احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران/ دوشنبه 27 سنبله 1396 - ۲۶ سنبله ۱۳۹۶
ارگ ریاستجمهوری پس از اعلام راهبرد جدید امریکا در مورد افغانستان و جنوب آسیا، آن را مهمترین دستاورد دولت وحدت ملی دانسته و مدعی است که برای نخستینبار جامعۀ جهانی برای یک کشور (افغانستان) شانسِ تازه یعنی سومین شانس را داده است. به گفتۀ مقامهای ارگ افغانستان، در شانزده سال گذشته دولتهای پیشین ـ که اینجا منظور همان دولت آقای کرزی میباشد ـ دو شانس را به نابودی کشانده و حالا از این سومین شانس باید بیشـترین بهره را ببریم.
کسی نیست که از این آقایان بپرسد که سومین شانس، دیگر از کجا بیرون شده است؟ آیا قبلاً میان کشورهای کمککننده و کمکشونده توافقی وجود داشته که فقط میتوانستند از دو شانسِ کمکی برخوردار شوند؟
به نظر میرسد که ارگ ریاستجمهوری به دلیلِ سوءمدیریتی که در کشور بهوجود آورده، حالا به هر خس و خاشاکی دست میاندازد و تلاش میورزد که از هر امکانی به نامِ خود سود ببرد. سالها پیش دوستی که در یکی از نشریههای آنزمانِ کابل کار میکرد، برایم داستان جالبی تعریف کرد که بیشباهت به مداریگریهای ارگ ریاستجمهوری نیست.
این دوست میگفت روزی در پارک شهر نو دیدم که جمعی به دور کسی که ادعای مارگیری داشت، گرد آمده بودند و سخنانش را در مورد فواید روغنِ مار که او آن را در بوتلهای کوچک برای فروش عرضه میکرد، میشنیدند. این مارگیر برای اینکه تماشاچیانش را مجذب فوت و فنهای مارگیریاش سازد، مار بزرگی را نیز با خود آورده بود. دوست خبرنگارم میگوید من پس از شنیدن حرفهای مارگیر عکسی از او گرفتم و فردا در نشریه، ضمن مطلبی انتقادی از کارکرد مارگیر، آن را نشر کردم. این دوست خبرنگارم در ادامه میگوید فردای آن روز دیدم که جمع مارگیر بزرگتر شده و او روزنامهیی را که من در مورد تقلبکاریهایش در آن مطلب نوشته بودم، در دست دارد و به تماشاچیانش عکسِ خود را نشان میدهد و میگوید: «ببینید مردم که حتا روزنامهها هم به کارم توجه نشان داده و اینجا عکس مرا نشر کرده و در مورد من مطلب نوشته اند.»
دوستم میگوید با شنیدن این سخنان که چگونه یک مارگیر توانسته حتا از موضوعِ علیه خود هم به نفعش استفاده کند، بسیار متأثر شدم و فردا مطلبِ دیگری نوشتم با این عنوان که «بیشک مارگیر!»
ارگ ریاستجمهوری نیز از ترفند کهنه و عوامفریبانۀ آن مارگیر به گونۀ دیگر به نفعِ خود استفاده میبرد. هیچ معلوم نیست و شواهدی هم وجود ندارد که نشان دهد در تصمیمگیری اخیرِ رییسجمهوری امریکا که منجر به اعلام راهبرد تازۀ این کشور در مورد افغانستان شد، مقامهای کشور چهقدر نقش و تأثیر داشتهاند. آنگونه که از رسانههای جهانی در این خصوص میتوان دریافت، تا آخرین لحظات اعلام راهبرد، هیچ کسی حتا بسیاری از نزدیکانِ رییس جمهوری امریکا نیز در مورد جزییاتِ راهبردِ تازه چیزی نمیدانستهاند. وقتی وزیر دفاع امریکا پیش از اعلام راهبرد تازه با پرسشی در این خصوص مواجه شد، گفت که نمیتواند هیچ جزییاتی در مورد راهبرد جدید بدهد؛ زیرا هنوز هیچ چیز نهایی نیست و تنها رییس جمهوری میتواند در این خصوص چیزی بگوید. آیا با این دقایق، میتوان مدعی شد، که در راهبرد جدیدِ امریکا دیدگاه دولت افغانستان در نظر گرفته شده است؟
امریکاییها با توجه به وضعیت و منافع خود، راهبرد جدید را اعلام کرده اند و اگر این راهبرد میتواند منافعی هم برای افغانستان داشته باشد، بیشتر مربوط به دغدغههایی میشود که امریکاییها در منطقه دارند. پیش از این نیز رؤسای جمهور امریکا متناسب به شرایط زمان سیاستهای کشورشان را در قبال اوضاع منطقه و از جمله افغانستان اعلام کردهاند و همواره نیز این سیاستها مورد حمایت دولت افغانستان قرار گرفته است.
زمانی که بارک اوباما رییسجمهوری پیشینِ امریکا از خروج نیروهایش از افغانستان سخن گفت، اکثر سیاستمداران کشور و بهویژه ارگ ریاستجمهوری از آن پشتیبانی کرده بودند. حالا هم که منطبق به شرایط، امریکا راهبرد تازهیی را اعلام کرده که زیاد هم تازهگی ندارد، سیاستمدارانِ زیادی و از جمله ارگ ریاست جمهوری از آن حمایت کرده اند. مگر اینها گزینۀ دیگری هم میتوانند داشته باشند که خلافِ آن سخن بگویند؟!
راهبر جدیدِ امریکا بیشتر از آنکه چیزی باشد در خدمت منافع افغانستان، منعکسکنندۀ منافع و خواستهای امریکاییها در منطقه است. این چیزی نیست که به سیاستها و رایزنیهای ارگ مربوط شود. ارگ اگر در رایزنیهای خود موفق میبود، تا به حال مشکل حضور گروههای مسلحِ تروریست را در پاکستان به نتیجه میرساند. اگر در راهبرد جدیدِ امریکا میبینیم که نسبت به پاکستان لحنی انتقادی وجود دارد، آن نیز به دلیل رایزنیها و تأثیرگذاریهای ارگ نمیتواند باشد، بل به نوعِ برخورد امریکاییها در مسایل منطقه مربوط است که آنها را وادار میسازد که چنین برخورد تُنـدی با دولت پاکستان داشته باشند.
مسالۀ دیگر اما انداختن کُل تقصیر نابسامانیهای فعلی به گردن دولتِ پیشین است که خود هیچ مبنای دقیق و قابل قبولی ندارد. اگر دولتِ آقای کرزی، دولتی ناکام بود که بدون شک هم چنین است، ناکامی آن تنهـا به خودش مربوط نمیشود، بل به تمام کسانی مربوط میشود که در آن دولت کار کردهاند و حتا از معماران نظام فعلی به شمار میروند. مگر همین آقایان غنی، اتمر و استانکزی که از جمله مهرههای اصـلی دولت وحدت ملی خوانده میشوند، در کنار آقای کرزی در بهترین و مهمترین سمتهای دولتی قرار نداشتند؟ چرا عدهیی میخواهند کُلِ مشکلات را به یک فرد تقلیل دهند، در حالی که عدۀ زیادی در آن سهیم هستند؟
معلوم است که پشتِ اینگونه فرافکنیها اهدافِ دیگری نهفته است و این آقایان ندانمکاریها و سوءمدیریتِ خود را در امر مهار بحران موجود در کشور میخواهند لاپوشانی کننـد.
Comments are closed.