احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دکتر شمسالحق آریانفر/ یک شنبه 10 جدی 1396 - ۰۹ جدی ۱۳۹۶
استاد عبدالعلی مستغنی از شاعران طراز اول پیشرو و از نخبهگان شعر و ادب صدسال اخیر افغاستان است.
درنگی برچند ویژهگی شخصیت علمی و ادبی و آگاهی اجتماعی مستغنی میتواند برهان مدعا باشد.
مقام علمی
عبدالعلی مستغنی در سال ۱۳۵۲ خورشیدی در بالاحصار کابل زاده شد. فرمانروایی شش شاه امیر شیرعلی خان، عبدالرحمان، حبیبالله، امان، نادرخان و سه ماه و اندی از زمان ظاهرشاه را تجربه کرد.
علوم دین ومروج روزگار، فقه، فلسفه، کلام و منطق را از پدر آموخت و همانگونه که سنت زمان بود، علوم ادبی را به تعقیب دانش دینی فرا گرفت و به سرایش پرداخت. اندوختههای دینیاش را در شعر پیاده کرد و به مردم ارایه دهد، تا آنجا شماری ادبیاتش ترجمه مستقیم آیات ربانی و احادیث نبوی است:
تو هرگُم کرده راهی را به علم رهنما بودی
به هر چیزی که اکنون نام گیرند آشنا بودی
ترجمه آیه: وعلم آدم الاسما گلها (خداوند همه نامها را به آدم آموخت)
گلزار اشعار
باید نکنی نیکی و با نیک بدی
نیکی با نیک و بد به بد باید کرد
گلزار اشعار
ترجمه آیه: هل جز الاحسان الی الاحسان.
در حکمت از این جامعه پا پس نگذاری
میراث خود ای وادی به هرکس نگذاری
آه این گُل بیخار به هرخس نگذاری
این حرف همی گویمت و بس نگذاری
حکمت ز تو گُم گشته چرا بیش بخوبی
چونت چرا گم شده خویش بخوبی
ابیات فوق ترجمه این حدیث است: الحکمه ضاله المومن فهسواحق بها انی وجدها
حکمت گمشده مومن است. پس هر جاکه وی آنرا دریافت به آن سزاوارتر وحقدار تراست
ای آنکه طفیل ذات پاک احمد
این هردو جهان کرد به یکدم پیدا
(گلزار اشعار: ۱۵۷)
ترجمۀ این حدیث است: لولاک کا خلقت الافلاک
پی کسب معارف فرض عین است این زمان همت
شود آباد کشور گرکند پیر و جوان همت
ترجمۀ این حدیث است: العلم فریضه علی کل ملم وحلمه. آموزش علم بر تمام زن و مرد مسلمان فرض است.
مقام ادبی
عبدالعلی مستغنی در روزگارخودش از نخبهگان طراز اول شعر و ادب بود. همین ویژهگی سبب شد که با ایجاد مکتب حبیبیه در کنار معلمان هندی به حیث استاد پذیرفته شد.
مستغنی به زبانهای فارسی، پشتو، عربی و اردو مسلط بود. به آنان مینوشت و رزین زبانها ترجمه میکرد.
ترجمۀ شعراکبرالله آبادی از اردو به فارسی و آنهم به نظم فارسی توان و مقام بلند ادبی و شعری او را به نمایش میگذارد، بندی از مسدس مطول الله آبادی که توسط مستغنی ترجمه شده است:
مسلمان با شدت ازاعلانی خود خبر چیزی؟
به معراجی که اول دانستی داری نظر چیزی؟
ز درد جاه از کف دادهات، داری اثر چیزی؟
نمیسوزد ز اقبال حریفانست، جگر چیزی؟
تو هر گُم کرده راهی را، به عالم رهنما بودی
به هر چیزی که اکنون نام گیرند، آشنا بودی
با ایجاد سراج الاخبار، عبدالعلی مستغنی، مسوول صفحۀ ادبی آن انتخاب شد. این انتخاب برای یگانه نشریه کشور که زیر نظرشاه نشر میگردد، مقام برتر مستغنی را در میان همگنانش به روشنی برمیتابد.
پیشرو شعر نو
مستغنی و همروزگاران آن به این باور بودند که دیگر زمان سرایش از گُل و بلبل بگذشته است. با در نظرداشت تحولات زمان شعر نیز باید دگرگونی یابد و این دگرگونی را در محتوا جستجو کردند و عقیده داشتند.
شاعر معاصر باید از درد وطن، نیاز جامعه و از پدیدهها و مظاهر جدید تمدن سخن بگوید و ملت را بهسوی کار و تلاش و بیداری سوق دهد در پیوند با همین باور است که مستغنی به عنوان یکی از نخستین شاعران پیشروی نوگرایی میسراید:
اگر از مظاهر تمدن میگوید
شرکت راه آهن نمایی
وطن امن از دست دشمن نمایی
چو در ملک بسیار شد کارخانه
نخسپد زن و مرد بیکارخانه
ستایش علم
علم است معارف به جهان کار و دیگرهیچ
مپسند جهان محو کمالات و تو درهیچ
از کیمیای علم مش زر کنید
از جهل خانه سوز خدا را حذر کنید
معارف
تعلیم چو شد عام، شود عام تمدن
بی علم و معارف نشود تام تمدن
مقام شعری
مستغنی را همروزگارانش شاعر بالفطره معرفی کردهاند. طبع فورانی داشته و در اندک زمانی گاه قصاید بزرگی را انشا میکرده است. از این درسرایش، مولانا خالمحمد خسته در بارۀ مستغنی میگوید:
شاعرشیوا بیان عبدالعلی کابلی
بود مستغنی که ازعالم به استغنا گذشت
آنکه گفتارش سرا پا بود درس زندهگی
گفت بیباکانه حرف حق و بیپروا گذشت
ملکالشعرا بهار، ادیب و شاعر نامور ایرانی، ضمن ستایش از مستغنی تاریخ وفات او را در بیتی مشخص ساخته است.
بهر تاریخ وفامش زد رقم کلک بهار
عاقبت مستغنی (بیدل وداع روح کرد)
مستغنی خود نیز به قدرت شعری خویش باور استوار داشته است که میگوید:
کنون در شهرکابل کیست مانند تو مستغنی
که تاگوید غزل این رنگ استادانه در صحرا
پختهگی و جزالت در مواردی، در شعر مستغنی تا آنجا است که برخی ابیات و مصراعهایش به امثال ورد زبان مردم تبدیل گردیده است:
کارهربلهوس نیست گذشتن ازسر
صفت عاشق مردانه بود سربازی
بایدت باخت چو مستغنی بیدل سر و جان
عشق بازی نبود جان برادر بازی
کاربرد ضایع ادبی نیز در شعر مستغنی به وفرت وجود دارد که بیانیست از آگاهیها و تسلط او برعلوم ادبی از بار رنج و غصه الف گشت همچو دال:
هم دال و ذال ازاین غم جانکاه چون حلال
نون است همچو قامت من آه از این حلال
هرحرف را غمش اثری کرد حسب حال
واو است از فراق وی ای وای سرنگون
زین غم نشست چون دل من درمیان خون
دانای خودآگاه
مستغنی عالم است عالم آگاه و بیدار. درد اجتماع را میداند و در پی درمان است، مصایب کشور و جامعه را میشناسد و وظیفه خود تا آن مصیبتها و سرمنشأ آن را به ملت معرفی کند و این است خصیصه خودآگاهی مستغی شاهد است که سرزمین او در چنبرۀ استعمار قرار دارد و استقلال و آزادیاش ملعبه دیو استعمار است و دین اسلام مورد تعدی و تجاوز.
خاموش نمینشنیده و میسراید:
دوستان تا چند برما چیره باشد دشمنان
اصل مغرب چند برمشرق مسلط حکمران
حضم دین تا چند راند حکم بر هندوستان
مصریان تا کی اسیر جور این اهریمنان
بصره و بغداد تا کی در کف بدخواه دین
ای مسلمانان خدا را چند غفلت آه دین
در این زمینه تا آنجا پیش میرود که میگوید نگفتنیها و رازهای دل و پنهانی را برایت گفتم دیگر چه میتوانم:
پی بیداری ملت هزاران داستان گفتم
به افغان ما جرای درد با شور و افغان گفتم
حدیثی را که در دل بگذرانی بر زبان گفتم
زحال دل نمودم ترجمانی هر زمان گفتم
چه میآید ز دست من جز این گفتار میگویم
اگر کس بشنود یا نشنود تا چار میگویم
اصلاحگر اخلاق و اجتماع
مستغنی اصلاح جامعه و اخلاق اجتماعی و فردی را از وظایف خود میداند. تا آنجا که تقریبآ همه سروده هایش وقف این آرمان است .ملت را به تحرک و بیداری و کار تشویق میکند و مفاسد و اراذیل اجتماعی را نقد میکند و جامعه را ازآن بر حذر میدارد.
به نفس سرکش اماره مبتلا شدهای
که ننگ دام و دری، دون ز چارپا شدهای
زدست نفس گرفتارصد بلا شدهای
ز شهوت است که محکوم و بینوا شدهای
گراین خواص نمیداشتی ملک بودی
بهخاک تیره نبودی و بر فلک بودی
گرعلم و ادب نیست چو مستغنی است اکنون در هیچ قطاری ننمایند شمارت.
ماخذ:
– حنیف بلخی. محمد حنیف. پرطادوس، پاکستان ۱۳۸۱٫
خسته خالمحمد. معاصرین سخنور، کابل موسسه نشراتی انیس.
مستغنی عبدالعلی، گلزار اشعار، کابل ۱۳۵۳٫
Comments are closed.