احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:منوچهر - ۰۱ جدی ۱۳۹۱
اول جدی برابر است با یازدهمین سالروز انتقال قدرت که زندهیاد شهید پروفیسور برهانالدین ربانی، رییسجمهور پیشین افغانستان، قدرت را به حامد کرزی تسلیم کرد. این نوع تسلیمدهی قدرت، نقطۀ عطفیست در تاریخ معاصر که سنت قدرتطلبی در افغانستان را دگرگون ساخت و تاریخی را که تا آن زمان با خون و کشتار همراه بود، به چالش طلبید. چنانکه این کشور تا آن زمان به یاد نداشت که قدرت به صورت مسالمتآمیز و بدون مرگ شاه و رییسجمهور قبلی، به کس دیگری داده شود؛ همواره کسی، شاه و امیری را کشته و قدرت را به دست گرفته بوده است. ولی استاد ربانی بهرغم اینکه سالهای سال در برابر تجاوز و جنایت ایستادهگی کرد، دستِ آخر برای مصلحت کشور، کرسی ریاستجمهوری را تحویل حامد کرزی داد.
این واقعه با آنکه امروز از آن به نیکی یاد میشود و تصور میگردد این مساله میتواند سرآغازِ فصل جدیدی در تاریخ معاصر سیاسی کشور باشد، در ذاتِ خود عیوبی نیز داشت که باعث وضعیت نابهسامان کنونی شده است؛ چنانکه اسناد و شواهد نشان میدهند این تحویلدهی قدرت، زیاد هم با میل استاد ربانی صورت نگرفته است. در مستندی که بعدها، پس از نشست بن منتشر شد، به خوبی نشان داده میشود که استاد ربانی میگوید، من موافق نبودم که مشکل افغانستان در بیرون حل گردد، چون شرایط داخلی فرق میکند و خارجیها از آن کمتر میدانند.
با گذشت زمان معلوم شد که استاد ربانی حقبهجانب بوده و آنچه در بن رفته، به سود و مصلحت مردمِ افغانستان نبوده است. زیرا جامعۀ جهانی، گروههای گوناگونی را بنا بر مصلحتهای رنگارنگِ خویش، گرد آورد و وارد ساختار نظام کرد که منجر به تشکیل یک نظام ایتلافی شد و تا کنون بر سر تقسیم قدرت، منازعه و رقابت وجود دارد.
حالا شاید این وجه آشکار مساله بود، اما وجه پنهانْ شماری از همراهان استاد ربانی بودند که بنا بر شواهد موجود، سعی داشتند که برای مطرح شدن خود، استاد ربانی را به حاشیه برانند. نسل دوم مجاهدین که اکنون بیشتر آنان از چهرههای مطرح سیاسی در کشور اند، همواره از حضور استاد ربانی در قدرت نگرانی داشتند و زمانی که دور دوم دولت مجاهدین در یازده سال پیش میسر شد، مایل بودند که رهبر اصلیِ این جریان حاشیهنشین گردد تا آنان به شهرت و قدرت برسند.
شواهد نشان میدهد که برخی از اینها، از ملاقاتهای پنهانی با مقامات ایالات متحده و سایر کشورهای دخیل در قضیه افغانستان گرفته تا تعاملات بدون مشوره، دریغ نکردند و همین مسأله باعث شد که استاد ربانی با تحویلدهیِ ناخواسته قدرت مواجه گردد. بیتردید که این افراد بعدها به اشتباهشان پی بردند و بازهم استاد ربانی روسپید بیرون آمد و آن مردِ روزگاردیده بدون اینکه این اشتباه را به روی کسی بیاورد، تا نفسِ آخر به راه و تلاشِ خویش ادامه داد.
همین مساله باعث شد تا جبهۀ پیروز مقاومت، پارچهپارچه شده و به شکل گروههای خُرد و کوچک در داخل نظام و بیرون از نظام حل گردند. آنان هر کدام به سودِ خود سیاست کردند که در نتیجه، امور علیای کشور در حاشیه قرار گرفت.
موضوع دیگر، مسالۀ قومی بود که بعدها فاش گردید. برخی از اسناد استخباراتی نشان میدهند که امریکاییها از همان آغاز زیر تاثیر تبلیغات لابیهای فاشیستی قرار گرفتند که قومیت را به عنوان معیاری عمده برای رییسجمهور آیندۀ افغانستان مطرح کردند؛ چنانکه از دههها بدینسو این موضوع مطرح بوده که رییسجمهور افغانستان باید پشتونتبار باشد. امریکاییها نیز به تأسی از این مساله، به دنبال یک شخص پشتون برای رییسجمهوری بودند تا اینکه آقای کرزی را که در کوههای ارزگان بهسر میبرد، مناسب تشخیص دادند و هرچه عاجل بر مسند قدرت نشاندند.
این در حالی صورت گرفت که در آنزمان پیروان داخلی پشتونیسم، با سیاستهای طالبان و بنیادگراییِ آنها بهشدت زیر سوال قرار گرفته بودند و هرگز جرأت ابراز پیشنهاد پشتون بودنِ رییسجمهور را به عنوان یک شرط نداشتند. ولی تعداد محدودی لابیهای فاشیستِ نزدیک به حکومت ایالات متحده، کارِ خود را کردند و به این دلیل که فرد قابل توجهی با این اوصاف که هم پشتون باشد و هم طرفدار منافع ایالات متحده و چهرهیی شناختهشده در کشور، موجود نبود، همای سعادت بر شانۀ آقای کرزی نشست و او رسماً قدرت را از استاد ربانی تسلیم شد.
آنچه که امروز حرکت افغانستان را به سوی آینده آباد منحرف کرده نیز همین مساله است. امتیاز پشتون بودن باعث شد که قدرت از سوی آقای کرزی به عنوان ملکیت آباییاش مصادره گردد و سایر اقوام به حاشیه رانده شوند و این طرز تفکر کهنه، تا امروز ادامه یابد و حتا تقویت هم گردد.
به نظر میرسد که استاد ربانی شهید، این موضوع را به خوبی میدانست و از همینرو در باطن مخالفت میکرد؛ اما انگار در آن زمان کسی استاد را درک نمیکرد و همین باعث شد که استاد مصلحت را در نظر گرفته و از اصرار و مخالفت صرفنظر کند.
امروز پس از گذشت یازده سال، دریافتِ استاد شهید واضحتر مینماید تا جایی که او از بار ملامتیِ آنچه که اکنون بر سر این کشور آمده، تبرئه میگردد؛ اما ای کاش همراهانِ استاد و جناحها و گروههای کنونی، او را درک میکردند تا به یاری هم آیندهیی مطمینتر از آنچه رفت، برای افغانستان رقم میزدند.
Comments are closed.