۱۷ ساعت در شاهراه «مــرگ»

گزارشگر:حمید فرهادی-ماندگار/ دوشنبه 23 اسد 1396 - ۲۲ اسد ۱۳۹۶

تجربۀ چند سال اخیر نشان داده که شاهراه‌ها و بزرگ‌راه‌های کشور دیگر مکان امنی برای رفت‌وآمد مسافران نیست؛ زیرا این شاهراه‌ها و بزرگ‌راه‌ها در کنار این‌که گواه رویدادهای خون‌بار ترافیکی بوده، مسایل امنیتی را نیز در کمین مسافران نشانده است.
mandegar-3در این میان، شاهراه «هرات-کابل» در قربانی گرفتن از شهروندان کشور شهرت عجیبی گرفته است. آدم‌ربایی، به گلوله بستن مسافران توسط مخالفان مسلح دولت، برخوردن با ماین‌های کنار جاده و گذشتن از راه‌های به شدت خراب و دشوارگذر سبب شده تا شهروندان افغانستان این مسیر را «شاهراه مرگ» نام‌گذاری کنند. اما به دلیل این‌که هزینۀ سفر در شرکت‌هایی هوایی بیشتر از سفر زمینی است، مسافران به دلیل مشکلات اقتصادی ناگزیر هستند خطر «شاهراه مرگ» را به جان بخرند و راه سفر زمینی را به پیش گیرند.
من هم تصمیم سفر از این شاهراه را می‌گیریم. این دومین سفر من از این مسیر است. یکی از دوستانم مرا در این سفر یاری می‌رساند. سفر از این مسیر تصمیم یک روزه نیست، باید از مدت‌ها پیش تمام جوانب این سفر را سنجیده و خود را آمادۀ سفر کنی. من هم از پیش برای خودم لباس افغانی تهیه می‌کنم، زیرا به گفتۀ افرادی که تجربۀ رفتوآمد زیاد در این مسیر را دارند، سفر کردن با لباس‌هایی غیر افغانی ممکن است مشکل‌ساز شود.
هم‌چنان سر و صورتم را کاملاً به حالت حادی و تا حدی ژولیده رها می‌کنم، زیرا احتمال این‌که مخالفان مسلح دولت به تراشیدن ریش و رسیدن به موی و سر و صورت گیر بدهند، زیاد است. کارت‌هایم (کارت دانشجویی، کارت خبرنگاری، کارت بانک و…) را در یک قسمت دور از چشم پنهان می‌سازم و برای این‌که رییسک نکرده باشم، لب تاپم را نیز میان لباس‌ها پوشانیده و در کیف بزرگ جابه‌حا می‌کنم.
چرا شاهراه مرگ؟
شاهراه هرات-کابل نخستین شاهراه افغانستان است که کار قیرریزی آن در سال ۲۰۰۳ آغاز و خیلی زود به بهره‌برداری سپرده شد. این شاهراه قبلاً گلوگاه اقتصاد افغانستان پنداشته می‌شد و از سال ۲۰۰۳ تا سال ۲۰۰۸ میلادی شاهد تردد کالاهای تجاری و موترهای مسافربری بود و به این صورت، یکی از دل‌خوشی‌های شهروندان افغانستان پس از جنگ شمرده می‌شد؛ اما حالا به دلیل بدامنی و بندش و خرابی راه‌ها، موترهای ترازیتی کمتر به چشم می‌خورد.
اما سال ۲۰۰۸ آغاز بی‌ثباتی‌های این شاهراه شمرده می‌شود و تاکنون شبه‌نظامیان که اکثراً طالبان هستند، این شاهراه را به شاهراه مرگ شهروندان بی‌گناه و غیر نظامی افغانستان تبدیل کرده اند. شاهراه هرات-کابل از ولایت هلمند شروع و پس از گذر از ولایت‌های «قندهار»، «زابل»، «غزنی» «میدان وردک» به کابل منتهی می‌شود.
ناامنی‌ها طی سال‌های گذشته در تمام مناطق و ولایت‌هایی که این شاهراه از آن می‌گذرد، وجود داشته که سبب بی‌ثباتی در زنده‌گی اجتماعی و اقتصادی مردم شده است. طالبان از یک سال قبل چندین مورد آدم‌ربایی از مسیر این شاهراه داشتند که مهم‌ترین آن، ربودن ۳۱ مسافر هزاره است که پس از چند ماه در ازای آزادی چند شبه‌نظامی آزاد شدند. این ناامنی‌ها نگرانی‌های زیادی را به دنبال داشته و مردم عادی و غیر دولتی حتا حاضر به مسافرت از این راه نیستند، اما هنگامی که حرف از مجبوری در میان باشد، چی می‌توان کرد؟
آمادۀ سفر شوید!
سرانجام ساعت ۰۱:۰۰ شب می‌شود و با دوستم خودمان را به ترمینال شرکت‌های مسافربری می‌رسانیم. ترمینال هرات مکان شلوغ و پُر جمعیتی است. آدم‌ها با اشکال و ظاهرهای متفاوتی به چشم می‌خورند که تنها یک عده‌یی آنان مسافران هستند. برخی‌ها به شکل مشکوک در آنجا گشت‌زنی می‌کنند و نگاه‌های رازداری به مسافران دارند. گفته‌ می‌شود که این اشخاص از استخبارات گروه‌های مخالف دولت هستند که می‌خواهند افرادی که قصد سفر از راه زمین را دارند، شناسایی و در صورت ضرورت، آنان را در مسیر راه پیاده کنند.
به همین دلیل چند دوستی که تجربۀ بیشتری در سفر زمینی دارند، به ما گوش‌زد می‌کنند در صورتی که کسی از ما به صورت‌های مستقیم و غیر مستقیم خواهان اطلاعات می‌شوند، اطلاعات غلط برای‌شان بدهیم. آنان می‌گویند که حتا به گداهایی که در آنجا و در آن موقع شب مصروف گدایی هستند، اجازۀ دانستن چگونه‌گی سفرمان را ندهیم، زیرا احتمال دارد اصل افراد هم‌دست طالبان آنان باشند.
یک دعای بخیر
کم‌کم همه آمادۀ سفر می‌شوند. چوکی‌ها پُر شده راننده پشت جلو موتر می‌نشیند، در همین هنگام، چند تن به منظور گدایی وارد موتر می‌شوند، مسافران نیز به هرکدام جداگانه پول می‌دهند، شاید هم به این دلیل که از قدیم گفته اند «صدقه رد بلا!.» سفر آغاز می‌شود و دستیار راننده با صدای بلند می‌گوید: «یک دعای بخیر!». این قسمت چهره‌های همه دیدنی بود. نوجوانان، جوانان و کهن‌سالان از زن و مرد یک دلهرۀ عجیبی را در چهره‌ها و دعاهای‌شان پنهان می‌کردند، ما هم مستثنا از این افراد نبودیم…
ساعت ۰۱:۴۵ دقیقۀ بامداد را نشان می‌دهد و تمام موترها، ترمینال هرات را به منظور سفر به کابل ترک می‌کنند. مسافران هرات-کابل نیز اندک و انگشت‌شمار نیستند، زیرا بیشتر از پنج شرکت مسافربری وجود دارد و هرکدام حداقل دو-سه موتر را در یک شب روانۀ کابل می‌کنند و هرموتر از مسافران پُر است.
ساعت ۳:۱۰ بامداد را نشان می‌دهد و پس از یک توقف یک ساعته از «دوازۀ میرداوود» (در خروجی شهر هرات) خارج می‌شویم. سرانجام رأس ساعت ۰۴:۵۰ بامداد دستیار راننده سکوت مطلق موتر می‌شکند: «بخیزید که هنگام نماز صبح است.» سرنشینان موتر در جاهای‌شان تکان می‌خورند و همه‌گی از موتر پیاده می‌شود. منطقه‌یی که موتر توقف کرده «ادرسکن» ولایت هرات است، چهار اطراف دشت است و شمار خانه‌ها و مکان‌های چهاردیوار شده و پوشانیده انگشت‌شمار به نظر می‌رسد.
تفاوت یک شهر غریب تا یک شهر دارا
از ولایت هرات به ولایت هلمند رسیدیم. هلمند در یک نگاه، شهر غریبی به نظر می‌رسد، مردم نگاه‌های عجیبی به پنجره‌های موتر می‌اندازند، اما راننده اعتنایی نمی‌کند و همچنان به سرعت این ولایت را طی می‌کند. قسمت‌هایی از سرک‌های هلمند تخریب شده و موترها از آن به دشواری گذر می‌کند. ولایت هلمند از لحاظ امنیتی هم نام نیکی ندارد. هم‌اکنون در چندین ولسوالی آن جنگ جریان دارد و حضور طالبان را در هیچ نقطۀ این ولایت نمی‌شود نفی کرد. اما ظاهراً شانس با ما یار است و از این ولایت جان سالم بدر بریم.
به ولایت قندهار می‌رسیم. شهر قندهار، شهر زیبا و دیدنی‌یی به نظر می‌آید. برخلاف شهر هلمند؛ خانه‌های مفشن و هُتل‌های مجلل عروسی، چراغ ترافیک در قندهار دیده می‌شود. جاده‌های قندهار نیز بزرگ و پاک به نظر می‌رسد. از چندسال بدین‌سو شهر قندهار نسبتاً در یک فضای امن بسر می‌برد، ضمنی این‌که اندکی دورتر از شهر طالبان حضور گسترده‌ دارند و درست چند روز پیش از سفر ما، شاهراه را به روی مسافران بستند. اما ظاهراً این‌بار طالبان نخواسته اند که مسیر رفت‌وآمد مسافران را ببندند و ما از قندهار نیز می‌گذریم.
زابل و غزنی؛ پارکینک موترهای سوخته
برای هرمسافر، خسته‌کن و اذیت کننده‌ترین قسمت، گذر از ولایت زابل و رسیدن به غزنی است. این مسیر فوق‌العاده طولانی و اذیت کننده است؛ زیرا جاده‌های ولایت زابل وضعیت بسیار بدی دارند و در قسمت‌هایی هم به دلیل برخورد ماین کنار جاده، موترهای ناگزیر هستند راه دیگری را طی کنند. در مسیر زابل-غزنی چندین پُل تخریب شده وجود دارد که گفته می‌شود توسط ماین کنار جاده که مخالفان مسلح دولت جاسازی کرده اند، از بین رفته است. موتر حامل ما به دلیل وجود پل‌های تخریب شده، راه‌های دشوارگذری را عبور می‌کند. هم‌چنان در اکثر نقاط خبری از آنتن‌های مخابراتی نیست و امکان ارتباط تلفونی قطع است.
مسیر راه زابل غزنی بی‌تردید پارکینگ موترهای سوخته است. در فاصله هرچند صدمتر، یک موتری خراب شده به چشم می‌خورد که یا از نوع موترهای مسافربری است و در اثر واژگون شدن تخریب شده و یاهم موترهای رنجر پولیس که مخالفان مسلح دولت آن را آماج قرار داده اند. شمار پوسته‌های امنیتی در این مسیر نیز هرچند زیاد است، اما به شدت آسیب‌پذیر به نظر می‌رسند؛ زیرا هرکدام کوچک و از لحاظ ساخت و ساز به شکل ساده ایجاد شده اند. در عین حال، روی بیابان و دشت‌ها یک شمار از نیروهای ارتش ملی به نظر می‌رسند که زیر آفتاب به شدت سوزان «پروت» کرده اند. دیدن این صحنه هرکسی را تعجب وا می‌دارد و فداکاری‌های ارتش ملی را برجسته می‌سازد.
در همین حال، بر اساس گزارش‌های سازمان‌های امنیتی کشور، دستِ‌کم ۱۰ هزار نیروی نظامی افغانستان مشغول تأمین امنیت شاهراه‌های بزرگ کشور هستند، اما بازهم امنیت و ثباتی در آن‌ها تأمین نیست.
پایان سفر
بعد از چاشت است و آفتاب هم‌چنان به شدت می‌تابد، خاک‌باد و هوای نفس‌گیر موتر کار را برای مسافران سخت کرده است و سرانجام در یک منطقۀ دور افتادۀ غزنی، راننده موتر را به قصد صرف ناهار متوقف می‌سازد. همه با خوشحالی پیاده می‌شود. مکان بسیار دور افتاده‌یی به نظر می‌رسد و فقط چند دکان در اطراف سرک و جود دارد و بس. رستورانتی هم که مردم برای صرف ناهار می‌روند، رستورانت مفشنی نیست. اکثر افرادی که تجربۀ رفت‌وآمد زیادی در این مسیر دارند، دلخوشی از این رستورانت نشان نمی‌دهند. سرانجام بعد از حدود ۲۰ دقیقه بار دیگر راه می‌افتیم…
پس از آنکه چندین تن در غزنی پیاده می‌شوند، موتر حامل ما وارد میدان وردک می‌شود. میدان وردک نیز دلخوشی از امنیت ندارد، در مناطق زیادی این ولایت طالبان حضور گسترده و حکومت مطلق دارند. چندین تن از سرنشینان مناطقی را در چند کیلومتری نشان می‌دهند و می‌گویند که مناطق طالبان است. اما از میدان وردک که مکان سرسبزی به نظر می‌رسد نیز رد می‌شوم و پس از گذر از دو دروازۀ امنیتی، وارد ولایت کابل می‌شویم. کابل از همان دور دست‌ها قابل شناسایی است؛ هوای آلوده و تاریک و گرفته آن نویدی از رسیدن ما به کابل داشت.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.