گزارشگر:دکتر عبداللطیف پدرام/ شنبه 13 عقرب 1396 - ۱۲ عقرب ۱۳۹۶
شهروندی، گذار از حالت طبیعی به حالت مدنی است. ویژهگی و شاخص اصلی شهروندی، آگاه بودن به حقوق خود و حقوق دیگران است. آگاه بودن بر مسوولیتهای انسانی است. یک فرد به تمام معنا یا در حد ضرور، آگاه جهان ما(یک انسان مدرن) هم شهروند ملی است و هم شهروند جهانی. در میانمار آدم کشتند، واکنش نشان دادیم یا نه؟ در افریقای جنوبی تبعیض روا داشتند، از ماندیلا حمایت شد یا نه؟ قدرتهای سرمایهداری بخشی از جهان ما را به جنگ، بحران، خون و اشک کشیده اند، موضع ما چیست؟ عکسالعمل ما نسبت به آوارهگان سوریایی و مهاجرانِ افغانستانی چه گونه است؟ هر گاه که مردمان فقیر و بینوا را در کشور خودمان میبینیم، میاندیشیم چرا به چنین حالی گرفتار شده اند؟
آگاهی نسبت به هویت خود در همۀ سطوح آن و مبارزه در جهت تعریف و تحقیق آن، یک جلوۀ از عدالتخواهی و مبارزۀ شهروندی است، مشروط بر آنکه دفاع از ارزشهای اصیل هویتی معطوف به جمع کردن آنها با دیگران، با دیگر هویتها در یک متن دموکراتیک و عادلانۀ نوین باشد -یعنی گشوده به سوی رواداری، تسامح، همزیستی و رهایی. اگر هویتطلبی، دفاع از ارزشهای هویتی و قومی به خاطر نفی کردن دیگران باشد و یا برای بردهسازی و نابود کردن اقوام دیگر باشد، ذاتباورانه باشد، یعنی اینگونه باشد که قومی از بدو خلقت یا در ذات خود فرودست و فرومایه است و قوم دیگر یا اقوام دیگر فرادست و فرامایه، ناپسند است، نادرست است، ناسیونالیستی(از باب منفی آن)، شوونیستی یا فاشیستی است، قابل دفاع نیست. هر کی و هر کس که ذاتباورانه به هویت خود نگاه کند، پیداست که نه شهروند است و نه چیزی از مفهوم شهروندی میداند، مهم نیست در نیویارک زندهگی میکند، یا در یک دهکدهیی در افغانستان یا افریقا.
نمیخواهیم جامعۀ افغانستان را(به فرض تکهویت بودن) چندقومی و چندهویتی بسازیم. افغانستان کشور چندقومی و چندهویتی است. اگر از یک اصطلاح داریوش شایگان استفاده کنم، دارای هویت چهلتکه است. برای رسیدن به یک هویت جامع، راهی نداریم جز اینکه این هویتها را بپذیریم و به خواست دموکراتیک اقوام احترام بگذاریم و متکی بر عدل و انصاف برسیم به جایی که پذیرفتن هویتهای یکدیگر در یک ساختار دموکراتیک و انسانی هویت ملی ما شود. این تنها راه عادلانه است.
من خواستهای اقوام افغانستان را چه کوچک و چه بزرگ، برای درج در کارت شناسایی(تذکره)، خواست دموکراتیک میدانم و از آن دفاع میکنم، البته با تأکید بر آن شرطهایی که گفتم. وقتی از دفتر ریاستجمهوری سندی به دست میآید که اوج و روح شوونیسم و انحصارطلبی قومی است، اقوام دیگر با چه اعتمادی باید از هویت خود صرف نظر کنند؟ به خاطر کدام عدالت شهروندی و انسانیت؟ چرا باید مدارا و مسامحه کنند؟ این خرابه(افغانستان) با نصحیت و پند و اندرز ساخته نمیشود، بگذار در جریان مبارزات حقطلبانه، از متن یک اقناع عمومی و دموکراتیک از نو اعمار بگردد.
«فعل تو است این غصههای دمبهدم». اگر هویتها اینگونه به میدان دادخواهی آمده اند، معنایش این است که ازدست ستمگری قومی و ملی به جان آمده اند و به رژیم باور ندارند. به لویه جرگهها باور ندارند. میخواهند خود را آنگونه که شایستۀ یک شهروند و یک جامعۀ خوب است، تعریف کنند. کاتالونیا جدا میشود، کُردستان آزادی میخواهد، سکاتلند همهپرسی میکند، مگر شهروند نیستند؟ بر عکس عدهیی، من به این باورم که خواست اقوام برای درج هویت در شناسنامه خبر خوش در جهت شهروند شدن است.
پشتونها در قدم اول و تاجیکها در قدم دوم، از امتیازات بیشتری در ساختارهای قدرت برخوردار بودند، حالا باید به خواست برحق اقوام دیگر احترام بگذارند و در برابر آن تمکین کنند. اگر قومی میخواهد هویتاش در شناسنامه درج شود، مبارک است، من آن را نشانهیی به سوی آگاهی میگیرم و ارج میگذارم.
Comments are closed.