نگاهی به کتاب «فرستاده»

گزارشگر:دیدار مشرقی/ دو شنبه 1 عقرب 1396 - ۳۰ میزان ۱۳۹۶

بخش دوم و پایانی/

چرا خلیل‌زاد نگران از تندروی اسلامی و ضایع شدن حق مردم و فقدان عدالت در جامعه نبوده است؟ چرا خلیل‌زاد برای دموکراسی و حق شهروندی تلاش نمی‌کند که قوم‌گرایی در آن جایگاه‌اش ضعیف می‌شد. پرسشی که به میان می‌آید؛ آیا واقعاً اگر یک غیر پشتون به اریکۀ قدرت تکیه می‌زد، افغانستان راه ثبات را طی نمی‌کرد؟ در حالی که با وجود نظام ریاستی تقریباً متمرکز، بعد از یازده سپتامبر مدام یک پشتون تحت حمایت امریکا رییس‌جمهور بوده، آیا ثبات سیاسی-امنیتی در افغانستان به وجود آمده است؟ خلیل‌زاد با قدرت سیاسی و پشتوانۀ امریکای‌اش از یک‌سو و خام بودن و فقدان دورنگری ائتلاف شمال و سیاست‌مداران تاجک‌تبار، به آسانی توانست که توافق هیأت روم را دور بزند و برخلاف توافق آن‌ها و فشار آوردن بر ظاهرشاه، یک پشتون [حامد کرزی] را نامزد ریاست‌جمهوری کند. (ص ۱۲۶)
تقریباً اکثر قلم‌به‌دستان اعتقاد دارند که تا هنوز هیچ شاه و حاکم در افغانستان نیامده است که طرح برای توسعه و امنیت سراسری و برابری شهروندی داشته باشد. به جز موارد کوچک که آن‌هم قربانی رفتار تندروانه قبیله گردید، اما خلیل‌زاد در این‌جا گزارش سازمان استخبارات امریکا «CIA» را نادرست می‌داند و برای رییس‌جمهور بوش قسم دیگر توضیح می‌دهد. خلیل‌زاد حتا بر خلاف واقعیت موجود در افغانستان، از گرایش هویت‌خواهی افغانی می‌گوید. «من به رئیس‌جمهوری گفتم که روایت CIA خیلی هم درست نیست. توضیح دادم که حتا در دوره‌های که جنگ داخلی کشور را به تجزیه تهدید کرده بود، احساس نیرومند هویت ملی افغانی گروه‌های گوناگون قومی را یک‌جا کرده بود. این جا یوگوسلاوی نیست که جوامع بخواهند در کشورهای مجزا زنده‌گی کنند. هویت افغانی و ملی‌گرایی نیرومند است.» (ص ۱۱۴) این چیزی است که بسیاری از نویسنده‌گان غیر پشتون مدام مخالف آن بوده است. مگر جنگ داخلی جدای از تبارز هویت‌خواهی بود؟ در این مورد من در کتاب بحران هویت ملی از زبان و قلم نویسنده‌گان به تفصیل گفته‌ام. به باور بسیاری از نویسنده‌گان، بحران کنونی افغانستان در گیرو بحران هویت ملی و زیاده‌خواهی قبیله‌یی است که در آن، باور قبیله به ارزش‌های سنتی، مانع آن شده است که کشور دریچه به سمت توسعه را بگشاید.
خلیل‌زاد در کتابش اشاره داشته است زمانی که در افغانستان به ویژه وقتی که نمایندۀ خاصِ جورج بوش در اوایل حکومت کرزی بوده است؛ هر روز با کرزی دیدار داشته است. کرزی در آن وقت که به حمایت و پشتبانی امریکا به قدرت رسیده بود، هیچ کاری را بدون مشورت خلیل‌زاد یا شاید دستور او انجام نمی‌داده است. این خلیل‌زاد بوده که در مورد چگونه‌گی برخورد حکومت افغانستان با ائتلاف شمال، جنرال دوستم و اسماعیل خان، کرزی را رهنمایی می‌کرده است. خلیل‌زاد خود واضح می‌گوید، در دوره‌یی که او سفیر بود، سفارت امریکا کارکرد عادی نداشت. یعنی سفارت عادی نبود و او از این‌که به عراق تبدیل شده بود، از عادی شدن سفارت پس از ترک افغانستان، اظهار نگرانی می‌کند. (ص ۲۳۵) در واقعیت امر، حاکمِ اصلی در آن‌زمان خلیل‌زاد بوده است، طوری که خودش می‌گوید، مدام با رهبران جهادی در تماس بوده و اقناع آنان را به هر نحوی می‌گرفته است. البته اگر کسی استنباط قومی از این نوشته نکند، از کتاب خلیل‌زاد به وضوع معلوم می‌شود که هزاره‌ها در امر سیاست چنان منزوی و غیر فعال بوده است که در تمام کتاب، فقط دو بار نام خلیلی؛ آن‌هم در صفحۀ ۱۹۸ می‌آید. هزاره برای امریکا و خلیل‌زاد هیچ‌وقت نه تهدید بوده است و نه مهم. از آقای محقق منحیث مهرۀ دیگر سیاسی هزاره‌ها، خلیل‌زاد هیچ زمان اسم نمی‌برد. از کتاب فرستاده به وضوع به این امر می‌شود پی برد که جامعۀ جهانی و قدرت‌های برتر دنیا، به نیروها و سازمان‌هایی اهمیت قایل اند که قدرت به چالش کشیدن نظام را از راه خشونت داشته باشد که این مورد بدون شک خوشایند نیست.
از آنجایی که می‌شود در مورد کتاب فرستاده زیاد حرف زد و از حوصلۀ این نوشته خارج است، از دوستانم که به نحوی در امری سیاست افغانستان علاقه‌مند و دخیل می‌باشند، می‌خواهم که این کتاب را بخوانند. در این کتاب می‌شود به بخش از پیچیده‌گی بازی سیاست آگاه شد. این کتاب کمک می‌کند تا بدانیم سیاست تنها آن نمود ظاهری بازی سیاسی نیست و پشت‌پردۀ سیاست نقش تعیین کننده‌یی در روابط سیاسی دارد که منحیث اطلاعات طبقه‌بندی شده تا سال‌ها از مردم پنهان می‌ماند. کتاب فرستاده یکی از بهترین بازتاب دهندۀ تاریخ معاصر ما است. بنابراین، این کتاب اهمیت و ارزش خواندن را دارد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.