گزارشگر:محمد غنی عمار، استاد دانشگاه / یک شنبه 26 سنبله 1396 - ۲۵ سنبله ۱۳۹۶
بخش نخست/
پس از هشت ماه سردرگمی و دغدغهها در خصوصِ رویکرد و راهبرد جدید دونالد ترامپ رییسجمهوری امریکا برای افغانستان و حوزۀ ژیوپلیتیک جنوب آسیا، بالاخره دونالد ترامپ استراتژی جدید ش را ـ که ماحصلِ چندینماه چانه زنی و واکاوی جنرالان و مأموران ارشد امنیتیِ آبدیدۀ امریکایی از وضعیت منطقه به شمول افغانستان بود ـ در «کمپ دیوید» تدوین و در صبحگاه ۲۲ آگست ۲۰۱۷ برای کشورهای منطقه و جهان از تربیون کاخِ سفید اعلام نمود.
همزمان با آن، از واشنگتن تا مسکو و از اروپا تا آسیا، کشورهای مختلف به شمول بازیگرانِ حوزۀ پیرامون افغانستان، واکنش های تُند و قرائتهای متفاوت در خورِ امواجِ رسانه های جهانی نشان دادند، اما موضوعی که کمتر در تیررسِ پژوهش گران در چارچوب راهبرد تازۀ امریکا قرار گرفت، تأثیر این استراتژی روی سرنوشتِ گفتوگوهای صلحِ دولت افغانستان با مخالفان مسلح آن (طالبان) بود. نویسنده در مقالۀ حاضر تلاش خواهد کرد که جایگاه صلح و آیندۀ این فرآیند نامعلوم را در چارچوب استراتژی جدیدِ امریکا تعریف و تبیین نماید.
در این مقاله از روش تحقیق علّی (تبیینی) استفاده خواهم کرد. به عبارت دیگر، تبعات استراتژی جدید دونالد ترامپ به عنوان متغیر مستقل بر معادلۀ چندمجهولۀ صلحِ افغانستان به حیث متغیر وابسته مورد تحلیل قرار خواهد گرفت و با بهکارگیری سه سطح تحلیل (خرُد، میانه و کلان) فرضیۀ اصلی این تحقیق (گره های صلح افغانستان، پُرابهام تر و صلح با طالبان دشوار تر خواهد شد) را با استفاده از مدُل مفهومیِ ژئو استراتژی نظم نوین امریکا و راهبرد جدید رییس جمهوری ترامپ مورد تحلیل قرار خواهیم داد.
در ترمینولوژی و مطالعات جنگ و صلح افغانستان، هماره سه گزینۀ اساسی در برخورد با طالبان، روی میز بازیگران و کُنشگران داخلی و خارجی حک شدهاند و این گزینه ها به ترتیب، روند گفتوگوهای صلحِ دولت با طالبان را در یک وضعیت سیال و فصلی پیچانیده است. گزینۀ نخست؛ تأمین صلح در افغانستان با قلعوقمع و نابودی مطلق طالبان با استفاده از ابزار نظامی (رویکرد جنگ–جنگ). گزینۀ دوم؛ آستین بر زدن و رفتنِ طرفین منازعه به میز گفتو گوهای صلح با میانجیگری طرفین ثالث و با بهکارگیری ابزار دیپلماسی (رویکرد صلح–جنگ) و گزینۀ سوم؛ گفتوگو و مذاکرۀ مستقیم با دولت پاکستان بهجای تحریک طالبان در آوردن صلح به افغانستان (رویکرد پاکستان محور).
از ۱۵ سال بدینسو، هر سه گزینۀ فوق در مقاطع مختلف لباس عملیاتی به تن کردهاند، اما جز ایجاد بُن بست در گفتوگوهای صلح و تداوم بیثباتی در کشور، ثمرۀ صلح بهبار نیاورده است و افغانستان هنوز هم در مرحلۀ اول روند صلح (صلحسازیPeace Making ) ایستا است. مرحلۀ اول صلحسازی برای گذار به مراحلِ دوم و سوم فرآیند صلح (صلح بانی Peace Keeping و اِعمار صلح Peace Building ) نیازمند محقق شدن سه شرط اصلی دیگر است، و کشورهای درگیر در جنگ و بحران، معمولاً با تحققِ یکی از شرایط سهگانۀ ذیل به گفتوگوهای صلح آغاز کردهاند:
نخست؛ در صورتی که یکی از طرف های جنگ با توسل با نیروی نظامی پیروز میدان نبرد گردد و طرف مغلوب، حاضر به صلح و بیرون رفتن از میدان نظامی شود(با رویکرد جنگ-جنگ). دوم؛ زمانی که اطراف منازعه به هر دلیلی از ادامۀ خشونت و خواست های جنگطلبانه دست بردارند و گزینۀ صلح را در پیش گیرند. و سوم؛ در وضعیتی که یکی از طرفین درگیر پشتوانه و عقبه های استراتژیک و حمایتی خارجیِ خود را از دست دهد و چارهیی جز کنار آمدن با صلح نداشته باشد.
اطراف درگیر جنگ در افغانستان، تا هنوز با توجه به گزینه های فوق به چنین شرایطی در جهت اِحقاق صلح دست نیافتهاند و هنوز بر طبل جنگ میکوبند. حلاجی گزینه های فوق و شرایط اِحقاق صلح در رقبۀ افغانستان و در پرتو راهبرد جدید دونالد ترامپ، فرضیۀ اصلی این تحقیق را بیشتر از پیش چاق خواهد ساخت و نیازمند پردازش و کاوش گری استراتژی جدید امریکا در مقیاس های ملی، منطقه یی و جهانی است تا سرنوشتِ آیندۀ گفتوگوهای صلح با طالبان جلوس و روشنایی پیدا نماید.
واکاوی نفس استراتژی در مطابقت با روح صلح
برای دریافتِ ریشه های اصلی جنگ و صلح افغانستان و باز کردن گره گُنگ و تاریک این سناریو، تنها با قدم و قلم زدن در وادی درونکشور و با توجه به بعُد داخلی استراتژی ترامپ، نمیتوان سرنخ و کلید اصلی صلح را سراغ کرد، بل برای قفل زدن در جنگ در افغانستان و بازگشایی دریچۀ صلح و توسعهیافتگی، باید به وادی های بیرونکشور با در نظرداشت ابعاد منطقه یی و جهانی راهبرد تازۀ ترامپ، قدم برداشت و از آن سوی اقیانوس ها، به صلح افغانستان نگاه انداخت. پس برای فهم جامعه شناختی نبض صلح با طالبان و سرنوشتِ آیندۀ این روند در چارچوب استراتژی تازۀ امریکا در سه سطح تحلیل ذیل قلمفرسایی خواهیم کرد. شاخص های عمدهیی که در سطوح تحلیل سهگانۀ ذیل به کاوش گری گرفته شده اند، در ضمن داشتن پیامدهای مثبت در لایه های گوناگون برای افغانستان و امریکا، نشان دهندۀ به بُن بست رفتن و پیچیدهتر شدن سرنوشتِ آیندۀ صلح با طالبان در قالب استراتژی دونالد ترامپ خواهد بود.
سطح تحلیل خُرد (جامعۀ افغانستان)
هرچند راهبرد تازۀ امریکا در مقیاس کشوری برای دولت افغانستان حاوی پیامدهای مثبت در حوزۀ امنیت و در امر مبارزه با تروریسم است، اما در کنار آن، چند پارادایم عمده، منبعث از راهبرد تازۀ ایالات متحدۀ امریکا به عنوان اجزای متغیر مستقل بر متغیر وابستۀ صلح با طالبان، معادلۀ جنگ و صلحِ این کشور را پیچیدهتر خواهد ساخت. شاخص هایی که در سطح تحلیل خُرد میتوانند تبَ و تابِ گفتوگوهای آیندۀ صلح را جریحهدار سازند عبارت اند از:
راهبرد تازه با رهیافت جنگ – جنگ
بطنِ استراتژی جدید دونالد ترامپ کمترین حکایت از ادبیاتِ صلح در خصوص گفتوگو با طالبان دارد و این راهبرد، سر تا پا با عبارات جنگ و نظامیگری گره خورده است. چنان که استفاده از ابزار مطلق نظامی با افزایش نیروهای بیشتر در افغانستان از یک جهت نشان گر کامیابی شاخص های اصلی استراتژی دونالد ترامپ همچون حمله بر دشمنان ایالات متحده، از بین بردن داعش، سرکوب القاعده، جلوگیری از دستیابی دوبارۀ طالبان به قدرت و از بین بردن گروهای دیگر تروریستی در کشور است و این خود، پیامدهای مثبتی نیز برای مردم و دولت افغانستان در سطح داخلی و منطقه یی دارد.
ولی از جهت دیگر، مؤلفه های فوق از منظر مطالعات جنگ و صلح امنیت زدا هستند تا امنیت زا؛ به دلیل اینکه، در کنار گرم نگه داشتن تنور جنگ در کشور، دولت افغانستان و مخالفان مسلح آن (طالبان) را از میز گفتوگو های صلح فاصله خواهد داد و عملاً دولت افغانستان با رویکرد جنگ –جنگ (نابودی مطلق طالبان) به سراغ تامین صلح خواهد رفت، برخلاف تجربۀ تاریخ روابط بینالملل که الگو های آموزنده از پایان هر جنگ با ابزار دیپلوماسی «رویکرد صلح – جنگ» دارد و هر منازعۀ داخلی و بین المللی را گفت گوها و مذاکرات سیاسی، به سُکوی صلح و امنیت رسانیده است، افغانستان هم از گذشته تجربۀ ناکام زورـ زور را داشته ولی نتایج نهایی آزمون های گذشته، روایت از عدم پیروزی طرف های جنگ در میدان های نبرد دارند.(صلح عادلانه بیشتر در میدان دیپلوماسی به دست میآید تا میدان جنگ).
استراتژی شرایط محور تا زمان محور
حضور درازمدت نظامی امریکا در حوزۀ ژئوپلیتیک افغانستان هرچند در چارچوب ژئواستراتژی نظم نوین امریکا تعریف پیدا میکند و عدم قید زمان در راهبرد تازۀ امریکا برای ماموریت آیندۀ آمریکاییها در افغانستان و تکیه بر تغییر شرایط و وضعیت در راستای همان مستوی استراتژی گذشتۀ آن کشور است، ولی حضور شرایط محور امریکا در کنار پیامدهای مثبت منطقه یی برای دولت افغانستان، مُسببِ به بُن بست کشیدنِ گفت گوهای آیندۀ صلح با طالبان نیز خواهد شد. چون یکی از پیش شرط های کلیدی طالبان و حتا انتظار بازیگران منطقه یی، هماره تعیین جدول زمانی برای خروج نیروهای خارجی از افغانستان بوده است؛ چیزی که در استراتژی تازۀ امریکا مفقود است.
راهبرد امنیت محور تا دولت محور
ترامپ دیگر برای دولت سازی و تحقق مفاهیم حقوق شهروندی و دموکراسی در افغانستان سرمایه یی در بودجۀ استراتژی جدیدش تخصیص نخواهد داد و همۀ پول ها را هزینۀ جنگ در مبارزه با تروریسم خواهد کرد تا با داشتن یک استراتژی امنیت محور، به جنگ افغانستان که در مطبوعات غرب تازه به «جنگ متیس» شهرت یافته، نقطۀ پایان بگذارد. بر اساس تخمین های موجود، هزینۀ هر سرباز امریکایی سالانه ۱.۳ میلیون دالر امریکایی گفته شده است، هرگاه این رقم را حداقل در ۱۱۰۰۰سرباز موجود امریکایی در افغانستان ضرب کنیم، هزینۀ سالانۀ نیروهای امریکایی مجموعاًَ در حدود ۱۴ میلیارد و ۳۰۰ میلیون دالر امریکایی خواهد گردید.
موشکافی های علمی نشان میدهد که در کنار عوامل دیگر جنگ در افغانستان، فقر، بیکاری، فساد و نبود یک دولت مدرن به عنوان عوامل و کاتالیزور های اصلی داخلی در بیثباتی و ناامنی افغانستان نقشآفرینی دارند و نیاز است تا در کنار هزینه های جنگی برای ایجاد یک دولت با ثبات سیاسی و مدرن نیز هزینه هایی پرداخت و با کاهش بودجۀ نظامی و افزایش بودجۀ انکشافی و توسعه برای ختم جنگ و تأمین صلح در افغانستان مأموریت کرد، در غیر آن رهایی دولت افغانستان بالاتر از توانِ آن خواهد بود و ناکامی حکومت افغانستان در انجام این وظیفۀ خانهگی در امر دولت سازی، سبب بیثباتی های بیشتر خواهد شد.
استراتژی جدید و رویکرد پاکستان محور؛ آمریکا پس از چندین دهه حضور در منطقه ی جنوب آسیا، برای نخستین بار از دریچه ی افغانستان به پاکستان نگاه می کند و این راهبرد افغانستان محور دونالد ترامپ، نقط قوت در استراتژی ترامپ برای افغانستان در خصوص تنش های موجود میان افغانستان و پاکستان خوانده میشود، چیزی که به باور رئیس جمهور غنی یکی از اصول اساسی سیاست خارجی افغانستان در قبال پاکستان، همین گفت گوهای همه جانبه دولت با دولت میان افغانستان و پاکستان است و در پیام عیدی، آقای غنی نیز خواهان گفت گوهای صلح با پاکستان شد.
اما در کنار این نکتۀ مثبت (راهبرد افغانستان محور) استراتژی جدید امریکا، در پهلوی تقویت گزینۀ نابودی مطلق طالبان، سبب قوامبخشی گزینۀ گفتوگوهای مستقیم با پاکستان نیز خواهد شد(رویکرد پاکستان محور). اما از دید گروه طالبان رویکرد پاکستان محور در میان گزینه های صلح با طالبان کارساز نخواهد بود و طالبان همیشه تأکید بر مذاکرات مستقیمِ این گروه با امریکا و یا دولت افغانستان داشته است، نه کشاندن آنها به صلح از راه راولپندی و در اثر فشار دولت پاکستان. چنان که طالبان در اعلامیۀ آخرشان در مورد استراتژی ترامپ و پیام عیدیشان، راهبرد تازۀ آمریکا را به معنی ادامۀ جنگ خوانده است و بر تشدید جنگ با نیروهای افغانستانی و خارجی تأکید ورزیدهاند.
چهار شاخص اصلی فوق و مطرح در استراتژی جدید امریکا در سطح داخلی که بهشدت روند گفت گوهای صلح دولت افغانستان با طالبان را متأثر خواهد ساخت، نشان میدهد که از میان گزینه های مطرح در پروسه صلح افغانستان، گزینۀ برخورد نظامی با طالبان و گفتوگو با پاکستان بیشتر ممکن خواهد بود و در کنار آن، دولت افغانستان با الهام بیشتر از راهبرد تازۀ آمریکا با نوع قاعدۀ بازی « بُرد – باخت» گذشتهاش هنوز هم وارد مذاکرات صلح خواهد شد. اما از یک طرف تا هنوز هیچ یک از شرایط سهگانۀ فوق در امر صلح سازی در افغانستان شکل نگرفته است و از طرف دیگر، مطالعات صلح و جنگ در کشورهای مختلف به شمول افغانستان نشان داده است که استفاده از گزینۀ نظامی و قاعدۀ بازی « بُرد – باخت»، برآیند کمتر داشته و به صلح شکننده منجر شده است، اما بازی با قاعدۀ «بُرد- بُرد » و بهکار گیری گزینۀ دیپلوماسی، کارایی بیشتر در روند های صلحسازی داشته است.
Comments are closed.