گزارشگر:اکادمیسین عزیز آریانفر/ دو شنبه 15 عقرب 1396 - ۱۴ عقرب ۱۳۹۶
تا جایی که از منابع معتبر روسی اطلاع دقیق دارم، طرح سه پارچه ساختن زبان پارسی، به سه زبان پارسی، دری و تاجیکی توطیه شعبه تبلیغ و ترویج کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست شوروی پیشین بود که زیر نظر شخص میخاییل سوسلف، بزرگنرین تیوریسن آن حزب و پس از او بوریس پوناماریف قرار داشت. در کابل این برنامه از سوی مشاور پشتو تولنه بهنام دوریانکف که یک کارشناس ارشد زبان و ادبیات پشتو و آموزگار شخص نورمحمد ترهکی در مسایل ایدیولوژیک بود، پیاده میشد. در مسکو یک بانوی کارشناس زبان و ادبیات به نام کیسلیوا ماموریت داشت مستقل بودن زبان دری از دید ساختار و دستور زبان را مدلل سازد و تفاوتهای آن را از زبان پارسی ایران در مقالات تحقیقی بنگارد.
در کابل عمداً ایادی شوروی به موضوع دامن میزدند. حتا در تاجیکستان در آغاز زبانی بهنام تاجیکی وجود نداشت. در آثار چاپی همه جا پارسی یا پارسی تاجیکی مینوشتند. برای مثال، در آثار صدر الدین عینی و یا اکادمیسین باباجان غفورف، رییس پژوهشکدۀ خاورشناسی پژوهشگاه علوم. اما ناگهان زبانی بهنام تاجیکی اختراع و به جهان معرفی شد.
در افغانستان با تحریکات شوروی دولت افغانستان به نگهت سعیدی، استاد دانشکدۀ ادبیات و نیز پوهاند الهام، استاد دیگر این دانشگاه و پوهاند یمین دستور داده بود با نوشتن مقالات و کتابها به موضوع دامن بزنند.
در آغاز حبیبی در همه جا پارسی مینوشت. از جمله در پته خزانه و نشریه آزاد افغانستان. اما پسانها زیر تلقینات یک عده معلومالحال او نیز به این کارزار پیوست. او با نوشتن کتاب گمراه کنندۀ مادر زبان دری بسیاری را به بیراهه کشاند.
کسانی که سن شان بالای پنجاه سال است، خوب به یاد دارند که پیش از سال ۱۹۶۴ همه کتابهای درسی ما بهنام «قرائت فارسی» بود. تنها پس از ۱۹۶۴ به «قرائت دری» تغییر نام داد. البته، تغییر نام کتابهای درسی سه، چهار سال را در بر گرفت. من در آن هنگام شاگرد صنف چهارم بودم. خوب یادم است که با دیدن نام «دری» ندانستم که سخن بر سر چه است. زیرا تا آن هنگام کمتر کسی نام دری را شنیده بود و در همه جا مردم زبان ما را فارسی مینامیدند. چنانچه عوام الناس در سراسر کشور تا همین دم هم آن را به همین نام یاد میکنند. شمار بسیاری از از بیسوادان نمیدانند که دری چه است و اگر از کهنسالانی که بیسواد یا کمسواد باشند، پرسیده شود که دری چیست؟ پاسخی ندارند.
به هر رو، از شادروان دلگیر باختری (آموزگار زبان و ادبیات ما در مکتب سلطان غیاثالدین غوری شهر مزارشریف) پرسیدم و ایشان هم روشنی بایسته انداختند. پسانها دانستیم که تغییر نام زبان از فارسی به دری بر اساس سیاست دولت وقت بنا به ملحوظات ویژه بوده است که زیر تاثیر اندیشههای تندروانه ناسیونالیستی صورت گرفته بود.
درست پس از گذشتن دو دهه، در مسکو آگاهی یافتم که این رشته سر دارزی دارد و پشت سر این کار شعبه تبلیغ و اژویتاسیون دفتر سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست شوروی پیشین ایستاده بود. روشن است در آن برهه، در ایران رژیم پهلوی هوادار غرب روی کار بود و شورویها هزینههای سنگینی را در افغانستان متقبل شدند تا میان افغانستان و ایران و همینگونه میان افغانستان و پاکستان که مانند ایران همپیمان عرب بود، درز بیندازند تا بتوانند مواضع خود را در افغانستان مستحکم کنند. در همین راستا بود که مساله پشتونستان هم مطرح گردید.
باید به هر گونهیی که می شد، افغانستان از ایران شاهنشاهی هوادار امریکا به دور نگه داشته میشد و میان افغانستان و ایران در همه عرصهها افتراق افکنده میشد. این بود که پروژۀ جداگانه بودن زبان مشترک دو کشور مطرح شد. در شمار کسانی که وظیفه داشتند، در این راستا کار کنند، بانویی بود بهنام پروفیسور داکتر کسیلیوا که کارشناس زبان و ادبیات پارسی بود، گفته میشود رهنمای علمی داکتر اسدالله حبیب هم بوده، از سوی حزب وظیفه داشت تا با نوشتن مقالات «علمی» ثابت سازد که گویا ساختار و دستور زبان دری از پارسی تفاوت دارد و بنابراین، این دو زبان، زبانهای جداگانهیی هستند.
تابستان سال ۱۹۸۶ هنگامی که در مسکو کار میکردم، روزی مصاحبه او را در یکی از نشریههای پارسی زبان چاپ شوروی وقت خواندم که بر این موضوع پافشاری داشتند. ایشان سطری چند را از روزنامۀ «حقیقت انقلاب ثور» چاپ کابل برای اثبات مدعای خود آورده بودند که آکنده از نادرستیهای املایی و انشایی و دستوری بود. روشن است که آن نوشتههای بیسر و پا و درهم و برهم نمیتوانستند چونان مستندات علمی به کار روند.
هنگامی که موضوع را با شادروان استاد {عاقل بیرنگ} کوهدامنی در میان گذاشتم، فرمودند، اگر امکان داشته باشد، خوب است روزی این بانو را ببینیم. من میتوانم ایشان را از سر خر جهل پایین بکشم. آن چه گفته اند، به هیچ رو پذیرنده نیست. به آن میماند که کسی از روی نوشتۀ روسی من در بارۀ ساختار و دستور زبان روسی داوری کند!
هر چه بود، شماره تلفون آن بانو را از شادروان دانشور گرفتم و زنگ زدم. قرار شد در یکی از یکشنبهها حوالی ساعت ۱۱ ظهر خانه شان برویم. خوب رفتیم، پس از نیم ساعت گفت و شنید، حریف حاضر نبود کوتاه بیاید و حتا کار به مشاجره و تندگویی و درشتگویی کشید. به اندازهیی که از تعارف چای به ما سر باز زد. ایشان سرسختانه از مواضع نادرست خود دفاع میکردند. اما سر انجام، هنگامی که خانۀ او را ترک میکردیم، با اندوه تلخ اعتراف کرد و گفت وجدان علمیام اجازه نمیدهد به شما سخن ناصایب بگویم، من چه میتوانم دستور کمیتۀ مرکزی حزب است و من تنها مجری آن هستم. به من گفته اند که چنین بنویسم. شما میدانید که چارهیی جز این ندارم. این کاری است که سالها خلاف میل باطنی خود کردهام و بر من تحمیل شده است. اما خواهشمندم این گفتوشنودها میان خود ما باشد زیرا میتواند برای من زیانبار از کار برآیند.
در یک سخن، دری یکی از نامهای زبان پارسی نو است. بیتردید اطلاق آن به زبان پارسی نو، هرگاه بیآلایشانه و رها از غرض و مرض باشد، اشکال ندارد. اما دشواری در این است که دری نامیدن زبان ما با کنار گذاشتن عمدی دو نام دیگر آن یعنی پارسی دری و پارسی و عنوان کردن آن به عنوان یک زبان جداگانه در کنار زبان نامنهاد تاجیکی بحثی است ابزاری و سیاسی که باید به شدت از آن پرهیخت.
در این حال، باز هم تاکید میکنم که پارسی نام جامع و کامل زبان ما چه در بُعد تاریخی، چه در بُعد مردمی وچه در بعد ادبی و علمی- اکادمیک و نام شناخته آن در تراز بینالمللی است. در حالی که پارسی دری بار پارسی را ندارد و تنها بر زبان پارسی نو اطلاق شده میتواند.
از این رو، ترجیحاً باید از واژه پارسی دری به عنوان نام دورن تمدنی آن کار گرفت. اما بی چون و چرا نام بینالمللی و تاریخی و علمی آن پارسی است.
Comments are closed.