گزارشگر:محمد غنی عمار، استاد دانشگاه/ دوشنبه 27 سنبله 1396 - ۲۶ سنبله ۱۳۹۶
بخش دوم و پایانی/
سطح تحلیل میانه (حوزۀ منطقه یی افغانستان)
استراتژی جدیدِ ایالات متحدۀ امریکا از منظر سطح تحلیل منطقهیی، در کنار داشتن نکاتِ مثبت در جهت منافع مردم و دولت افغانستان، شاخصهایی را نیز با خود حمل میکند که ممکن عوامل امنیت زدایِ منطقه یی را بیشتر از فاکتور های امنیت زایِ منطقه در جهت ایجاد بیثباتی بیشتر در افغانستان و منطقه ترغیب نماید و شکست بندی هایِ تازه را با توجه به موارد ذیل در اندام های روند صلح افغانستان شکل دهد.
تشدید رقابت های منطقه یی
سیستم های امنیتی منطقه یی افغانستان با در اختیار داشتنِ یکی از مؤلفه های امنیت زدا همیشه برای افغانستان خطر آفرین بودهاند و فشار بیشتر بر پاکستان و نقش دادن بیشترِ هند در مسایل افغانستان که هر دو مورد به عنوان شاخص های عمدۀ منطقه یی راهبرد تازۀ ترامپ خوانده میشوند، سبب تشدیدِ رقابت بین سیستم های امنیتی منطقهیی خواهد گردید. مدیرانِ این سیستمها با در اختیار داشتن ابزارهای قوی، نقش محوری در روند گفتوگوهای صلح افغانستان دارند. هرچند فشار بر پاکستان از جانبِ امریکا مهم ترین شاخصۀ استراتژی جدید امریکا در راستای خواست های دیرینۀ مردم و دولت افغانستان است، اما پاکستان بازیگر عمدۀ منطقه یی در جنگ کنونی افغانستان است و میتواند سنگاندازی های بیشتر در فرآیند گفت گوهای صلح دولت افغانستان با طالبان داشته باشد و با چهرۀ متفاوت تر از گذشته با رقیب دیرینهاش (هندوستان) به رقابت های جدی تر وارد میدان جنگ های نیابتی در افغانستان شود.
در کنار رقابت هند و پاکستان، نظم موجود منطقه یی پیرامون افغانستان نیز در حال تغییر و صفآرایی هایِ تازه بین کشورهای روسیه، چین، ایران و پاکستان است که هرکدام سهمی در جنگ و صلح افغانستان دارند و احتمال ایجاد یک اردوگاه قدرتِ فضایی ضد امریکایی در درازمدت بین این کشورها، روند گفتوگوهای صلح با طالبان را متأثر خواهد ساخت. روسیه، چین، ایران و پاکستان با داشتن دو میکانیسم عمده در گفتوگوهای صلح افغانستان (گروه چهارجانبۀ QCG با تمرکز چین-پاکستان و نشست مسکو با رهبری روسیه) تماس های عمیق با گروه طالبان دارند و حتا گزارش هایی در خصوص حمایت نظامی این کشورها از طالبان بارها به نشر رسیده است.
پس استراتژی جدید امریکا در سطح منطقه یی در کنار تقویت مستطیل امنیتی منطقهیی (هند، افغانستان، ترکیه و اسراییل) به رهبری ژیواستراتژی امریکا در خاورمیانۀ بزرگ، عامل عمده در شکل گیری روحیۀ ضدامریکایی میان کشورهای پاکستان، چین، روسیه و ایران نیز خواهد شد و پروندۀ جنگ و صلحِ افغانستان در مسیر راه این بلوکبندی های منطقه یی بیش تر از گذشته خاک خواهد خورد و سرگردان در اختیار بازیگران منطقه یی خواهد ماند.
واکنش های منطقه یی دال بر تأثیرگذاری
دولت پاکستان نخستین واکنش گرِ منطقه یی در فاصلۀ کمتر از چند ساعت پس از اِعلام استراتژی ترامپ و شنیدن این بخش بیانۀ رییسجمهور امریکا بود: ”امریکا دیگر نمیتواند در قبال حضور گروه هایی مانند طالبان در پاکستان ساکت بماند. امریکا میلیاردها دالر در اختیار پاکستان گذاشته ولی آنها به گروه هایی که عوامل بینظمی و خشونت هستند، فضای امن داده اند“. در اعلامیۀ وزارت خارجۀ پاکستان در کنار تمایلِ آن کشور به صلح و ثبات در افغانستان، سیاست مدارانِ پاکستانی راهبرد تازۀ امریکا را ”ناقص و شکستخورده“ خواندند و دولت های دیگر منطقه نیر در راستای موقفِ پاکستان واکنش نشان دادند. دولت چین ضمن حمایت از موضع پاکستان گفت: ”پاکستان خط مقدم جبهۀ مبارزه با تروریسم است.“ دولت روسیه استراتژی جدید امریکا را یک راهبرد عدم راهبرد خوانده و گفته است که برای منطقه و افغانستان سودمند نیست.
این واکنش ها از دو جهت دال عمده بر تأثیرگذاری منطقه یی استراتژی جدیدِ امریکا بر آیندۀ گفتوگوهای صلح با طالبان خواهد بود. نخست؛ تلاش های دولت افغانستان را در جهت شکل گیری ”اجماع منطقهیی“ برای صلح سبوتاژ خواهد کرد. اجماعی که در حلقۀ میانه بین ”اجماع ملی“ و ”اجماع جهانی“ قرار گرفته و بدون راهاندازی این اجماع رسیدن به صلح و ثبات در افغانستان دشوار خواهد بود. دوم؛ کلید منطقۀ صلح در افغانستان در اختیار همین بازیگران منطقه یی است. واکُنشهای بازیگران منطقه یی پیام واضح از بازاندیشی این کشورها در رابطۀشان با دولت افغانستان و طالبان دارد و ممکن با علاقۀ بیشتر و داشتن گزینه های بدیل، وارد معادلۀ جنگ و صلح افغانستان شوند.
سطح تحلیل کلان (نظام بینالملل)
هرچند روایت واحد از نظام بینالملل کنونی وجود ندارد و کانون های علمی-سیاسی جهان، برداشت های مختلفی از آن دارند، اما نظام کنونی با رهبری هژمونی ایالات متحدۀ امریکا، بخشی از قضیۀ جنگ و صلح افغانستان را متأثر ساخته است. راهبرد تازۀ امریکا در قالب دکترین نظم نوینِ آن کشور با داشتن بعُدی جهانی، لایۀ جهانی روند صلحِ دولت افغانستان با طالبان را در سه محور ذیل متأثر میسازد:
نخست: افغانستان در کانونِ منطقه و در محراق ژیواستراتژی نظم نوین امریکا و در حوزه ژیوپلیتیک جنوب آسیا قرار دارد. اداره دونالد ترامپ با استراتژی جدیدش در سایۀ چتر دکترین نظم نوین، با نگاه جنگ محور و منطقه محور، از میکانیسم امریکایی (۶+۱) در روند گفتوگوهای صلح با طالبان استفاده خواهد کرد؛ چیزی که برای دشمنان جهانی و هژمونی امریکا در سطح نظام بینالملل همچون روسیه قابل قبول نیست و در یک نگاه، افغانستان میدان رقابت قدرت های جهانی و منطقه یی بوده است، پس نرمش در روابط قدرت های بزرگ جهانی به معنی پیشروی افغان ها در روند گفتوگوهای صلح است و برعکس آن، سردی روابط میان قدرت های جهانی، افزایش گرمی در تنور جنگ افغانستان را به دنبال خواهد داشت.
دوم: استراتژی شرایط محور دونالد ترامپ با الهام از مکتبِ ویلسونیسم امریکایی، مُبین حضور درازمدت امریکا در منطقه است. حضوری که در قالب نظریۀ «چرخۀ هژمونی» آنتونیو گرامشی ایتالیایی تعریف پیدا میکند. بر اساس نظریۀ هژمون گرامشی، امریکا برای حفظ هژمون جهانیاش باید تلاش نماید که قدرت های جدید جهانی در نظام بینالملل وارد عمل نشوند، ورنه ظهور قدرت جدید به معنی زوالِ هژمونی امریکاست. پس تعریف صلح در افغانستان در قالب استراتژی جدید امریکا در جهت حضور دوام دار جهانی، برای قدرت های نوظهور نظام بینالملل دشوار تر خواهد بود.
محور سومی که در مقیاس جهانی، آیندۀ گفتوگوهای صلح با طالبان را در چارچوب راهبرد تازۀ امریکا کم رنگ خواهد ساخت، چشمانداز آینده به تحولات شگرفِ در کانون های سیاسی، اقتصادی و نظامی نظام بینالملل و انتقال آن به قارۀ آسیا از امریکا و اروپا است. تغییری که آغاز یافته و در حال پیمودن راه پُرخم و پیچ و پرُ سنگلاخِ سیاسی، اقتصادی و نظامی است.
نتیجهگیــری
در آخر کار با یک نگاه ریالیستی به متغیرهایی چون راهبرد تازۀ امریکا، دیروز، امروز و آیندۀ سناریوی جنگ و صلح افغانستان، اوضاع و احوال جهانی و منطقه یی؛ یافته های پژوهشیِ این مقاله در چارچوب استراتژی تازۀ دونالد ترامپ پیرامون بحران کنونی افغانستان، روایت از پیچیده تر شدن و طولانی تر شدنِ گفتوگوهای صلح عادلانه بین دولت افغانستان با طالبان دارد؛ صلح عادلانه یی که در اثر ایجاد بنبست در میدان جنگ و از متن مذاکرات «بُرد- بُرد» با استفاده از گزینۀ «صلح بینالافغانی» شکل گیرد و منجر به ایجاد ثبات، امنیت و رفاه در افغانستان شود و تبعات مثبتِ آن به منطقه و جهان ساطع گردد.
هرچند استراتژی جدید امریکا در بدنۀ دکترین نظم نوین آن کشور، عجین شده با فرُصتها و چالشها برای جهان، منطقه و افغانستان است و در صورتِ درایت سیاسی و مدیریتی در کابل، میتوان از این سودا چیزی به نفع مردم افغانستان در حوزههای مبارزه با تروریسم و امنیت، حل اختلافات با کشورهای منطقه مخصوصاً پاکستان و داشتن حمایت و توجه جامعۀ جهانی به عنوان سناریوی جهانی فرُصت افغانستان، درآمد داشت؛ ولی در نفس راهبرد تازۀ امریکا شاخص های کلیدی هم هستند که در سطح ملی، منطقه یی و جهانی بهشدت میتوانند فرضیۀ این تحقیق را به یک فرمول علمی مُبدل سازند و گره محکم تر بر کمرِ پروندۀ صلح افغانستان با ابهامات و پیچیده گی های بیشتر، سرنوشتِ آیندۀ صلحِ دولت افغانستان با طالبان را رقم بزند.
Comments are closed.