گزارشگر:احمـدذکی خاورنیا - ۲۴ میزان ۱۳۹۶
بخش هفتم/
بخاری حدیثی را به رسول خدا نسبت میدهد که در آن آمده است: «آگاه باشید که دجال اعور است و پرودگار شما اعور نیست»! به این معنا که اگر دو نفر در پیش روی شما ایستادند و در شناختنشان متحیر بودید، در آن صورت به چشم آنها نگاه کنید، پس مردی که اعور است، او دجال و مردی که چشم سالم دارد، پروردگار شماست!
ظاهراً کسی که این حدیث را ساخته است، از قرآن کریم آگاهی نداشته که میفرماید: «هیچ چیز همانند او نیست» و «چشمها او را نمىبینند».
در تضاد با حدیث فوق، بخاری حدیثی را به امالمؤمنین عائشه نسبت داده است که وی گفت: «کسیکه برایت گفت محمد صلی الله علیه وسلم پروردگارش را دیده است، به تحقیق دروغ گفته است. خداوند میفرماید: چشمها او را نمىبینند». (صحیح البخاری، ۶/۱۴۰)
همچنان برخیها گمان کردهاند که رسول خدا فرموده است: «هیچ پیامبری نیامده است مگر اینکه قوم خود را از فتنۀ دجال یکچشم ترسانیده است»(رواه البخاری). پژوهشگرانِ زیادی کتابهای یهود را جستوجو کردهاند و اثری از انذار پیامبران برای قوم خویش در ارتباط به دجال نیافتهاند. پس آن انبیایی که قوم خویش را بیم دادهاند، کیها بودهاند؟… شاید بگویند کتابهای یهود تحریف شده است. اما قرآن کریم که تحریف نشده است؛ آیا سخنی از دجال در قرآن کریم وجود دارد؟ یک منبعِ دیگر به غیر از احادیثی که حتا امامان حدیث آنها را دروغ و باد هوا گفتهاند، بیاورند!
خلاصۀ سخن اینکه: نامی از دجال در کتابهای آسمانیِ دیگر نرفته است و یکی از شاگردان یوحنای مسیحی در رسایلی که به او نسبت داده شده است، از آن سخن گفته و هرکس آن سخنان را بخواند، میفهمد که مجموعهیی از خیالات و اوهامیست که توسط شخص مذکور ساخته شدهـ و من از خوفِ اطالۀ کلام آنها را نقل نمیکنم.
سپس مسلمانان آمدند و خرافات و سخنانِ بیهوده و مضحکِ مسیحی را نقل کرده و بر آن چیزهای زیادِ دیگری افزودند و این افسانه به مرور زمان، شکل و شمایلِ دیگری به خود گرفت و آنقدر پیش رفت که برای دجال قدرتی مشابهِ قدرت خداوند سبحانه وتعالی ساختند و این سخنانِ بیپایه و اساس را به رسول خدا نسبت دادند!
واقعیتِ امر این است که کعبالاحبار چنین افسانههایی را ساخته و وارد دین مبین اسلام کرده است. سپس مردم بر گفتههای او چیزهایی را افزودند و در وصف و قدرت خارقالعادۀ او مبالغه نمودند. به همین لحاظ در موطای امام مالک یک حدیث از دجال آمده است؛ زیرا این کتاب به زمان پیامبر نزدیکتر بود و حدیث دجال در موطاء عبارت از خواب و رؤیاییست که به پیامبر نسبت داده شده و در آن آمده است که پیامبر در خواب، مسیح بن مریم و مسیح دجال را دید، پس پرسید که این کیست؟ برایش گفته شد که مسیح بن مریم است، و گفت آن دیگر کیست؟ گفته شد که دجال است. و تمام آنچه در موطاء آمده است، همین رؤیاست و بس. اما این رؤیا بعدها مبدل به حقیقت شد و دهها حدیث دربارۀ دجال در بخاری و مسلم ذکر گردید و به دجال قدرت و امکاناتِ خیالیِ زیادی دادند، طوریکه او میتواند انسانی را بمیراند و زنده کند و فقیر و یا غنی بسازد و طعام و شراب بدهد و… .
مسلماً نشانههای قیامت تنها چیزهاییست که قرآن کریم از آن سخن گفته است و احادیثی که در این زمینه پس از بیشتر از دوصد سال از نزول قرآن کریم جمعآوری شده، به قول یحیی بن معین، همه دروغ و باد هواست. اگر رسول خدا از آنچه در آینده واقع میشد اطلاع میداشت، هرآیینه عثمان بن عفان و علی بن ابیطالب را از بلاهای سختی که در زمان آنها به وقوع پیوست، خبر میداد. هرآنچه ذکر آن در قرآن نیامده است، خداوند ما را بر آن محاسبه نخواهد کرد؛ پس خودتان را به چیزی که از شما خواسته نشده، به زحمت نیاندازید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، از مسایلى سؤال نکنید که اگر براى شما آشکار گردد شما را ناراحت مىکند، و اگر به هنگام نزول قرآن از آنها سؤال کنید براى شما آشکار مىشود خداوند آنها را بخشیده (و از آن صرفنظر کرده) است»(المائده ۱۰۱). هرآنچه که قرآن کریم دربارهاش سکوت کرده، عفو است؛ اما همهگی میتوانند در زمینۀ فهمِ قرآن کریم تلاش کنند و اجتهاد نمایند که دروازۀ آن تا روز قیامت باز است، ولی هیچکس حق ندارد که اجتهاداتِ خویش را پارهیی از دین بسازد و دیگران را به پیروی از آن ملزم سازد.
رشید رضا و دفاع از اسلام
فراموش نباید کرد که رشید رضا بهسانِ هر عالم و دانشمند دیگری، خالی از عیب و ایراد نیست؛ طوریکه دیگران در طول تاریخ چنین بودند. اما وی در عصر حاضر از جمله علمای انگشتشماریست که توانست روحِ تجدید و نوگرایی را در روح و روانِ علیالاقل گروهی از علمای اسلام که بعد از وی آمدند، بدمد و با این کارش در حقیقت بزرگترین خدمت را به اسلام و مسلمانان کرده است. وی از اسلام و قرآن سخت دفاع کرده و به تمام شبهاتِ دشمنان اسلام پاسخ داده و زبان، قلم، مجله و تفسیر خویش را در خدمت قرآن و تعالیم والای اسلام قرار داده است که این را میتوان از برجستهگیها، دستاوردهاى مثبت و سازنده، نوآوریهاى تفسیرى و راهبردهاى اجتماعى، اخلاقى در جهت پیشرفت و سربلندى جوامع اسلامى و احیاى هویت اسلامى در عصرِ گریز از دین، به حساب آورد.
بزرگترین ایرادها بر رشید رضا
۱- زیادهروی در عقلگرایی
از بزرگترین ایرادهایی که بر مکتب عقلی نوین بهطور عام گرفته میشود، موضعگیری مبالغهآمیزِ آنها در تقدیم عقل بر نقل است. رشید رضا از استاد خود محمد عبده بارها این سخن را نقل کرده است که: اهل ملت اسلامی – جز اندکی که مخالفتشان هم اهمیتی ندارد – به این امر متفقاند که وقتی عقل و نقل تعارض کنند، به آن چیزی میگیریم که عقل دلالت میکند و برای نقل دو راه باقی میماند: اینکه آنچه نقل شده درست است و به آن تسلیم هستیم، اما اعتراف میکنیم که از فهمِ آن عاجز ماندهایم و آن را به خدا میسپاریم؛ راه دوم اینکه به تأویل نقل با نظرداشت قوانین زبان میپردازیم تا معنای آن به آنچه که عقل ثابت ساخته است، جور بیاید.
۲- نوگرایى افراطى
رشید رضا برخلاف اینکه در رویارویى با مذاهب فقهى و مشربهاى فلسفى و کلامى رایج میان مسلمانان، تحت عنوان شعار بازگشت به اسلام نخستین و سیرۀ سلف صالح، موضع سخت و شدید اتخاذ کرده و به رد و نقد آنها پرداخته است، اما در رویارویى با اندیشههاى نوپیداى تجربى موضع نسبتاً نرمى اتخاذ کرده و تلاش نموده آیات قرآن را به گونهیى تفسیر کند که نهتنها با اندیشۀ رایجِ زمان ناسازگارى پیدا نکند، بلکه مؤید آن نیز باشد، که با خواندن صفحاتی از این کتاب میتوان به صحتِ این ادعا پی برد.
اندیشۀ سیاسی رشید رضا
رشید رضا در عصری زندهگی میکرد که خلافت عثمانی به مرحلۀ ضعف و ناتوانی رسیده بود و توطیۀ جهانی هم برای اسقاط آن در راه بود. رشید رضا برای اصلاح خلافتی که داشت آهستهآهسته نقشِ خود را از دست میداد، تلاش کرد آن را دوباره احیا کند؛ به همین لحاظ برای نجاتِ خلافتِ عثمانی از استبداد و خودکامهگی و سوق دادنِ آن به سوی خلافت راشد، به نوشتن مقالاتی در زمینههای خلافت و شورا … پرداخت که اندکی پیش از الغای خلافت عثمانی زیر نام «الخلافه أو الامامه العظمی» انتشار یافت. رشید رضا در این کتاب به عنوان یک فقیه سیاسی، با نگرش به خلفای راشدین و الگو قرار دادن آنها به عنوان خلافت صحیح و آرمانی، تلاش میکند تا مبانی نظریِ این حکومت را تعریف کند. او در نوشتن این مقالات، مقلد محض از گذشتهگان نبوده، بلکه با در نظرداشت شرایط عالم اسلامی آن روز، و مخصوصاً رویدادهایی که در ترکیه در حال شکلگیری بود، لازم دید که برخی موضوعات فقه سیاسی را از نو طراحی کرده و بروزرسانی کند؛ به همین لحاظ مطالبی را در صفات اهل حلوعقد، شروط بیعت با خلیفه و وظایف خلیفه نوشت که با فقه سیاسی کلاسیک تفاوتهایی داشت، تا زمینه را برای احیای مجددِ خلافت اسلامی فراهم سازد.
رشید رضا بازسازی نظریۀ خلافت را در قالب حکومت اسلامی تعقیب میکند. نخست عوامل انحراف در خلافت اسلامی را مورد بررسی قرار میدهد. از منظر وی، خلافت اسلامی پس از خلفای راشدین به سلطنت مبدل شد و معاویه نخستین کسی بود که دو بدعت در این راستا گذارد؛ یکی اینکه حکومت و حکمرانی را براساس قوۀ عصبیت بنا نهاد و دوم اینکه خلافت را میراثی ساخت که از پدر به فرزندش منتقل میشود. در کنار این عامل، رشید رضا فساد علما را یکی از عللِ عمدۀ انحراف و تباهی خلافت از صورت آرمانی عهد خلفای راشدین به صورتِ استبدادی میداند.
رشید رضا در این کتاب تلاش میکند که در ناسازگاری اسلام و استبداد، با مراجعه به اصل شورا، بر اصل حاکمیتِ مردم تأکید کند. وی در این زمینه، نخست اسلام را دینِ آزادی معرفی میکند و یکی از وظایف پیامبران الهی را آزادی انسان از قید بندهگی و بردهگی غیر الله میداند. علاوه بر این، رشید رضا امکان وضع قوانین از جانب انسان را نیز مورد توجه قرار میدهد و به باور وی، در حکومت اسلامی لازم است احکام مورد نیاز حکومت برای اقامۀ عدل در میان مردم و حفظ امنیت و نظم و صیانتِ سرزمینهای اسلامی و مصالح امت و دور کردن فساد و تباهی از آنها وضع و استنباط شوند و این احکام با تغییر زمان و مکان و وضعیت و شرایط دینی و مدنی مردم تغییر پیدا میکند. (محمد رشید رضا، الخلافه او الامامه العظمی، ص ۱۳۶)
رشید رضا بر اساسِ این دو مبنای مهم که ذکر گردید، به طرح نظریۀ شورا میپردازد و از این طریق، ناسازگاری اسلام و استبداد را ثابت میکند. رشید رضا شورا را واجب و الزامآور میداند. از منظر وی، مشورت دربارۀ هر چیزی که نصی از خدا و سنت رسول نداشته و اجماع صحیحی بر آن نبوده و یا نص اجتهادی قطعی نداشته باشد، بر حاکم اسلامی لازم و ضروری است. (همان ۶۸)
آنچه را که در بالا ذکر کردم، سخنانِ کلییی بود که در ارتباط با کتاب رشید رضا و محتویاتِ آن بیان کردم. اینک در صفحات ذیل، نظریۀ حکومت اسلامیِ وی را به گونۀ فشرده خدمت خوانندهگانِ گرامی تقدیم میدارم.
الگوی حکومت اسلامی
الگوی حکومت اسلامی اگرچه مؤلفههایش در اندیشۀ برخی از متفکرینِ نوگرای مسلمان مانند سید جمالالدین افغانی و محمد عبده وجود داشت، اما به شکلِ منسجم و به گونۀ مفصل در اندیشۀ محمد رشید رضا مطرح شد؛ زیرا دغدغۀ اصلی رشید رضا – چنانچه در بالا اشاره کردم ـ حفظ و بازسازی و احیای خلافت اسلامی بود.
حمید عنایت، طرح نظریۀ حکومت اسلامی از سوی رشید رضا را در سه مرحله میداند:
۱- مبانی خلافت را در نظریه و نگرش سیاسی پیجویی میکند؛
۲- شکاف بین آن نظر و عملکرد سیاسی را در میان مسلمانان سنی نشان میدهد و بررسی میکند.
۳- اندیشۀ خود را دربارۀ اینکه حکومت اسلامی چگونه باید باشد، مطرح میسازد. (حمید عنایت، اندیشۀ سیاسی در اسلام معاصر، ص ۱۳۱)
رشید رضا در مرحلۀ نخست، مبانی خلافت شرعی را توضیح میدهد. او در رسالۀ خود به نام «الخلافه او الامامه العظمی» پس از تعریف خلافت به «ریاست حکومت اسلامی دربرگیرندۀ دنیا و آخرت» (الخلافه، ص۵۳)، شرعی بودنِ آن را با ادلۀ شرعی از قبیل اجماع ثابت میکند. مرحلۀ دوم عبارت از وارسی تعدادی از مشکلاتِ عملی است که مانع از اعادۀ حیثیت خلافت میشود. به ویژه یافتن فردی مناسب برای آنکه خلیفۀ مسلمانان شود و نیز شهری مناسب به عنوان پایتخت او(حمید عنایت، ۱۳۷). در نهایت مرحلۀ سوم از حکومت اسلامی سخن میگوید. در این مرحله، نظریۀ حکومت اسلامی با بازسازی نهاد خلافت مطرح میشود.
نظریۀ حکومت اسلامی دربرگیرندۀ سه عنصر است:
عنصر نخست: شریعت (قانون)
از منظر رشید رضا، شریعت (قانون) نخستین عنصر حکومت اسلامی است. او باور دارد که حکومت اسلامی نمیتواند احکام مخالفِ شریعت وضع کند. از اینرو، وی شورا را محدود به قانون شریعت میداند و آن را مقید به مالانص فیه میکند. وی در توضیح دیدگاه خود دربارۀ شورا مینویسد: «و مهمترین چیزی که بر امام واجب است، مشورت در تمامی آنچه که از ناحیۀ خداوند و رسولش منصوص نیست و اجماع معتبری بر آن وجود ندارد و یا در آنچه که نص اجتهادی غیرقطعی وجود دارد، به ویژه در امور سیاسی و نظامی مبتنی بر مصلحت عمومی واجب است… پس امام حاکم مطلق نیست، آنگونه که بسیاری میپندارند، بلکه مقید به ادلۀ کتاب و سنت و سیره خلفای راشدین و مشورت است». (الخلافه، ص ۶۸)
بنابراین، از منظر رشید رضا، عنصر اساسی حکومت اسلامی شریعت است. اما نکتۀ مهمی که در اندیشۀ وی وجود دارد، رابطۀ شریعت و قانون بشری است. آیا شریعت تمامی ضوابط نظام سیاسی شورایی را معین کرده است؟ آیا در این میان، جایگاهی برای قانون بشری به رسمیت شناخته است؟
هرچند رشید رضا محدودیتِ شورا به شریعت را میپذیرد، اما بر این باور است که شریعت نسبت به جزییات شورا، احکامی را وضع نکرده و آن را به احوال امت اسلامی در هر زمان و مکان واگذار کرده است. به عقیدۀ وی، نظام نسبت به اختلاف احوال و وضعیت امت از جهت کثرت و قلت آن و نیز امور اجتماعی و مصالح عمومی آن در زمانهای مختلف متفاوت است؛ بنابراین نمیتوانیم برای این نظام احکام معینی که در تمامی زمانها و مکانها قابل تحقق باشد، وضع کنیم (همان، ص ۷۰). مسلماً شریعت تعیینکنندۀ حدود و احکام کلی نظام سیاسی است، اما شورا میتواند نسبت به تطبیق این احکام کلی در زمان و مکانهای مختلف به وضع قانون بپرازد. بدین ترتیب، رشید رضا امکان وضع قوانین از جانب بشر را میپذیرد. از منظر وی، در حکومت اسلامی احکام مورد نیاز برای اقامۀ عدل در میان مردم و حفظ امنیت و نظم و صیانتِ سرزمینها و مصالح امت و دور کردن فساد و تباهی از آنها وضع و استنباط میشود و این احکام با تغییر زمان و مکان و وضعیت و شرایط دینی و مدنی مردم، تغییر پیدا میکند. اگرچه شریعت، اساس حکومت اسلامی است؛ اما وضع قوانین در حکومت اسلامی برای تحقق اهداف و منافع مذکور جایز است. به باور وی، قانونگذاری از چنان اهمیتی برخوردار است که قوام حکومت مدنی بدون آن امکان ندارد. بدین ترتیب، شورا از نقش تقنینی برخوردار میشود. به گفتۀ وی: «در اسلام قانونگذاری مجاز از ناحیۀ خداوند وجود دارد و به امت واگذار شده است که اهل علم و نظر و مرجعیت با شورا به وضع قانون میپردازد، قانونگذاری یا استنباط از ضروریات جامعۀ بشری و خلافت مصدر قانونگذاری است». (همان،۱۱۴-۱۱۵)
بنابراین میتوانیم بگوییم که از منظر رشید رضا، شریعت عنصر نخست و اساسی حکومت اسلامی است و دیگر اینکه امکان وضع قانون بشری از طریق شورا وجود دارد. در نتیجه، شریعت و قانون بشری شورایی، عنصر اساسی حکومت اسلامیِ وی بهحساب میآید.
Comments are closed.