گزارشگر:دکتر لعل زاد/ دوشنبه 20 سنبله 1396 - ۱۹ سنبله ۱۳۹۶
متن سخنرانی، سپتمبر ۲۰۰۷
به مناسبت بزرگداشت از ششمین سالروز شهادت جانگدازِ احمدشاه مسعود (در محفل لندن) و کلیه شهیدان گلگون کفن میهن که روحشان شاد، خاطرۀشان گرامی و جنت فردوس جایشان باد.
سخن بر سر ابرمردی است که در تاریخ سرزمین ما که حدود ۳۰ سال از عمر عزیز خویش را در مبارزه بر علیه استبداد داخلی، اشغال خارجی و تروریسم بینالمللی وقف کرده و در اوج افتخار و عظمتی که شایستۀ اوست، ۶ سال قبل از امروز، جام شهادت مینوشد.
آغاز فعالیت سیاسی و مقاومت بر ضد اشغالگران سرخ:
بلی سخن بر سر مسعود بزرگ است که در سال ۱۳۵۲ که هنوز دانشآموزِ انستیتوت پولی تخنیک کابل است، با پیوستن به «جمعیت اسلامی»، فعالیت سیاسی خویش را آغاز میکند. در سال ۱۳۵۴ علیه رژیم استبدادی داود در پنجشیر به قیام بر میخیزد، ولی این قیام به شکست میانجامد. مسعود در سال ۱۳۵۸ عملاً به نبرد مسلحانه بر ضد رژیم استبدادی ترهکی در پنجشیر میپردازد و بعداً مقاومت مسلحانۀ خویش بر ضد اشغال ارتش سرخ شوروی را گسترش میدهد. مقاومت پیروزمندانۀ مسعود در کوهپایههای هندوکش بر علیه ارتش سرخ در طول ده سال، او را به مظهر درخشان مقاومت مبدل میکند و به شیر پنجشیر مشهور میشود.
شکست حملات پیهم ارتش سرخ در بین سالهای ۱۳۵۸-۱۳۶۱ در درۀ پنجشیر، او را به سطح جهانی شهرت میدهد و نام مسعود منحیث یک قهرمان شکستناپذیر در ردیف سایر قهرمانان جنگهای گوریلایی جهان قرار میگیرد. پنجشیر طی ۱۰ سال مقاومت، شاهد ۷ بار لشکرکشی سنگین قوای شوروی میشود و هر یکی از این حملات در چند مرحله اجرا و هر یک به شکست میانجامد. با وجود اینکه سیاستهای مستقلانۀ مسعود در برابر کشورهای خارجی سبب میشود تا او از کمکهای زیادی برخوردار نگردد، ولی با آنهم مسعود موفق میشود در ۵ ثور ۱۳۷۱، رژیم دستنشاندۀ شوروی را سرنگون ساخته و به حیث قهرمان جهاد وارد کابل میگردد.
مسعود و حکومتداری مجاهدان:
با پیروزی مسعود و ایجاد حکومت مجاهدان در کابل، آرزوهای پاکستان به خاطر به قدرت رسانیدن حکمتیار به یأس مبدل میگردد. در نتیجه، حکمتیار به راکتباران شهر کابل اقدام کرده و شهر زیبای کابل را به ویرانه تبدیل میکند. شاید سختترین و تلخترین دوران حیات سیاسی مسعود، همین دوران حکومت مجاهدان در کابل باشد. با وجود اینکه حکمتیار پیروز نمیگردد، اما از ایجاد یک حکومت با ثبات در کابل جلوگیری میکند. تلاشهای مسعود در جلب همکاریهای سران و رهبران سیاسی تنظیمهای مجاهدان توفیق نمییابد و از پشتیبانی موثر کشورهای خارجی و به ویژه همسایهگان نیز بیبهره میماند. بنابر این، موصوف از وضع کابل و بیبندوباری مجاهدان در این دوران سخت ناراض است و بنا به گفتۀ همرزمانش، باربار از اینکه قبل از رسیدن به کابل شهید نشده، اظهار اندوه و تأسف میکند.
مسعود و مقاومت بر ضد اشغالگران سیاه:
ناکامی حکمتیار در مبارزه با مسعود سببِ ایجاد و ارسال نیروی جدیدی -به نام طالبان- از طرف پاکستان میشود. این نیروی تازهوارد به کمک ارتش پاکستان موفق میشود قسمتهای زیادی از کشور را اشغال و به طرف کابل پیشروی کند. مسعود پس از ارزیابی اوضاع، با قوای خود به طرف شمالِ پایتخت عقبنشینی کرده و طالبان در میزان ۱۳۷۵ وارد کابل میشوند و به این ترتیب، آرزوی دیرینۀ پاکستان مبنی بر ایجاد رژیم طرفدار پاکستان در کابل و تبدیل افغانستان به صوبۀ پنجم آن کشور عملی میگردد.
در این زمان است که شخصیت استثنایی مسعود -منحیث سمبول واقعی و اسوۀ مقاومت- بار دیگر گُل میکند، زیرا در همین شرایط است که همه رهبران و فرماندهان در داخل و خارج کشور، مقاومت را بیهوده پنداشته و از او میخواهند که باید کشور را ترک گوید؛ اما او با صدای رسای خویش چنین فریاد میزند: اگر یک نفر هم باقی بمانم، نه تسلیم میشوم و نه فرار میکنم، بلکه مقاومت میکنم!
بلی، همین پایداری و ایستادهگی بینظیر در برابر طالبان قرون وسطایی -این ارتش سیاه- او را به سردار مقاومت ملی در برابر طالبان پاکستانی و تروریزم بینالمللی مبدل میکند و هنگامی که ابرهای یأس و نومیدی سراسر کشور را فرا گرفته است، مسعود بازهم در گوشۀ از میهن با امکانات نهایت محدودی، پرچم مقاومت ملی در مقابل اشغالگران خارجی را در اهتزاز نگهمیدارد.
حماسۀ مقاومت دلیرمردان کوهپایههای هندوکش در طول پنج سال و پیوستن فرماندهان و رهبران گروهها و اقوام مختلف کشور در مناطق زیر کنترل و تحت رهبری خردمندانۀ مسعود در درون ساختار جبهۀ متحد ملی در مقابل لشکریان جهل و ظلمت، از جمله افتخارات بزرگ مسعود و فصل نوینی در زندهگی سیاسی موصوف پنداشته میشود. در این هنگام است که شخصیت مسعود ابعاد جدیدی پیدا میکند و مسعود از «آمریت در سطح پنجشیر»، به یگانه امید و «رهبر در سطح کشور» مبدل میگردد. مسعود پس از سفر به اروپا، منحیث شخصیتی در سطح جهانی، مطرح و مورد پذیرش قرار میگیرد.
اینجاست که دیگر تروریزم بینالمللی متوجه رشد شخصیت مسعود در مقیاس جهانی گردیده و برای برداشتن موصوف از سر راه، با شیوههای نامردانه و فرومایه وارد عمل میگردند و از همان اسلوبی کار میگیرند که سالها قبل، همتبارانش در قتل ابومسلم خراسانی -رهبر آزادیخواه و مقاومت خراسان زمین- کار گرفته بودند.
بلی، ما را در سوگ مسعود نشانیدند و تراژیدی اشغال خارجی و استبداد داخلی ادامه دارد! اما امروز نام مسعود احیا کنندۀ حیٍثیتهای از دست رفته، غرورهای شکسته شده و آرمانهای برباد رفته مردم ما است.
دوستان:
سخن بر سر بزرگسازی و یا معصومسازی مسعود نیست. دیگر مسعود در کنار ما وجود ندارد؛ اما زندهگی عملی، بینش سیاسی و سابقۀ مبارزاتی او از مسعود چنان شخصیتی ساخته است که با وجود تمام اشتباهات سیاسیی که انجام داده و نیز انتقادات جدییی که در بعضی موارد (به ویژه در دوران حکومتداری مجاهدان در کابل)، علیه او وجود دارد، او را به یک «اسطوره» و یک «مکتب» تبدیل کرده است، زیرا او فرماندهی است برخاسته از میان مردم که در بین آنان زندهگی میکند. در میان سربازانش غذا میخورد و در کنار آنان میجنگد. در جمع آنان میخوابد و در نبردهای بزرگ در خط مقدم قرار دارد. مسعود در عفت و پاک دامنی بیمانند است و هیچکس نهتنها ذرۀ انحراف اخلاقی در او سراغ ندارد بلکه به قول همرزمانش، هیچکس شاهد فحش و ناسزا از زبان او نبوده است.
تا کنون هیچگونه سند یا شاهدی وجود ندارد تا نشان دهد که مسعود در فکر اندوختن مال و مقام بوده باشد. مسعود میتوانست مانند سایر رهبران و فرماندهان، پولدار بزرگی باشد، اما او زاهدانه زندهگی میکند. مسعود میتوانست مانند تعداد زیادی از رهبران و فرماندهان جهادی، هر چند گاهی ازدواج جدیدی کند، ولی او با یک ازدواج ساده و دور از هر گونه آوازه و تشریفات اکتفا میکند.
مسعود به تاریخ، فرهنگ و گذشتۀ سرزمین و نیاکانش افتخار دارد و به آن عشق میورزد. مسعود معتقد است که آزادی بدون آگاهی میسر نیست! او میگوید، اگر قرار باشد سه کتاب را به همراه ببرم -قرآن مجید، مثنوی معنوی و شاهنامۀ فردوسی را بر میگزینم. در مورد حافظ میگوید که غزلهای او سرودهای من است.
پیام مسعود واضح و آرمان مسعود روشن است: مقاومت و ایستادهگی در مقابل اشغال خارجی و استبداد داخلی. یعنی آزادسازی کشور و تأمین عدالت اجتماعی در بین مردم. مسعود نظراتی صریح در بارۀ حکومت آینده دارد؛ چنانچه در مصاحبهیی میگوید: حکومت آینده باید از طریق انتخابات و آرای مستقیم مردم که در آن زنان و مردان اشتراک داشته باشند، به وجود آید. یگانه طرز حکومتی که بتواند عدالت اجتماعی را در بین اقوام مختلف برقرار سازد، دموکراسی و انتخابات مردمی است.
گر چه تاکنون مقالات بیشماری در مورد اوصاف و ابعاد مختلف شخصیت مسعود به رشتۀ تحریر در آمده است، اما به عقیده من، آنچه شخصیت مسعود را یک سر و گردن از تمام فرماندهان و رهبران دیروزی و مدعیان امروزی آن متمایز و محبوبالقلوب خاص و عام میسازد، سه اصل زرین است:
۱- تقوا و پاکدامنی در زندهگی شخصی و خصوصی، نه آلودهگی و فساد؛
۲- مقاومت و پایداری در مقابل اشغال و استبداد، نه معامله و سازش در مقابل پول و مقام؛
۳- استقلال و غیر وابستهگی در رابطه به بیگانهگان، نه مزدورمنشی و دستنشاندهگی.
به این ترتیب، من سخت باور دارم که بزرگداشت و تجلیل از شخصیت و مقام مسعود به معنای مبالغۀ اوصاف، کارکردها، مقدسسازیها و یا اشکریختنها در سوگ او نیست، بلکه تجلیل واقعی، دوستداری، وفاداری و پیروی از مسعود، همانا تعقیب «مکتب» او و ادامۀ «راه» او یعنی تقوا و پاکدامنی، مقاومت و پایداری و استقلال و غیر وابستهگی در عمل است و بس!
مزن ای مدعی دست طمع بر دامن یوسف
زلیخا نیستی، قدر خریداری نمیدانی
Comments are closed.