گزارشگر:منبع: تریبون زمانه / فتوگو کننده: شهزاده سمرقندی/ شنبه 1 میزان 1396 - ۳۱ سنبله ۱۳۹۶
مارسلا گراد، از نویسندهگانِ آرژانتینیست که در افغانستان با کتاب «مسعود» شناخته شده است. کتابی که سال ۲۰۰۹ در انتشاراتِ دانشگاه وبستر منتشر شده و از روزگار احمدشاه مسعود، فرمانده جهادی افغانستانی میگوید با روایت دوستان و افرادی که با مسعود همراه بودهاند.
مرسله گراد: احمدشاه مسعود میگفت: «برای تغییر جهانی باید از تغییر خودمان شروع کنیم».
حالا مارسلا گراد در پی جمعآوری بودجهیی است که بتواند این کتاب را به فلمی داستانی تبدیل کند. خانم گراد در صحبت اختصاصی با رادیو زمانه گفت: امید دارم این کتاب که نتیجۀ شنیدنهای مداوم من است، با همین دقت و همین ظرافتکاریهایی که در گردآوری آن خرج شده، در ساختن فلم نیز تدبغ یابد و فلمی باشد برای شنیدن مردم افغانستان در داستان زندهگانی احمدشاه مسعود. احمدشاه مسعود، از فرماندهان و مجاهدانِ افغانستان بود که نُهم سپتامبر ۲۰۰۱ بر اثر انفجار انتحاری جان خود را از دست داد. با مارسلا گراد در بارۀ تجربۀ نوشتن این کتاب گفتوگو کردیم. کتاب مسعود در انتشارات دانشگاه وبستر در امریکا منتشر شده و تا حال به چهار زبان ترجمه شده است. در بارۀ احمدشاه مسعود کتابهای مختلفی نوشته شده، اما این از معدود کتابهاییست که بنیاد «مسعود» پسندیده و به گفتۀ مارسلا گراد، از او بابت گردآوری پارههایی از شخصیت و چهره کمشناختۀ مسعود با زبان و بیان مردم محلی، تشکر کردهاند.
سمرقندی: خانم مارسلا گراد، ممنون از اینکه دعوت ما را پذیرفتید. لطفاً از تجربۀ خود در تهیۀ کتابِ «مسعود» بگویید. کتابی که حالا برنامه دارید آن را به نمایشنامه تبدیل دهید، برای فلمی حماسی از روزگار مسعود.
مارسلا گراد: ممنون از شما که این فرصت را به من دادید. پیش از همه سلام میکنم به همه شنوندهگان افغانستانی که این برنامه را میشنوند. باید بگویم که افغانستان کشور قلب من است. من عاشق افغانستان هستم. آرزو دارم افغانستان آزاد و شاد و خوشبخت باشد. برای همۀ ما مهم است که افغانستان به صلح و آرامش برسد. ایدۀ کتاب از فلمی شروع شد که از یک فلمسازِ فرانسوی دیدم که از مسعود ساخته بود. چشمان مسعود و همراهانش در این فلم چنان گیرا و نافذ بود که مرا درگیر خود کرد. احساس عجیبی در قلبم به وجود آمد که آن موقع نمیدانستم چیست، اما خوشبختانه قلبم را دنبال کردم و نتیجهاش شد این کتاب.
سرقندی: در یاد دارید که چه فلمی بود و چه زمانی آن را دیدید؟
مارسلا گراد: بلی. فکر کنم پس از درگذشت مسعود بود. یک یا یکونیم سال پس از فاجعۀ یازده سپتامبر که دوستی از من دعوت کرد تا بیایم منزلش و فلمی از مسعود ببینم. داستان زندهگی او اینقدر عمیق بود که باید حتمی راه مناسبی پیدا میکردم تا بتوانم ماهیت اصلی مسعود را کشف کنم و تصمیم گرفتم که شیوههای مختلف داستاننویسی را دنبال کنم. از اینرو شروع کردم به گردآوردن قصههای مردم و افرادی که از مسعود میگفتند، زیرا مردم افغانستان با قصه و داستانگویی بزرگ شدهاند و برایشان مهم است. من آنقدر به قصههای مختلف آنان گوش دادم و ثبت کردم که نهایتاً به من اعتماد میکردند و حرفهایی را میگفتند که به هر روزنامهنگار یا نویسندهیی نمیگویند. آنان متوجه میشدند که من دنبال سیاست نیستم، بلکه صرف کشف شخصیت و ماهیت مسعود برایم مهم است. من میخواستم هستی این مردِ غیرعادی را برای خودم و برای نسلهای آینده هم کشف کنم و هم ثبت کنم. اینگونه فردبهفرد، آشنابهآشنایی پرسوجو میکردم و افرادی را پیدا میکردم که با مسعود دوستی و آشنایی نزدیک داشتند، مثل آقای خلیلی و عبدالله عبدالله تا بسیاری دیگران که ما اسمهایشان را نمیشناسیم. من موفق شدم بیش از ۵۰۰ داستان از روزگار مسعود جمع کنم که به من این جرأت را میدهد که بگویم که خصوصیات ذاتی مسعود را کشف کردم.
سمرقندی: و حالا که کتاب منتشر شده است، آیا میتوانید بگویید که مسعود کی بود و او را کاملاً میشناسید؟
گراد: با کمال فروتنی میتوانم بگویم که هست جنبههایی از زندهگی مسعود که برای من آشنا نیست، اما من توانستم رسالت او را در این زندهگی کشف کنم. کتاب من معرف مسعود و رسالت اوست. با اینکه هیچگاه مسعود را در دوران زندهگانیاش ندیدهام، اما میتوانم بگویم که با کمک مردم توانستم کارنامۀ او را آنگونه که در یاد مردمان محلی باقی مانده است، جاودانه کنم. به همه شنوندهگان افغانستانی که به این صحبت ما گوش میکنند، میخواهم بگویم که آنچه رسانهها برای افغانستان میکنند یا در معرفی حقیقت انجام میدهند، هیچ است. همینطور رسانهها مسعود را هم درست معرفی نکردهاند. از نظر من، مسعود از آن دست چهرههایی بود که هر هزار سال یک بار میآیند و افغانستانیها باید افتخار داشته باشند که چنین فردی در بین آنان به وجود آمد. این برداشت من است البته. باید بگویم که او خود مدام از خود انتقاد میکرد. در دفتر خاطراتی که از او به دست من رسید، میخواندم که از تصمیمها و حرفهای خود انتقاد میکرد. او همیشه در حال اصلاح کردن خود بود و در راه بهبود دادن شخصیت خود. او اعتقاد داشت که تغییر دادن جهان را ما باید از درون خود شروع کنیم.
سمرقندی: این تجربه هیچ تأثیری بر شخص شما آیا داشته؟
گراد: خوشحالم که این را میپرسید. بلی. این تجربه در من تأثیر گذاشت. چرا؟ چون که به مدت چهار سال همهاش میشنیدم، میشنیدم و میشنیدم. مردم در بارۀ این مرد هر چه میدانستند، میگفتند و ثبت میکردم. احساس میکردم که آنچه مسعود میکرد، از عشق بود. تمام قصههایی که ثبت کردم، پارۀ جان و تن من شده حالا و من دقیق میبینم که چگونه مسعود با تکتک پیروان خود از عشق و بخشیدن و آرامش درونی صحبت میکرده؟ شما تصور کنید در میان جنگ و خونریزی شما از جنگجویان خود بخواهید که بخشنده باشند و دل و ذهن با انتقام و قصاصآلوده نکنند. مسعود را چنین فردی دریافتم. همین بود که او به غیرممکن دست یافت. باید توجه داشته باشیم که افرادی مثل مسعود در افغانستان کم نیستند و باید روی آنان سرمایهگذاری کرد. مسعود دستپروردۀ غرب نبود. برای همین نمیخواهم مردم افغانستان مسعود را فراموش کنند. تنها در این صورت افراد مثل مسعود باز خواهند به وجود آمد. برای همین هم ساختن فلم حماسی در باره روزگار مسعود به آیندۀ افغانستان کمک خواهد کرد.
سمرقندی: حدس میزنم که صحنههای این فلم که قرار است ساخته بشود، در ذهن شما به وجود آمده و آنها را آماده دارید که در این فلم جای بدهید. میشود به ما بگوید که میخواهید این فلم چگونه باشد؟
گراد: باید بگویم که دیروز یک نفر به من پیشنهاد مالی داد که کتابم را بخرد و فلمی از آن بسازد که خودش در ذهن دارد، اما من رد کردم. چون میخواهم این کار را درست و با افراد دلخواه خودم انجام دهم. این کتاب را با حس غریزی خودم انجام دادم با اینکه کمکهای زیاد گرفتهام و نمیخواهم همه اعتبار کتاب را به خودم اختصاص بدهم، اما میدانستم که باید با تواضع به حرف خود مردم افغانستان گوش کرد و من گوش دادم و مسعود را آنگونه که در گفتار و در خاطرات آنان خود را ثبت کرده بود، گردآوری کردم و حالا این قصهها و داستانها به ما این فرصت را میدهد که فلمی بسازیم بسیار نزدیک به شخصیت و عمق شخصیت این مردِ غیرعادی. ما باید تاریخسازی برای مردم افغانستان را پایان دهیم و بگذاریم این مردم خود تاریخ و چهرههای خود را ثبت کنند و ما تنها شنونده باشیم. چون من اعتقاد دارم که نجات دهنده از داخل این کشور سر میزند، نه اینکه از بیرون وارد شود و همه مشکلات را حل کند.این فلم هم باید همانگونه که در کتاب است، نگاهی از درون باشد و نه نگاهی از بیرون. برای چنین پروژۀ فلمی سخت است که از شرکتهای بزرگ فلم کمک بگیرید و این نباید ما را دلسرد کند. من تنها نیستم. ما تلاش داریم با کمک مردم افغانستان و دوستاران افغانستان فعلاً به مقدار بیست هزار دالر امریکایی گردآوری کنیم تا فلمنامه را با کمک فلمنامهنویسانِ با تجربه بنویسیم. آن وقت راحتتر میشود برای فلمی که شکل و ساختارش روشن است، بودجه گرفت، اما بسیاری از شرکتها هستند که میخواهند این فلم را بسازند و برایشان مهم نیست که فلم از حس و مضمون اصلی کتاب دور شود. هدفشان فلمی برای پُر کردن جیبهای چند نفر است. من صبر دارم و با آرامش و صبوری که این کتاب را تهیه کردم و بیش از ۵۰۰ داستان و قصه را در طول چار سال به ثبت رساندم، فلم را هم با همان شیوه بسازم. من از دوستان افغانستانی دعوت میکنم که در گردآوری مبلغ برای فلمنامهنویسی به ما کمک کنند، زیرا ما احساس مسوولیت داریم که بیطرفانه این وظیفه را انجام دهیم و هم باور داریم که مسعود از مهمترین چهرههای قرن بیست نهتنها برای افغانستان، بلکه برای بشریت است و این فلم، صلحجویانی مثل مسعود را در افغانستان تغذیۀ روحی خواهد داد.
Comments are closed.