گزارشگر:هارون مجیدی/ چهار شنبه 6 جدی 1396 - ۰۵ جدی ۱۳۹۶
شهید از عبدالقهار عاصی، نام بلندی در ادبیات معاصر افغانستان است که هیچ همروزگار دیگر او اثر گذارتر و نامبُردارتر از عاصی نبوده است. پیرامون نقد و تحلیل کارنامۀ ادبی و شعرهای او مقالات فراوانی به قلم منتقدان و پژوهشگران ارایه شده، اما کمتر اتفاق افتاده تا این مقالات در کسوت کتابی به نشر برسد و یا پژوهشگری کتاب مستقلی پیرامون کارهای او بنویسد.
در سالهای پسین نصیر آرین که فعلاً دانشجوی دورۀ دکترا است، کتاب مدونی پیرامون کارهای عاصی نوشت و با استفاده از مکاتب و دیدگاههای رایج در نقد ادبی، شعرهای او را به نقد و بررسی گرفت.
با این وجود، به تازهگی انتشارات آریانا کتابِ «سپیدار بلند قامت شعر پارسی» را نشر کرده که در برگیرندۀ زندهگی، نقد و تحلیل شعرهای عبدالقهار عاصی است. این کتاب به کوشش بهزاد آزاد گردآوری شده و در هزار نسخه و قطع رقعی به چاپ رسیده است.
کتابِ «سپیدار بلند قامت شعر پارسی» ۳۰۹ برگ دارد و در سه بخش تدوین شده است. بهزاد آزاد در این کتاب، مقالات، شعرها و یادداشتهایی که پیرامون شعر و جایگاه ادبی عبدالقهار عاصی در سالهای اخیر نوشتهاند را گردآوری کرده است.
گردآورندۀ «سپیدار بلند قامت شعر پارسی» در پیشگفتار این کتاب نوشته است: عبدالقهار عاصی یکی از شاعران نامآور معاصر کشور بوده است. او به عنوان شاعری که آلام و دردهای مردم را در نابهسامانترین روزگار سیاسی و اجتماعی نعره زد و بهزودی توانست ادر پهنۀ تاریخ ادبیات معاصر کشور جا باز کند.
در ادامۀ این یادداشت گردآورنده شناختش از عاصی چنین بیان کرده است: او را شاعری یافتم کاملاً متفاوت، در هر قالبی که شعر سروده و در هر کاری میتوان از او درس گرفت. شهرت و محبوبیت او در منطقه و فراتر از منطقه هم سرکشیده است. به گفتۀ استاد واصف باختری: «عاصی فردای شعر پارسی است».
بخش نخست این کتاب شامل جستاری بر زندهگینامه، شعر و آثار عاصی میشود. به یاد آن «گُل سوری» که عطر ایمان داشت، اشارات استحسانی در مورد شهید عاصی، قهار عاصی امواج نامنظم دریای پنجشیر، تأملی بر ترانهها و دوبیتیهای قهار عاصی، آن فرزندم رفت و این فرزندم گاهی به دیدنم نیامد!، «گُل سوری» پرپر شد، قهار عاصی شاعرِ درد و انتظار، عاصی؛ خیالها و یقینهایش، شاعر عشق و آزادی، شاعری که چوب سیاست خورد و عاصی استثنایی در شعر معاصر ما، عنوان شماری از مقالات آمده در بخش دوم این کتاب است.
مقالات این مجموعه را واصف باختری، حیدری وجودی، پرتو نادری، محمدکاظم کاظمی، نصیراحمد آرین، سیدرضا محمدی، خالده فروغ، کاوه جبران، نیلاب رحیمی، لیلا صراحت روشنی، سمیع حامد، شمسالحق آریانفر، سید اسحاق دلجو حسینی، نظری آریانا و فرهاد دریا نوشتهاند.
عاصی در آیینۀ شعر دیگران، در سوگ عاصی، بعد از تو، عصیان زخم، حجم تلخ، سپیدار را کشتند، گریست و دوبیتیها در بخش سوم کتابِ «سپیدار بلند قامت شعر پارسی» آمدهاند.
برگهای پایانی این کتاب شامل عکسهای از دورههای گوناگون زندهگی عبدالقهار عاصی میباشد.
عاصی کی بود؟
داکتر سمیع حامد شاعر و از دوستان نزدیک شهید عاصی در مقالۀ «عاصی به مفهوم بومی کلمه نوشته» است: عاصی از نظر ذهنی به مفهوم بومی کلمه «عاصی» بود: برآشفته و شورانگیز، سیمابی و تیزابی. پیش از»عاصی» اسم خانوادهگی او «امان» بود: قهار امان.
قصه کرد که روزی در راه لوگر گشت نظامی ماشین آنها را ایست میدهد و مسافران را پیاده میکند تا بازرسی بدنی کند. عاصی عصبی میشود و با آنها درگیر میشود. یک سرباز برایش میگوید: چرا این قدر عاصی هستی؟ و عاصی حس میکند این سرباز دقیقترین تعریف روح و روحیۀ او را بر زبان آورده است.
از همان جای جاده، قهار امان میشود «قهار عاصی» و همانگونه که روحیۀ اجتماعی او «عاصی» است روح شاعرانۀ او نیز عصیانگر است.
اما پیرامون این که «قهار عاصی» چگونه «عبدالقهار» عاصی شد؟ آقای حامد نوشته است: در این تردیدی نیست که این نام را با همین «عبدل»اش پدرش گذاشته بود اما عاصی خود را «قهار عاصی» میگفت. زمانی رسید که عاصی خراباتی شد و از اتاق کار استاد حیدری وجودی راه به خانقاه باز کرد.
یادم هست که روزی وجودی در بارهء «اسم ِ قهار» سخن میگفت و عاصی ناگهان مثل یک فواره از جا پرید و فریاد زد: من قهار نیستیم، من بنده و بردۀ آن «قهار» هستم. پس از آن همیشه در نامهها «عبدالقهار» مینوشت و اگر کسی صدا میزد «قهار!» بیدرنگ میگفت: عبدالقهار!…این نام مایۀ شوخی دوستانش هم شده بود.
وقتی میخواستیم از خانه برآییم به عاصی میگفتیم: چل عبدالقهار چلو! او میری یار چلو!(برو عبدالقهار برو! ای دوست من، برو)!
به باور داکتر حامد، عاصی به همان اندازه که در برابر رژیم کمونیستی حساس بود در برابر کسانی که اسطورۀ شعرهایش بودند نیز عاصی شد.
کاوه جبران یکی از شاعران و منتقدان نامآشنای افغانستان در مقالۀ «قهار عاصی؛ عصیانش، شعرش و آوازهاش» که در سایت فارسی بی بی سی نشر شده و در این مجموعه نیز آمده است، مینویسد: مثل هر شاعر دیگر که در ادامۀ یک سنت ادبی ظهور میکند او بخشی از آوازۀ شاعریاش را مدیون اقتدار همان سنت است و نیز زمانهای که در آن زندهگی میکرد، البته با این تفاوت که عاصی اندکی زیادتر، سنتِ زمانش را شناخته بود و نیز کمی بیشتر فرزند زمانهاش بود.
بنابراین، حداقل برای دستیابی به استقلال متن عاصی از اسم و آوازهاش باید راه و رسم دیگری را پیش گرفت که تا کنون میسر نیست و این راه، چیزی جز محکزنی بوطیقایی، تحلیل معنایی و ساختاری، و تعیٌن موقعیت تاریخی شعر عاصی نیست که باید از زندگی پرشور و شاعرانه، موقفسنجیهای سیاسی و جوانمرگی غمانگیز او سوا گردد.
جبران در ادامۀ مقاله نوشته است: حرف دیگری را که همواره و بیامان دربارۀ عاصی گفتهاند، آمیختهگی شعر او با غنا و حماسه است که حرفیست واقعبینانه، اما اشکال کوچکی دارد. نوشتهاند که قوت شعر عاصی، در ادغام پیروزمندانۀ حماسه و غناست و این، مهملی بیش نیست که عاصی بدترین تجربهها را در بههمآمیزی حماسه و غنا دارد و نیز شعر حماسی. جز چند تجربۀ خوب و معدود در کار او نمیتوان دریافت.
بیشتر تلاشهای عاصی در این زمینه، به سستی زبان گراییده و در نهایت، شعری بسیار ضعیف را خلق کردهاست. جنبههای حماسی شعر او عام، و در عین حال مقلدانهاست. با یکی دو بار خواندن به سادهگی میتوان رد پای شاعرانی چون فردوسی و باختری را در وجوه حماسی شعر عاصی شناسایی کرد. خودش اما پیدا نیست.
به باور آقای جبران، حضور سنگینِ زبان استعاری و نمادین واصف باختری که بر تمام شاعران دهۀ شصت سایه افگنده، عاصی را هم بینصیب نگذاشته و عاصی لحن حماسی شعر خود را از همین حضور سنگین؛ آن هم آشکارا، به عاریت میگیرد. تلاش برای رهایی از این حضور، نتیجۀ وارونه داشته و اغلب زبان بیتکلف عاصی را شعارزده میسازد.
سید رضا محمدی شاعر و منقد نیز در مقالۀ «عاصی؛ خیالها و یقینهایش» مینویسد: هر که طعم عشق را، با محنتها و دربهدریها و حسرتها و انتظارها و رؤیاهایش در روزگار بلوا کشیده باشد شعر عاصی را با جان لمس میکند و شاید برای همین هم هست که شعر عاصی بیشتر از هر شاعر دیگری در افغانستان خریدار دارد.
آقای محمدی نوشته است: شاعری که نه از وزارت فرهنگ، نه از جشنواره ها و مطبوعات بلکه از ذایقههای بی شمار مردم افغانستان مقبولیت گرفت. شاعری که پوستش را به هیچ امیرالمومنینی به هیچ قیمتی نفروخت و عاصی وعاشق و قلندر زیست و شهید شد.
به باور آقای محمدی: نها شاعری در افغانستان که صدا و لحن خویش را در شعر یافته بود. و تنها شاعری که پیشنهادات نیما را افغانی کرده بود و چقدر این افغانی شدن به شعر او میآمد.
انگار این امکان برای حرفهای عاصی از اصل درست شده باشد همان طور که ظاهرا برای حرف های فروغ و سهراب درست شده بود. بعد از فروغ و سهراب هیچ شاعر دیگری در زبان فارسی میتوان گفت به عقیده من به اندازه عاصی با شعر اصیل نبوده است.
آقای محمدی نوشته است: چنانکه بتوان برای او و دغدغههای او و لحنش و زبانش و اصطلاحاتش و شگردهایش در وزن و ریتم یگانهگی تصور کرد. عاصی نمونه دهاتی تر شاعر مدرن بود با قراینی مثل سرجیی یسه نین غرق در طبیعت، با لحنی البته معترض و یا شاید به شکلی بشود او را با نرودا یا محمود درویش مقایسه کنیم اگر بحث زبان در میان نباشد.
شاعرانی که تجربههایی مشابه با او را داشتند و مقبولیتی تقریباً همانند او را در ملت خودشان کسب کرده بودند. شاعرانی که شعر شان تنها دغدغههای مفلوک خودشان نبودو صدای ملتی از حنجره آنها فریاد میشد.
گفتنی است که کتابِ «سپیدار بلند قامت شعر پارسی» با کیفیت مرغوبی به نشر رسیده و نوشتههای گردآوری شده در آن منبع خوبی برای کارهای پژوهشی بیشتر پیرامون کارنامۀ عاصی است.
شناسۀ این کتاب را با آوردن غزلی از جاوید فرهاد که در سوگ عاصی سروده است، به پایان میبرم:
بعد از تو
بعد از تو شور غزل کم شده قهار!
لبخندها بدل به کمی غم شده قهار!
دیریست شانههای تخیل به سوگ تو
در زیر کولهبار عزا خم شده قهار!
دوشیزهگان فصل تصور هزار بار
با شعر-با خیال تو- همدم شده قهار!
در برگ برگ خاطرههای بلند شعر
هر قطرۀ خیال تو شبنم شده قهار!
اینجا شعور و شعر و ترنم شبانهها
رؤیای مرگ عالم و آدم شده قهار!
یعنی درخت مرده و ناجو شکسته است
گُلهای ناشکفته به ماتم شده قهار!
Comments are closed.