مانیفست فاشیستی ارگ

گزارشگر:احمد عمران/ چهار شنبه 29 سنبله 1396 - ۲۸ سنبله ۱۳۹۶

عملکرد ثواب‌الدین مخکش، که اشتباهاً مانفیست فاشیستی ارگ را منتشر کرد، خلافِ آن‌چه که حالا مسوولان ریاست امور مدعی آن اند، نظرات شخصیِ یک نفر نیست که تنها به خودش تعلق داشته باشد. یکی از مسوولان ریاست امور پس از آفتابی شدنِ افتضاح آقای مخکش به رسانه‌ها گفته mandegar-3که او از کارش استعفا داده اما آن‌چه که از سوی او منتشر شده، هیچ ربطی به این اداره ندارد و نظرات شخصیِ اوست. سوال این‌جاست که آقای مخکش با چه جرأتی توانسته این‌گونه دستورالعمل را صادر کند؟ آیا این دستورالعمل تنها به افکار و برداشت‌های خودش مربوط می‌شود و یا طیف وسیع‌تری را احتوا می‌کنـد؟
وقتی گزارش مربوط به افتضاحِ آقای مخکش را در رسانه‌ها دنبال می‌کردم، به یاد رمان معروفِ ۱۹۸۴ اثر جُرج اورول افتادم. همان رمانی که پس از جنگ دومِ جهانی نوشته شد و از دورانی خبر می‌داد که قرار بود بر سرنوشت بشریت حاکم شود. بسیاری از منتقدان مدعی اند که رمانِ ۱۹۸۴ تاریخ انقضا ندارد. این رمان تا زمانی که خطر به وجود آمدنِ دولت‌های خودکامه و توتالیتر وجود دارد، می‌تواند به عنوان اثری بیدارکننـده مطرح باشد.
در این رمان، جرج اورول کشورهایی را به تصویر می‌کشد که در زیر سایۀ یک نظام استبدادی که همه چیز به پیشوا وابسته است، قرار دارند. در چنین جهانی، تاریخ، اندیشـه، اقلیت، اکثریت، خوب و بد چیزهایی اند که پیشوا می‌گوید. همه چیز به رای و نظرِ دولت مربوط است. انسان‌ها ابزارهایی اند در دستِ دولت تا آن‌گونه که می‌خواهد به آن‌ها شکل دهد.آیا این جهان با آن‌چه که در ادارۀ امور و در کُل در تمام نهادها و شریان‌های دولت افغانستان می‌گذرد، تفاوت دارد؟
دولت افغانستان از بدو به وجود آمدن، دولتی از نوعِ اورولی بوده است. در این دولت هم یک نهاد تصمیم‌گیرنده وجود داشته که همه‌چیز را سمت‌وسو می‌داده است و تا امروز که سه سال از عمر دولت وحدت ملی می‌گذرد، این فضا و وضعیت ادامه دارد. دولت افغانستان چه در زمانِ آقای کرزی و چه حالا در زمانِ آقای غنی، دولتی تمامیت‌خواه است. آقای غنی تلاش کرد که در ظاهرِ امر قضایا را به گونه‌یی نشان دهد که او در پی قومی‌سازیِ دولت نیست و به تخصص می‌اندیشد. او در آوان پیکارهای انتخاباتی خود گفت که «هیچ افغان از افغانِ دیگر برتر نیست» ولی در عمل می‌بینیم که چنین نیست!
مخکش نشان داد که «افغان»ها از یکدیگر متفاوت اند. این دستورالعمل از آنِ مخکش نیست. او چنین جرأتی ندارد که در بدنۀ دولت، دولتی دیگر بسازد. این دستورالعمل به گونۀ نانوشته، به او تلقین شده است تا او در رده‌های پایین‌تر آن را در عمل پیاده و مکتوب سازد. مخکش به یک تفکر مربوط می‌شود. تفکری که می‌گوید «هدف وسیله را توجیه می‌کند». تفکری که میان انسـان‌ها مرز می‌کشد و حتا این مرزکشی‌ها چنان گسترش می‌یابند که زمانی به حذفِ خود مخکش نیز می‌انجامند. اگر امروز مخکش به دلیل افشا شدنِ این راز قربانی آن شده، ولی بدون شک در تصمیم‌گیری کلان‌تر، او فقط یک مهره بوده است. مهره‌یی که باید روزی قربانی می‌شد، ولی او زود و قبل از وقت قبرش را کند.
استالینیسم در شوروی سابق چنین کرد. حتا به وفادارترین افراد مربوط به پیشوا رحم نکرد و زیر نام امر مقدس، چنان تصفیه‌حساب‌های درون‌حزبی و درون‌سازمانی و درون‌قومی را شکل داد که فقط از فردی چون استالین برمی‌آمد. حالا هم مخکش فقط دستورهایی را که گرفته، به دیگران و افراد پایین‌تر از خود انتقال داده است. اگر او امروز یک قربانی به نظر می‌رسد، به این دلیل است که او قربانی سیستم شده است؛ سیستمی که می‌گوید برای بقای قوم و قبیله باید قربانی شد.
مخکش تنها نیست، او یک تفکر است؛ تفکری که از گذشته‌های دور در این کشور ریشه دارد و هر زمان به شکل و جلوه‌یی خود را نشان می‌دهد. مخکش در تار و پود تفکر دولت‌داری در افغانستان ریشه دوانده و در تمام ادارات و نهادهای دولتی و غیردولتی افغانستان وجود دارد. از آن‌چه که در مورد مخکش به وقوع پیوسته، به عنوان یک تصادفِ میمون باید استقبال کرد. این واقعه تنها برای فراموش کردن نیست، بل برای بیـدارباش کردن است. با این‌گونه واقعه‌ها باید از خواب بیدار شد و در برابر جهانِ اورولی ایستاد.
ماشین این‌گونه جهان چنان سنگین و عظیم است که با کنار رفتنِ یک شخص و حتا عده‌یی، به قدرت و کارآییِ آن صدمه نمی‌رسد. مخکش فقط ابزار کوچکِ این ماشین می‌توانست باشد. کارگزاران اصلی این ماشین، از حالا تمهیداتِ لازم را سنجیده و عملی کرده‌ اند تا جلو واقعه‌های بعدی را بگیرند. آن‌ها حالا با هوشیاری و زیرکیِ بیشتر به مسایل نگاه می‌کنند. همه چیز را زیر نظر دارند تا بار دیگر از دستگاه عظیم‌شان خطا سر نزند و برنامه‌های اصلی‌شان زیر پوستِ جامعه روان باشد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.