احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمد شعیب صیقل/ شنبه 4 سنبله 1396 - ۰۳ سنبله ۱۳۹۶
از روزی که انجنیر گلبدین حکمتیار با شعار صلح به کشور برگشت، ادبیات ایشان همواره خبرساز بوده است. از آنجا که ایشان به نشانی شهید مسعود هم حرفهایی گفتند، لازم دیدم تا نکاتی را به عرض برسانم؛ البته نه برای ایشان، بلکه مخاطب همه کس میتواند باشد، الا جناب ایشان. چون امیدی از ایشان نیست و تغییری هم متصور نه!
۱-دوستان عزیزی از حزب اسلامی میشناسم که رفتار و پندار آنان چنان عالی و متعالی است که از سالیان زیادی با ارزشهای بزرگ وکلان دینی و جهاد با مردم افغانستان دوستی داشته اند که این خود ارزش و یک سرمایه برای کسانی است که به ارزشهای جهاد در یک قاب کلان میبینند.
۲-دوستانی از هر گروهی بوده اند، به شمول حزب اسلامی که در اثر آشنایی با مسعود شهید چنان میان آنان رابطه محبت و برادری گره خورد و تا پایان استوار ماند، میتوان از مرحوم انجنیرمحمدعمر، والی اسبق کندز و محترم وحیدالله سباوون و… نام برد.
۳-دوستان حزب اسلامی منهای جناب حکمتیار با شهید مسعود، بیشمار اند. نزدیک ترین دوستان جناب حکمتیارهم به جنگهای کابل نگاهی دین باورانه نداشته بلکه آن را خصومت شخصی جناب ایشان عنوان نموده اند، – صاحب این سطور این سخن را لفظ ومعنا شنیده ام- ازاین رو این تعداد از منصفان حزب اسلامی را نباید از نظر دور داشت، ونباید اجازه داد که بیانات جناب حکمتیار این شخصیت ها را دور براند.
۴-جوانان شایستهیی از حزب اسلامی را میشناسم که ادبیاتشان ادبیاتِ ادب، عفو، گذشت و تسامح و وصل است؛ نه سخنان خشونتپروری و درشتگویی و فصل. این جوانان را نباید دستِکم گرفت. این جوانان وابسته به نهضت اسلامی اند که ارزش همه مردم افغانستان است، نه از یک گروه خاص.
۵-نزدیکی حزب اسلامی به رهبری محترم ارغندیوال با جمعیت اسلامی در انتخابات اخیر، بارقههای امید زیادی برای وحدت صفوف را پدید آورده بود، کور کردن این روزنۀ امید به سود هیچ کسی نیست.
۶-از نزدیکترین دوستان و رهروان نزدیک به جناب انجنیر حکمتار شنیدهام که: “هر تغییری از جناب ایشان میتوان انتظار داشت، مانند تعصب ورزیدن، سکولار شدن و… جز اینکه با جمعیت و شورای نظار کنار آید”… -لفظ و مضمون از ایشان است، نه از صاحب این قلم- از اینرو، زمانی چنین تعریفی نزدیکان جنابشان میکنند، امید و توقعی نیست، پس چرا گله و شکایت؟
۷-وحدت صفوف مجاهدان نه به ضرر حزب اسلامی است و نه به ضرر جمعیت اسلامی، روشن است که از این وحدت چه کسی زیان میبیند؟ پس چه بهتر که پشت سخنان جناب ایشان را خواند که آن کیست و مقصودش چیست؟
۸-ما در این کرۀ خاکی قبل از هرچیزی انسان آفریده شدهایم، در درامۀ حیات باکی نمیکند که به عهده ما خدا چه کاری سپرده است، اجرای نقش شاه؟ و یا ادای نقش گدا؟… نقش خاکروب و نقش تنظیف و یا همان کلینیر؟ مزد هر مزدوری بر اساس ادای خوب و اجرای هنرمندانه است. نه بر مبنای عنوان داشتن شاه و یالقب گدا. ای بسا شاه خدمتگزار و گدای پارسا و ای بسا امیر زمینگیر و کلینر آزاده… چه عیب؟ انسانم… همین کافی است… بعد گلکار و کلینرو… خاطرات یکی از مجاهدان خوب حزب اسلامی را از زندان پلچرخی خواندهام، او گفته بود، زمانی که ما دستگیر رژیم شدیم، جنرال فاروق خان با خانوادهاش هم زندانی شده بود. این جنرال خانوادۀ شاهی که کتابی هم زیر عنوان «مورال و قوماندانیت» نوشته بود و در دانشگاه نظامی تدریس هم میشد، یک دست میگریست. این جنرال چنان گریه میکرد که نام ایشان را جنرال گریان نهاده بودند. (نقل به مضمون). حال اگر آدم عادی مثلاً یک کلینر بیاید و در برابر متجاوز بایستد، قضاوت به شما که چه کسی شایستۀ جنرالی است؟
۹-در یکی از سفرهایم به بیرون از کشور، با یک پاکستانی در یک کنفرانس بینالمللی دیدم، او از مسعود به گلایه میگفت که این مسعود را به خط دیورند چه؟ او که پشتون نبود، او چرا به دنبال داعیۀ پشتونها بود؟… اما آن پاکستانی کور خوانده بود؛ مسعود فرزند اسلام و یک افغانستانیِ واقعی بود. از این چه دلیلی بهتر برای اینکه مناسبات مسعود با «آیاسآی» از چه قرار بود!…
۱۰-نسلی از جوانان پدید آمده اند با ارزشهای نو، باورهای نو و چالشهای نو. این نسل به ادبیات اخوت ضرورت دارد، این نسل نه جمعیتی است و نه حزبی، این نسل نسلی است جوان که یک عده بیکار، یک عده در شوق غربت و یک سلسلۀ آن روزانه از سر ناچاری در جبهههای خونین این کشور از دو سوی جبهه کشته میشوند. خونشان میریزد. ادبیات مهرورزی و سخن عشق و اندیشۀ وصل را ضرورت داریم.
Comments are closed.