احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سید سکندر حسینی/ سه شنبه 12 جدی 1396 - ۱۱ جدی ۱۳۹۶
بخش نخست/
قصه و داستانسرایی در افغانستان پیشینهٔ دراز و پُر فراز و نشیبی دارد که بدون شک یکی از میراثهای ارزشمند این سرزمین کهن و باستانی به شمار میرود.
براساس آنچه که در متون کهن ما دیده میشود، پیشینهٔ داستانسرایی به دورههای پیش از اسلام بر میگردد.
در گذشتههای دورْ گروهی بهنام «قصهگویان» مردم را دور خودشان جمع میکردند و برای آنان قصه میگفتند که این سنت تقریباً تا کنون در این سرزمین ادامه دارد.
صاحبنظران و استادان داستان و داستاننویسی افغانستان را به دو بخش تقسیم کردهاند:
۱ دیروز:
این بخش ادبیات داستانی ما که بیشتر شفاهی است با زندهگی عینی، واقعیتها و رُخدادهای اجتماعی هیچ پیوند و ارتباطی ندارد و حوادث آن در بی زمانی و بی مکانی اتفاق میگذرد و عناصر تشکیل دهندهٔ آن در فرا واقعیتِ محض غرق است و بیشترشان افسانههای اساطیری هستند. این گونهٔ از ادبیات ما با نامهای: حکایت، قصه، افسانه و متل شناخته میشود و کاربرد آن در گذشته بیشتر برای سرگرم کردن سلاطین و درباریان و سپری کردن شبهای زمستان آنها بوده و هیچ پیوندی با مردم و زندهگیشان ندارد و بهجای سخن گفتن از اصغر و اکبر و احمد از جن وپری، سیمرغ، کوه قاف، دیو و پری حرف و حدیث میکند. (۱)
۲ امروز:
ادبیات داستانی امروز ما با واقعیتهای زندهگی اجتماعی در پیوند بوده، به بیان بازآفرینی و بازسازی زندهگی اجتماعی میپردازد و بیانگر ارزشهایی چون عدالت، آزادی، عشق و…، میباشد.
به طوری که «داستان معاصرْ آیینهیی است که سیر تحولات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی یک جامعه را میتوان درآن دید. (۲)
در این نوشتار سعی بر این است که وضعیت ادبیات داستانی افغانستان، زمینههای پیدایش داستان مدرن، به خصوص رمان، مورد بررسی قرار گیرد.
اولین کسی که داستان به مفهوم امروزی، یعنی داستان بلند و کوتاه، به سبک و شیوهٔ غربی را در افغانستان معرفی کرد محمود طرزی بود. بنا به گفتهٔ دکتور اسدلله حبیب: «محمودطرزی دربارهٔ ارزش اجتماعی رمان، مقالههای پراکندهیی در سراج الاخبار دربارهٔ اهمیت و رواج قصهنویسی در دنیای غرب نوشت و نویسندهگان ما را به قصهنویسی علاقهمند ساخت»(۳)
طرزی با ترجمه کردن «فاجعههای پاریس» و چند نمونه از داستانهای مردم پسندِ اروپایی، نقش مهمی در شکلگیری رمان و داستاننویسی مدرن ایفا کرد. همین طور ترجمۀ چند اثر دیگر مانند: «شکوفهٔ سیب» ترجمه شده توسط رشید لطیفی، «دختر روستایی» ترجمۀ سید قاسم رشتیا و امثال اینها: برای رشد داستاننویسی در افغانستان نقش داشت.
همان طوری که داستاننویسی در اروپا با رمان شروع شد، در افغانستان نیز با پنج رمان در زمان سلطنت امانالله خان شروع شد و این در واقع اولین گامهایی بود که در زمینۀ داستاننویسی به صورت جدی برداشته شد.
اگر رمان چاپ شده در افغانستان را معیار قرار دهیم، تاریخ داستاننویسی در افغانستان به سال ۱۲۹۸ بر میگردد که از آن زمان تا حالا، فراز و فرودهای بسیاری را در پیوند با تغییر نظامهای سیاسی و اجتماعی طی کرده است.
نخستین داستانی که در افغانستان منتشر شد، رمانی است بهنام «جهاد اکبر» که نویسندۀ آن مولوی محمدحسین است. نشر این رمان از شمارهٔ سوم سال اول ماهنامهٔ «معرف معارف» که برابر با ماه آذر سال ۱۲۹۸ ه – خ میشود و در شمارههای پیاپیِ این مجله تا پایان سال سوم یعنی سال ۱۳۰۰ ه – خ ادامه پیدا میکند.
«تصویر عبرت» نوشتۀ عبدالقادر افندی درسال ۱۳۰۱ ه – خ و «ندای طلبهٔ معارف» نوشتهٔ غلام محیالدین انیس در سال ۱۳۰۲ ه – خ، «جشن استقلال در بلیویا»، نوشتهٔ مرتضی احمدزایی، اصلاً این داستان به شکل یک نمایشنامۀ تئاتری به زبان انگلیسی نوشته شده است که بعداً غلام نبیخان، با کمی دخل و تصرف، آن را به فارسی دری ترجمه کرده است و شکل داستانی به خود گرفته و در سال ۱۳۰۶ ه – خ در جریدهٔ امان افغان منتشر شده است.
چاپ رمان «جهاد اکبر» برابر میشود با انتشار رمانِ «یکی بود یکی نبود» اثر جلال آل احمد؛ اما ادبیات داستانی در ایران به شکوفایی رسید و متأسفانه فضای آشفتۀ سیاسی و دگرگونیهای قدرت در افغانستان به شدت بر ادبیات سرزمین ما تأثیر گذاشت؛ همچنان مشکلات چاپ و انتشارِ کتاب، یکی از مشکلات و موانع پیشرفت ادبیات داستانی افغانستان بود: داستانها در پاورقیها چاپ میشدند و این یکی از مشکلات بزرگ آن دوره بود.
یکی دیگر از عواملی که باعث شد ادبیات داستانی در آن دوره رشد نکند، عدم نقد معیاری داستان بود؛ چون در آن زمان داستان در افغانستان نوپا بود و نیاز به پرورش و تغذیه داشت و نقد میتوانست خلاهایش را پُر کند که متأسفانه اصلاً وجود نداشت.
این دوره به تعبیر «محمد حسین محمدی» در کتاب فرهنگ داستان در افغانستان، آغازین جوششهای داستان و رماننویسی در افغانستان بود که باید توجه بیشتری به آن میشد تا به تکامل و بالندهگی میرسید.
محمدحسین محمدی تاریخ داستان نویسی را در کتابش به شش دورهٔ جداگانه تقسیم کرده است:
دورۀ اول: (۱۲۹۸ تا ۱۳۰۸ خورشیدی): آغازین جوششها
دورۀ دوم: (۱۳۰۸ تا ۱۳۲۸): سیاهمشقها
دورۀ سوم: (۱۳۲۸ تا ۱۳۴۲): جستجو و کاوش
دورۀ چهارم: (۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷): رئالیسم یا رشد و شکوفایی
دورۀ پنجم: (۱۳۵۷ تا ۱۳۷۱): داستانهای سرخ یا رئالیسم سوسیالیستی
دورۀ ششم: (۱۳۷۱ تا ۱۳۸۴): داستاننویسی در مهاجرت
بخش اول: (۱۳۷۱ تا ۱۳۸۴): داستاننویسیِ مهاجران در پاکستان و دیگر کشورها
بخش دوم: (۱۳۷۱ تا ۱۳۸۴): داستاننویسی مهاجران در ایران
همانطوری که محمدحسین محمدی داستاننویسی را در افغانستان به شش مرحله تقسیم کرده و مرحلهٔ سوم (۱۳۲۸ تا ۱۳۴۲) را به عنوان دورهٔ جستجو و کاوش یاد کرده است، داستاننویسی در این دوره از دگرگونیهای سیاسی و فرهنگی این دهه: مانند اعلام دموکراسیِ شاه محمودخان، دومین صدر اعظم محمد ظاهرشاه اولین فعالیتهای احزاب سیاسی، انتشار یافتن چند نشریۀ غیر دولتی، تأسیس دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه کابل (۱۳۲۳ ش) و تأسیس انجمن دایره المعارف آریانا (۱۳۲۷ ش) و همچنان افزایش شمار افراد باسواد و خوانندهگان بالقوهٔ آثار ادبی، تأثیر پذیرفته است؛ همین عواملْ داستاننویسان را به ایجاد ساختار جدید و شیوهٔ بیانی متفاوتی در ادبیات داستانی و نوآوریهای خاص وادار میکردند و حتا ایجاد چنین فضای جدیدی، بر شاعران تأثیر گذاشت و آنها را وادار به سرودن شعر در قالب شعر نو ساختند.
استفاده از گونههای ادبیات داستانی اروپا نیز برای شاعران، داستاننویسان و پژوهشگرانی که به خارج سفر کرده بودند و در این دوره به داستاننویسی پرداختند، کمک بزرگی به شمار میرفت و این باعث تولید آثار داستانییی شد که به چارچوبها و اسلوبهای داستان مدرن خیلی نزدیک بود.
چنانکه سالهای پیدایی داستان کوتاه را در افغانستان، سالهای دهه بیست گفتهاند. دراین دهۀ نوشتن داستانهای بلند، به صورت پاورقی نشریات، از رونق افتاد و گرایش به نوشتن داستان کوتاه بیشترشد. این داستانها درنشریههایی چون عرفان، اصلاح، انیس و نشریههای غیردولتی ندای خلق، وطن، انگار و ولس به چاپ میرسیدند.» (۴)
در این دورۀ داستاننویسانِ ما کمتر به رمان علاقه نشان دادند و بیشتر به داستان کوتاه پرداختند. اشتیاق نویسندهگان ما در این دروه به داستان کوتاه دلایل خاصی دارد؛ از جمله عدم دسترسی نویسندهگان ما به داستانهای بلند و همچنین عدم استقبال مردم از این گونهٔ ادبی، استقبال نشریات و رونامهها از داستان کوتاه: در آن دوره نشریهها ستون خاصی برای داستان داشتند و فقط از داستان کوتاه استقبال میکردند، و همچنین بیحوصلهگی هنری برای کمرنگ بودن رمان در آن دوره بیتأثیر نبوده است.
بعد از دههٔ بیست و سی، نسل دیگری از نویسندهگان پا به عرصۀ داستاننگاری میگذارند: ادبیات داستانی یکی از فعالیتهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و مطبوعاتی برای این نسل جوان به شمار میآید و متعهدتر به کار داستاننویسی میپردازند.
نویسندهگانی چون روستا باختری، اکرم عثمان، اسدالله حبیب، کریم میثاق، حسن قیسم، اعظم رهنورد زریاب، سپوژمی زریاب و دیگران ظهور میکنند. ترجمهٔ رمانهای فرانسوی، انگلیسی و روسی وارد افغانستان میشود. ازنویسندهگانی غربی: بالزاک، ویکتورهوگو، مو پاسان، دیکنز، جک لندن، همینگوی و بعضی از آثار روسی که توسط مترجمین ایرانی درمجلات آن کشور به چاپ میرسید وارد افغانستان میشد. اما آثار روسی، به خصوص، آثارپوشکین و تولستوی ازجایگاه ویژهیی در مطبوعات افغانستان برخورداراست؛ زیرا آشنایی بعضی ازنویسندهگان افغانستان با زبان روسی، مثل دکتور نورزایی، معتمد شینواری و دیگران: باعث گردید تا آثار ادبیِ روسیه ازطریق ترجمۀ آنها به افغانستان وارد گردد.» (۵)
داستانهایی که دراین دوره نویسندهگان ما نوشتند، داستانهاییاند که هم از لحاظ زبانی و هم از نظر نثرنویسی داستانی و هم از جهت تخیل و صحنهسازی قابل توجهاند. در آغاز سالهای پنجاه، با چاپ مجموعههای مستقل داستانی و گرایش هرچه بیشتر داستاننویسان به مسایل سیاسی و فلسفی و همچنان توجه به مضامین زندهگی شهری در داستان نویسی ما رونق داشت.
به عنوان نمونه، از داستانهایی که در این برههٔ زمانی به چاپ رسیدهاند از: مجموعهٔ داستان «سه مزدور» (۱۳۴۶) و داستان بلند «سپید اندام» (۱۳۴۴) از اسدالله حبیب «بچه یتیم» (۱۳۵۲) از محمد امان وارسته، رمان فلسفی عرفانی «اژدههای خودی» (۱۳۵۲) از سید شمسالدین مجروح، مجموعهٔ «شکوه عشق» (۱۳۴۶) و داستان بلند «ملأ محمد جان»۱۳۵۹ از ظریف صدیقی «زمرد خونین» «لبخند مادر» (۱۳۵۲) و «ملودی دریاچه» ۱۳۵۴ و «هفت قصه» (۱۳۵۱) از کریم میثاق را میتوان نام برد.»(۶)
دراین سالها برخلاف گذشته، داستانهای اسطورهیی و تاریخی بازار ندارد. آرمانگراییِ گروههای مختلف سیاسی نیز سبب میشود تا داستان به سمت سیاسی و آرمانگرایی تغییر جهت دهد. در این دهه، داستان از جایگاه با اهمیت فرهنگی و اجتماعی برخوردار است. اما پس از کودتای محمد داوود خان در سال (۱۳۵۲ ش) و پس از آن با کودتای گروههای چپ وابسته به شوروی در اردیبهشت (۱۳۵۷ ش) ادبیات، فرهنگ و به دنبال آن داستاننویسی با فشارهای تحمیلی از رشد طبیعیِ خود بازماند. پس از کودتا (۱۳۵۷ش) دو گرایش در ادبیات افغانستان نمودی بیشتریافت؛ ریالیسم [….] که مورد تأیید حکومت بود. از سوی بسیاری از نویسندهگان پذیرفته و پس ازتشکیل اتحادیۀ نویسندهگان جمهوری دموکراتیک افغانستان در (۱۳۵۹) که با پشتبانی حکومت انجام شد بیشتر رونق گرفت. در آثار نویسندهگان پیرو این جریان، گرایشهای آرمانگرایانه و پرداختهای شعاری بسیار رایج شد.
نویسندهگانی چون اسدالله حبیب نویسندهٔ داستان نیمه بلند، داسها و دستها (کابل ۱۳۶۲) مجموعۀ گذرگاه آتش (کابل ۱۳۶۲) و چند اثر دیگر…ببرک ارغند روزنامهنگار، نمایشنامهنویس و رماننویسی که از ۱۳۵۲ ش داستانهای کوتاهش را در مطبوعات چاپ کرد و نویسندهٔ حق خدا و حق همسایه (کابل ۱۳۶۲ ش) مجموعه داستان کوتاه دفترچهٔ سرخ (کابل ۱۳۶۳ ش) شراب، دشت الوان (کابل ۱۳۶۵ ش) و چند مجموعهٔ داستان دیگر از نویسندهگان برتر این گروه در شمار اند.» (۷)
سالهای پس از اردیبهشت ۱۳۵۷ را میتوان سالهای اوج آرمانگرایی در میان نویسندهگان نامید که دراین دوره نویسندهگان بر اثر تحولات سیاسی، اجتماعی در افغانستان به دو بخش تقسیم میشدند؛ اول نویسندهگانی که از افغانستان مهاجرت کردند و بیرون از مرزهای افغانستان به فعالیتهای نویسندهگیشان ادامه دادند، و دوم نویسندهگانی که در داخل کشور باقی ماندند.
نویسندهگانی که در داخل کشور زندگی میکردند نیز به دو گروه تقسیم میشدند:
۱ – گروهی که به نفع رژیم حاکم و به دفاع ازحقوق کارگر، دهقان و طبقۀ زحمتکش قلم میزدند و داستانهایی به شیوۀ رئالیسم به پشتبانی از رژیم مینوشتند؛ که این گروه نویسندهگان با ایدئولوژی خاصی در داستانهایشان به طبقات پایین جامعه توجه داشتند و قهرمانان داستانهایشان را نیز ازمیان طبقات زحمتکش انتخاب میکردند: که این شیوهٔ نویسندهگی بیشتر مورد توجه رژیم حاکم بود که آنان با شعارهای آرمانگرایانه حزبی با بیانیههای ایدئولوژیکی ادبیات را برای تحکیم اهداف آرمانی خود استعمال میکردند. و بیشتربه آثار روسی توجه داشتند و در چارچوب رئالیسم از نوع ادبیات روسی تشویق میشدند؛ که به همین منظور دراین سالها جشنوارههای ادبی و هنری مشترک بین افغانستانیها و روسها درکابل، مسکو و یا تاشکند و دوشنبه برگزار گردید؛ جوانان بسیاری با حمایت و تشویق دولت، به ادبیات و هنر و ازجمله به داستاننویسی روی آوردند. (۸)
جمعیت دیگری از نویسندهگان داخل کشور، کسانی بودند که از دولت و رژیم حاکم وقتِ افغانستان دل خوشی نداشتند و بیشتر آثاری هم که این نویسندهگان تولید کردهاند نمادین و پیچیده است و در این آثار بیشتر یأس، ناکامی و شکست بازتاب پیدا کرده و این گروه از نویسندهگان کشور در داستانهایشان بیشتر به واقعیتگریزی و گرایش به جریانهای روانی و داستانهایی که انسان را دچار انزوا میکند توجه داشتند (۹)
از نویسندهگانی که بعد از ۱۳۵۷در عرصهٔ داستاننویسی در داخل کشور قلم زدهاند، میتوان از اینها نام برد: «سالم شایق، ظریف صدیقی، اسدالله حبیب، اکرم عثمان، ببرک ارغند، کریم میثاق، نظری آریانا، حسین فخری، قادرمرادی، قدیرحبیب، قدیر ارغند، عالم افتخار، دستگیر نائل، حلامیز، رازق مأمون، نعمت حسینی، پروین پژواک، حمیرا رأفت، حیدر یگانه، صبورالله سیاهسنگ، ذبیحالله پیمان، نجیبالله ساکب، سلام قشلاقی، ببرک احساس، مریم محبوب، نجلا آگاه، یحیی خوشبین، شریفه شریف، سیداسماعیل فروغی، تورپیکی قیوم، عبیدالله محک، حمیدصمد زی، ناصر رهیاب، مخلصزاده، احمد علی درانی، رشید لطیفی، عثمان صدقی، سلطان احمدزی، سید قاسم رشتیا، شفیع رهگذر، نکهت سعیدی، عبدالرحمان پژواک، سید فقیرعلوی، رقیه ابوبکر، واسع لطیفی، عبد الحق واله، سراجالدین وهاج، سید عبدالله قدری پور، سید حبیبالله بهجت، محمد موسی، عزیزحسام، صدیق رهپو، فاریابی، واحد نظری و…. (۱۰)
Comments are closed.