گزارشگر:عبدالبشیر فکرت،استاد دانشگاه کابل/ چهار شنبه 8 سنبله 1396 - ۰۷ سنبله ۱۳۹۶
بخش چهارم /
۳٫ استدلال سوم
سومین استدلال ابراهیم در جاییست که وی در پیشگاه محاکمۀ نمرود احضار میشود و بایست از اینکه تندیسهای مقدسِ آنها را شکسته است، پاسخ دهد. این واقعه نیز همچون اتفاقاتِ قبلی در قالبِ دیالوگ (دوگفتارها) طرح شده است. دیالوگها در قرآنِکریم دارای سه کارکردِ ویژه اند، چنانکه آمده است:
دیالوگها حدود یک بر پنجم قرآنکریم را تشکیل میدهند و نقشِ مهمّی را در انتقال معانی و آموزههای قرآنی و دینی بر عهده دارند. این دیالوگها دارای سه کارکردِ مهم هستند:
الف) ایجادِ تأثیرگذاری بیشتر در داستانهای قرآنی
ب) تفهیمِ آموزههایی همچون معاد و توحید
ج) ارایۀ الگو برای گفتوگو و تبلیغِ دین.
بنابراین، گفتوگوی حضرتِ ابراهیم را با مشرکین باید گفتمانی میان مکتبِ توحید و شرک به حساب آورد و منطقِ گفتمانِ توحید و شرک را میتوان از متنِ این گفتوگو بیرون کرد و در میانۀ آن دو به قضاوت نهایی و عقلانی دست یافت. دیالوگ یا دوگفتارهایی که در قرآنِ کریم آمده است، نهایت خواندنی و آموزنده است؛ از آنجمله گفتوگوی ابراهیم با مشرکین در باب شکستهشدنِ بتها در قرآنکریم حاوی مفاهیمِ بزرگ و عمیقی است که با دقت و درایت بیشتر میتوان بدان پی برد. ابراهیم رشتۀ پرسشها را به جایی میرساند که مشرکین به ناتوانی معبودان خویش اعتراف کنند و به فطرتِ سلیم و دینی خویش برگردند. دین رسالتی جز بازگرداندنِ آدمی به خودِ گمشدهاش ندارد و آموزههای دینی کاری جز رجوعِ انسان به میثاق فطرت و خودِ انسانی او را حمل نمیکنند. دین همواره از خودفراموشی که همان خودبیگانهگی انسان است، هشدار میدهد و آن را بزرگترین آفتِ ادراکِ بشری میخواند.
به رروی، وقتی ابراهیم به سراغ بتها میرود، از آنان میپرسد:
فَرَاغَ إِلَىٰ آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلَا تَأْکُلُونَ ﴿٩١﴾ مَا لَکُمْ لَا تَنطِقُونَ [صافات:٩١- ۹۲]
ترجمه: (او وارد بتخانه شد) مخفیانه نگاهی به معبودانشان کرد و از روی تمسخر گفت: «چرا (از این غذاها) نمیخورید؟! (اصلاً) چرا سخن نمیگویید؟!». سپس ابراهیم ضربتِ محکمی بر آنها وارد میکند و بتها را یکایک درهم میشکند. بتپرستان بعد از بازگشت از مراسم، از مردم میپرسند که چه کسی معبودانِ ما را شکسته است؟ در این میان، گروهی بر ابراهیم گواهی میدادند و آنان نیز با لحنِ هراسناکی از ابراهیم میپرسیدند:
قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هَٰذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمُ﴿۶٢﴾
ترجمه: (هنگامی که ابراهیم را حاضر کردند،) گفتند: «تو این کار را با خدایان ما کردهای، ای ابراهیم؟!». ابراهیم که در میانِ هیاهوی بتپرستان و در محضرِ نمرود به محاکمه آورده شده، پاسخِ غیرمنتظرهیی به آنها میدهد. ابراهیم کسِ دیگری را مسوول قلمداد نمیکند تا خودش تبرّی بجوید. او میگوید:
قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَٰذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴿۶٣﴾
ترجمه: گفت: «بلکه این کار را بزرگشان کرده است! از آنها بپرسید اگر سخن میگویند!». این پاسخِ ابراهیم چالشِ دشواری است که بتپرستان با آن مواجه شدهاند. ابراهیم که از دیرزمانی در صدد بود تا ناتوانی معبودان آنها را مجسم نشان دهد، فرصت را غنیمت میداند و بیهیچ هراسی، خدای کلانِ آنها را که تبر بر شانه دارد، مسوول معرفی میکند. ابراهیم یقیناً میداند که بتها نمیتوانند سخن بزنند و بتپرستها نیز چنین باوری دارند؛ بنابراین، آنها را در باورهایشان زمینگیر میسازد و با قضیۀ شرطیۀ «از آنها بپرسید اگر سخن میگویند!» راهی جز بازگشت به فطرتِ سلیم برای آنها باقی نمیماند. همین است که قرآنکریم عمیقترین نتیجهگیریاش را میکند و از بازگشتِ به خویشتنِ آنها سخن میراند.
فَرَجَعُوا إِلَىٰ أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ﴿۶۴﴾[انبیاء:۶٢- ۶۴]ترجمه: آنها به وجدان خویش بازگشتند؛ و (به خود) گفتند: «حقّا که شما ستمگرید». اینجاست که نفسِ امّارۀ آنها به مرحلۀ لوّامیّت ارتقا مییابد و آنها ـ ولو برای لحظاتِ اندک ـ به خویشتنِ خویش برمیگردند و خود را ستمگار میخوانند.
سرد شدنِ آتش برای ابراهیم
ابراهیم پرسشها را به جایی میکشاند که شرکورزان به بنبست برسند و راهی جز اذعان به ناتوانی معبودانِ خویش نداشته باشند؛ اما این اعتراف زمان زیادی طول نمیکشد که دوباره از فطرتِ سلیم خویش برمیگردند و به عناد و ستیزهگری بیشتری دست مییازند. نمرود فرمانِ سوختاندنِ او را صادر میکند و او را در آتشی که شعلههای آن از دورها زبانه میکشد، میاندازد. آتش برای ابراهیم به گلزار و بهشت مبدل میگردد که قرآن از آن چنین تعبیر میکند.
﴿قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ﴾[انبیاء:۶٩]
ترجمه: (سرانجام او را به آتش افکندند؛ ولی ما) گفتیم: «ای آتش! بر ابراهیم سرد و سالم باش!»
این فرمان انجام شد و آتش سرد و سلامتی برای ابراهیم بار آورد. آتش طبیعیترین خاصیّتِ سوزندهگیاش را از دست داد و افزون بر آن، سرد شد و موجبِ سلامتی ابراهیم.
این واقعه نکاتِ بسیاری در خود دارد که به برخی از آنها مختصراً اشاره میکنیم:
الف: این حادثه نشان میدهد که اشیا دارای خاصیّتهای ثابت نیستند و نمیتوان مرکبی چون آتش را که در گذشتهها عنصر پنداشته میشد، اصل و بنای جهان دانست، چنانکه برخی حکمای طبیعی یونان قدیم میپنداشتند.
ب: پدیدههای متضادی چون آب و آتش ممکن است خصوصیّتشان را از دست دهند و حتا خاصیّتی متضاد به خود گیرند. آب ممکن است خاصیّت سوزندهگی به خود گیرد و آتش خاصیّتِ سوزندهگیاش را از دست دهد و برعکس، سردی و سلامتی یابد.
ج: ارادۀ الهی در کارِ جهان دخالت دارد و گاهی خداوند نظم طبیعی جهان را در مصادیقِ مشخصی فرومیشکند و پدیدهها در اثرِ دخالتِ فرمان الهی، خاصیّتی متفاوت و گاه معکوس به خود میگیرند. این امر توضیح جهان با اصلِ علیّتِ محض با دشواری مواجه میسازد و بر نظریۀ علتهای موقعی (اوکژنال) در مواردِ مشخص و حالتهای استثنایی و فوقالعادهیی صحه میگذراد.
د: پدیدهها زندهاند و روح و وجود دو قطبِ عالم است. این دیدگاه ـ زنده بودنِ تمامی اشیا ـ در فلسفه نیز خریدارانی دارد و در اندیشۀ دینی ما نیز از دیرباز مطرح بوده است. وقتی قرآنکریم از تسبیح آسمان و زمان و پدیدهها سخن میراند [اسراء:۴۴] و از سرد شدنِ آتش برای ابراهیم [انبیاء: ۶۹] و اژدها شدنِ عصای حضرت موسی [شعراء: ۳۲] و فرستادن باد بر قوم عاد [ذاریات: ۴۱] و حوادثِ دیگر سخن میراند، به صورتِ مستقیم و غیرمستقیم بر زندهبودنِ پدیدهها و اشیا اشاره دارد. مولوی در داستان «مارگیر و اژدها افسرده» نتیجه میگیرد که:
عالم افسرده است نام او جماد
جامد افسرده بود ای اوستاد
باش تا خورشید حشر آید عیان
تا ببینی جنبش جسمِ جهان
چون عصای موسی اینجا مار شد
عقل را از ساکنان اخبار شد
پاره خاکِ ترا چون مرد ساخت
خاکها را جملهگی باید شناخت
مرده زین سواند و زانسو زندهاند
خامش اینجا، و آن طرف گویندهاند
چون از آنسوشان فرستد سوی ما
آن عصا گردد سوی ما اژدها
کوهها هم لحنِ داوودی کند
جوهر آهن به کف مومی کند
باد حمّال سلیمانی شود
بحر با موسی سخندانی شود
ماه با احمد اشارتبین شود
نار ابراهیم را نسرین شود
خاک قارون را چو ماری درکشد
استن حنّانه آید در رشد
سنگ بر احمد سلامی میکند
کوه یحیی را پیامی میکند
ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم
با شما نامحرمان ما خامشُیم
جمادات در این نگاه زندهاند، اما نوعِ و سنخِ حیاتِ آنها با ما متفاوت است. تفاوتِ سنخی حیاتِ انسان و جمادی باعث شده است تا انسان زبانِ ذکر آنها را نفهمد و نوعیّتِ حیاتِ آنها را درک نکند.
۴٫ استدلال چهارم
چهارمین استدلال ابراهیم زمانیست که به دعوتِ نمرود میشتابد و با او شجاعانه به گفتوگو میپردازد. وقتی ابراهیم نمرود را به یگانهگی خداوند فرامیخواند، نمرود از قدرتِ خدای یکتا سوال میکند و ابراهیم یکی از مظاهرِ قدرت او را میراندن و زندهکردن میخواند. باقی داستان چنین آمده است:
در قصه چنین آمده است که ابراهیم نمرود را گفت که مرا بنمای مرده زندهکردن و زنده میراندن. نمروده بفرمود که دو کس را از زندان بیرون آوردند که برایشان قصاص واجب بود، یکی را بکشت و یکی را آزاد کرد. گفت این را که کشتم، بمیراندم و آن را که آزاد کردم، زنده کردم.
ابراهیم حجتِ دیگر آورد. گفت خداوند من آفتاب را از مشرق برآرد، چندین سالها. تو یکبار از مغرب برآر. نمرود فروماند دانست که نتواند. علما گفتهاند ابراهیم را بود که مرنمرود را گفتی که مرده زندهکردن چنین نبود؛ اگر توانی این کشته را زنده کن. ولیکن با نادانان مناظره نباید کردن.
مرگ و زندهگی دارای معنای حقیقی و مجازی است. معنای حقیقی مرگ همان جدایی روح از بدن است، و معنای حقیقی زندهگی نیز پیوستنِ روح به بدن و اتصال میانِ آنهاست. وقتی گفته میشود که انسانهای نیکونام نمیمیرند و انسانهای بدنام در حیاتِ خویش نیز مردهاند؛ منظور معنای مجازی مرگ و زندهگیست. با این حساب، نمرود آزاد کردن کسی را که باید کشته شود به معنای زندهکردن، و کشتنِ دیگری را که مستوجب قتل بوده است، به معنای میراندن میپنداشته است. نمرود معنای مجازی میراندن و زندهکردن را در نظر داشته است، درحالیکه درخواست ابراهیم از میراندن و زندهکردن، معنای حقیقی آنها بوده است.
ابراهیم با زرنگیِ تمام میدانست که گفتوگو با نمرود با واژههایی که احتمال دو معنای حقیقی و مجازی را داشته باشد، بیهوده است. نمرود با ارادۀ معنای مجازی چنین کلماتی طفره میرود و فرار میزند. همین است که ابراهیم از وی میخواهد که خورشید را از مغرب برآرد و جهتِ سوالاتش را از مرگ و زندهگی – که دارای دو معنای مجازی و حقیقیاند – به سمتِ امورِ حقیقییی میکشد که جز یک معنای حقیقی ندارند و گریزگاهی برای خصم باقی نمیگذارد. همین است که نمرود در برابرِ سوال دومی فرو میماند و به تعبیرِ قرآنکریم «فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ ۗ» بهتزده میشود.
Comments are closed.