احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





رهایی خَلف از اسارتِ سَلف/ درنگی بر زیرساخت‌های تیوریکِ بازخوانیِ انتقادی فهمِ سلف از دین

گزارشگر:عبدالکبیر صالحی/ دوشنبه 13 قوس 1396 - ۱۲ قوس ۱۳۹۶

بخش سوم/

mandegar-3۲) روایت دیگری که قایلانِ به حجیت فهم سلف برای اثبات مدعای خود بدان استناد می‌جویند، حدیث ذیل است: «خَیْرُکُمْ قَرْنِی ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ . . . إِنَّ بَعْدَکُمْ قَوْمًا یَخُونُونَ وَلَا یُؤْتَمَنُونَ وَیَشْهَدُونَ وَلَا یُسْتَشْهَدُونَ وَیَنْذِرُونَ وَلَا یَفُونَ وَیَظْهَرُ فِیهِمْ السِّمَنُ».
ترجمه: بهترین شما کسانی اند که در عهد و زمانِ من به‌سر می‌برند، سپس کسانی که بعد از آنان می‌آیند، سپس کسانی که پس از آنان می‌آیند… و بعد از آن‌ها، عده‌یی می‌آیند که خیانت می‌ورزند و در حفظ امانت نمی‌کوشند، شهادتِ دروغ می‌دهند و حقیقت را کتمان می‌کنند، نذر می‌کنند و به نذر خود وفا نمی‌کنند و چاقی (پُرخوری و شکم‌پرستی) در بین آن‌ها شایع می‌شود.
طرفداران حجیت فهم سلف بر مبنای این حدیث، صحابۀ تابعین و اتباع تابعین را ملاک و مرجع دین‌شناسی می‌دانند و فهم آنان از دین را علی‌الاطلاق بر فهم پسینیان برتر می‌خوانند.
نقد و بررسی: این حدیث به هیچ‌روی بر حجیت و برتری فهم سلف دلالت ندارد. کسانی که با استناد به این حدیث از حجیت فهم سلف سخن می‌گویند، ظاهراً بخش دومِ حدیث را یک‌سره نادیده می‌گیرند. در بخش دوم حدیث، معیارها و ابعاد برتری سلف به وضوح بیان شده و خاطرنشان گردیده است که سلف بر خلف برتری دارند؛ زیرا که سلف به فضایلِ اخلاقی خیانت‌پرهیزی، امانت‌داری، حق‌گویی، وفا به نذر و میانه‌روی در خورد و نوش ملتزم‌تر اند و رذایل اخلاقی خیانت در امانت، شهادتِ دروغ، عدم وفا به نذر و پُرخوری و شکم‌پرستی در میان خلف شیوع بیشتری پیدا می‌کند.
۳) طرفداران حجیت فهم سلف برای اثبات مدعای خود روایات و نصوصی از صحابه و تابعین را نیز دستاویز قرار می‌دهند. یکی از این روایات که مستمسک آنان قرار گرفته، سخنی منسوب به حذیفه بن یمان است که چنین می‌گوید: «ای گروه قاریان! راه پیشینیان را در پیش گیرید. به خدا سوگند اگر شما ـ در این راه ـ استقامت کنید، بسی پیشتاز می‌شوید، اما گر پا کج بگذارید، به سوی بی‌راهه‌یی دوردست گام برمی‌دارید».
روایت دیگری که آنان بدان استناد جسته‌اند، سخنی است از اوزاعی با این مضمون: «بر سنت پایدار و شکیبا باش، و در محدوه میراث سلف توقف کن، و سخنی بگو که آنان گفته اند، و بپرهیز از آن‌چه پرهیز کرده اند، و راه سلف صالحِ خویش را در پیش بگیر؛ زیرا آن‌چه برای آنان بسنده بود، برای تو نیز کافی و بسنده می‌باشد».
نقد و بررسی: استناد به اقوال و آثار سلف به منظور اثبات حجیتِ فهمِ آنان خطایی روش‌شناختی و مغالطه‎یی منطقی است. اصولاً سخنِ خود سلف برای اثبات برتریِ فهم آنان فاقد اعتبار است و بدیهی است که هوادارانِ حجیت فهمِ سلف با این کارِ خویش در دام دَور و مصادره به مطلوب فرو افتاده‌اند و خلاف قواعد منطق عمل کرده‌اند.
سوم) اجماع
دلیل دیگری که که قایلانِ به حجیت فهم سلف برای اثبات مدعای خود بدان دست یازیده‌اند، اجماع است. آنان مدعیِ می‌شوند که اهل سنت در برترانگاری فهم سلف نسبت به فهم خلف اتفاقِ نظر دارند. یکی از کسانی که آشکارا از این اتفاقِ نظر سخن گفته، ابن تیمیه است. او در این باب چنین می‌نویسد: «برای کسانی که درباره قرآن، سنت و اتفاق نظر گروه‌های مختلف اهل سنت می‌اندیشند، حتماً آشکار می‌شود که بهترین افراد این امت – از نظر کردار و گفتار و اعتقاد و دیگر فضایل – کسانی اند که در قرن اول به‌سر می‌بردند، سپس کسانی که بعد از آنان آمدند، سپس کسانی که پس از آنان آمدند… آن‌ها در هر فضیلتی نسبت به خلف برتر هستند و از لحاظِ علم و عمل و ایمان و عقل و دین و بیانِ دین و عبادت بر آن‌ها ترجیح دارند».
نقد و بررسی: ادعای اتفاق نظر و اجماع در پیوند به حجیت فهم سلف سخنی است گزاف و بی‌بنیاد. دانشمندان اهل سنت در این زمینه اختلاف نظر شدیدی دارند و جمع کثیری از آنان – به شمولِ شافعیان، جمهور اشاعره و متأخرین حنفیه و مالکیه – حتا حجیت قول صحابی را مطلقاً مردود و منتفی می‌شمارند، چه رسد به حجیت قول تابعین و اتباع تابعین.

۴) مبانی تیوریکِ نقدپذیری فهم سلف
تا این‌جا ادله هوادارانِ حجیتِ فهم سلف را مورد بررسی و راستی‌آزمایی قرار دادیم و از سستی و بی‌پایه‌گی مدعای آنان سخن گفتیم. اینک در این بخش، به بررسی و بازشناسیِ مبانی و پیش‌انگاره‌های تیوریکِ بازخوانیِ انتقادی فهم سلف از دین می‌پردازیم. این مبانی و پیش‌انگاره‌ها نشان می‌دهند که سنجش ناقدانه و ارزیابیِ آسیب‌شناسانه میراث فکری سلف هم مشروع است و هم مطلوب. مهم‌ترین این مبانی عبارتند از:
یکم) ناگانه‌گیِ دین و فهم دین: دین واقعیتی مستقل و عینیتی جدا از فهم دین است و با آن رابطه این‌همانی ندارد. تمایز و ناگانه‌گیِ دین و فهم دین در این نِکات متبلور می‌شود: دین حقیقتی وحیانی است، اما فهم دین پدیده‌یی انسانی است؛ دین واجب‌الطاعه است، اما طاعت و متابعتِ از فهم و معرفت دینی حتمی و الزامی نیست. دین از نظر مؤمنان واجد و حاوی تناقض نیست؛ اما معرفتِ دینی آکنده از دیدگاه‌های متناقض و اقوال متعارض است. دین از نظر مؤمنان در تمام زوایا و اجزایش حق می‌باشد؛ حال‌آن‌که معرفت دینی آمیزه‌یی از حق و باطل است و نهایتاً این‌که دین مقدس و غیرقابل نقد است، ولی فهم دین فاقد قدسیت و قابل نقد است و از این‌رو بررسی‌های ناقدانه و آسیب‌شناسانه را برمی‌تابد.
دوم) خطاپذیری فهمِ دین: فهمِ دین پدیده‌یی بشری است و در نتیجه، حاملِ اوصاف و احوال بشر. یکی از اوصاف بشر، جائزالخطا بودنِ اوست و همین وصف، به فهمِ او از دین نیز سرایت می‌کند. از این لحاظ، بین فهم خلف و سلف تفاوتی نیست و همه فهم‎ها به یک‌سان در معرضِ خطا و لغزش قرار دارند. به باور مؤمنان، پیامبر تنها انسانی‌ست که فهمِ او از دین به صوبِ خطا سیر نمی‌کند، و سایر ابنای بشر حتا اگر در زمره نزدیک‌ترین یاران و حواریون پیامبران باشند، ممکن است در فهم دین دچار لغزش و خطا شوند. علمای سلف، خود به خطاپذیری فهم خویش از دین اذعان داشتند. در روایات فراوانی گزارش شده است که آنان بعد از اظهارنظر درباره مسائل شرعی، عموماً با گفتن عبارتی شبیه «فإن کانَ صواباً فَمِنَ اللهِ وَ إن کانَ خطأً فَمِنّی وَ مِنَ الشّیطانِ» ورود خطا در فهمِ خویش را محتمل می‌دانستند و پیشاپیش به مخاطبانِ خویش درباره آن هشدار می‌دادند.
سوم) زمان‌مندی فهمِ دین: بشری‌بودنِ فهم دین موجب تاریخیت و زمان‌مندیِ آن نیز می‌شود. یکی از احوالِ بشر، میرایی اوست. مرگ در کمین تمامیِ آدمی‌زداه‌گان نشسته است و هیچ‌کس تا کنون از کام و دامِ آن نرسته است. سلف نیز از این قاعده گیتی‌شمول مستثنا نبوده و دیری‌ست که رخت از این دیار فانی برون کشیده و در دلِ خاک آرمیده‌اند. وقتی خودِ آدمی از رهگذر مرگ به تاریخ می‌پیوندد، سخن از جاودانه‌گی و زوال‌ناپذیریِ فهم او در ترازوی خرد وزنی ندارد. همان‌گونه که انسانِ فرازمان و نامیرا نداریم، فهمِ جاویدان و پایا نیز نداریم و از این‌روی، انتظارِ خلقِ پدیده‌یی نامیرا از موجودی میرا غیرعقلانی است. فهم دین در اثر آمیزش و امتزاجِ افق معنایی فهم‌کننده با افق معنایی نصوصِ شرعی زاده می‌شود و از آن‌جا ‌که افق معنایی هر فهمنده‌یی متأثر از زمینه و زمانه‌یی است که در آن می‌زید، فهم و تفسیر برخاسته از دلِ این افق معنایی لزوماً تاریخی و زمان‌مند می‌شود. زمان‌مندیِ فهم دین سخنی جدید و نوپدید نیست و علمای سلف خود نیز بدان باور داشتند. ابن قیم در کتاب إعلام الموقعین، یک فصل کامل را به این موضوع اختصاص داده و مثال‌های فراوانی را در زمینه بررسی کرده است، و ابن عابدین، دانشمند نامور حنفی، در این‌باره خاطرنشان کرده است که بسیاری از احکام در اثر دگرگونی زمان، دچار تغییر می‌شوند.
چهارم) تجدیدپذیری فهمِ دین: نتیجه منطقی زمان‌مندی فهم دین، تجدیدپذیریِ آن است. یعنی وقتی فهمِ دین در اثر گذر زمان کارایی و اثربخشی خویش را از دست می‌دهد، بایستی نوسازی و تجدید شود؛ در غیر این‌صورت دین دچار انجماد و سنگواره‌گی می‌گردد. شریعت خود به تجدیدپذیری فهم دین اقرار کرده است. در حدیثی از پیامبر اسلام (ص) گزارش شده است است که فرمود: إِنَّ الله یَبْعَثُ إِلى هذِهِ الأُمَّهِ عَلَى رَأْسِ کُلِّ مائَهِ سَنَهٍ مَنْ یُجَدِّدُ لَها دینَها (همانا خداوند در آغاز هر صد سال کسی را به سوی این امت می‌فرستد که دینش را برایش تجدید کند).
۵) نوفهمیِ دین و ضرورتِ بازخوانی انتقادیِ فهم سلف
دگردیسی‌های دنیای نوین، افق‎های تازه‌یی را به روی مطالعاتِ دینی گشوده و بر پهنه و گستره دین‌پژوهی افزوده و در نتیجه، بخش عمده‌یی از اصول و مبانیِ وحی‌شناختی و دین‌‌فهمیِ پیشینیان را به چالش مواجه نموده است. آثار و افکارِ سلف با زمان و زیست‌جهانی که ما در آن بسر می‌بریم، گسستِ تاریخی فراوانی دارند. پرسمان تمدنی، اجتماعی و فرهنگی‌یی که سلف با آن رویاروی بودند، بسی تفاوت داشت با پرسمانی که ما در روزگار معاصر با آن مواجهیم. سلف دین را به فراخورِ پرسش‌ها و و چالش‌های زمانه و زمینه خود تفسیر می‌کردند و مسلم است که پرسش‌ها و چالش‌های امروز از جنس پرسش‌ها و چالش‌های دیروز نیست و نمی‌توان با تمسک و توسل به منابع دین‌شناختی کهن که توسط سلف ارائه شده است، چالش‌های معرفتی نوین را رفع و رفو کرد؛ چه این کار به مثابه این است که ما با بهره‌گیری از آموزه‌های طبیِ جالینوس و بوعلی سینا برای بیماری‌های جدید و نوپدیدی چون «HIV» و «سرطان» چاره‌جویی کنیم.
اگر سلف آشنایی با علومی چون صرف، نحو، بلاغت، اسبابِ نزول، قصص، ناسخ و منسوخ، فقه، اصول فقه، حدیث و اصول حدیث را برای برآمدن از عهده فهم و تفسیر دین کافی و بسنده می‌دانستند، امروزه دیگر کافی نیست و ضروری می‌نماید که میراث فکریِ سلف یک‌سره مورد بازخوانیِ انتقادی قرار گیرد و هندسه معرفتیِ دین سراسر متحول گردد و دین‌پژوهِ معاصر افزون بر دانش‌های پیش‌گفته، با علومی چون زبان‌شناسی، معناشناسی، هرمنوتیک، معرفت‌شناسی، زبان دین، روان‌شناسیِ دین، جامعه‌شناسیِ دین، جامعه‌شناسیِ معرفت، تاریخ ادیان، دیرینه‌شناسی، انسان‌شناسی، تاریخ، و سیاست نیز آشنایی کسب کند تا از رهگذرِ آن بتواند با تحولاتِ دین‌شناختیِ جدید در سپهر معرفت و عقلانیتِ مدرن آگاهانه و ناقدانه وارد تعامل شود.
تعامل آگاهانه و ناقدانه با سپهر معرفتیِ جهانِ مدرن ایجاب می‌کند که دین‌پژوه معاصر میراث فکریِ سلف را به هدف ترویج و توسعه دین‌شناسیِ کاربردی مورد بازخوانی قرار دهد. منظور از دین‌شناسیِ کاربردی، دین‌شناسیِ معطوف به مسایل و مشاکل و پرسش‌ها و چالش‌های عینی و واقعی‌یی است که بشر امروز با آن مواجه است. دین‌شناسی کاربردی ضمن پرهیز از پرداختن به مسایل انتزاعی، مشکلاتِ عینی جامعه را به قرآن عرضه می‌دارد و می‌کوشد معرفت دینی را به تناسب مقتضیاتِ زمان نوسازی کند.
گفتنی است که کاربردی‌سازیِ معرفت دینی پدیده‌یی جدید و بدعت‌آمیز نیست و اسلام خود دگردیسی‌های ناشی از حرکت قافله زمان را به رسمیت شناخته و برای تعامل فعالانه با آن، سازوکار اجتهاد را معرفی کرده است. با در نظرداشتِ همین سازوکار بوده است که دانشمندانی چون ابوحنیفه، ابن قیم، ابن عابدین، و . . . مؤلفه‌های زمان و مکان را در عصری‌سازیِ معرفت دینی مؤثر دانسته‌اند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.