گزارشگر:محمود فتوحي/ یک شنبه 17 جدی 1396 - ۱۶ جدی ۱۳۹۶
علم زبانشناسی، از روزگار فرمالیستهای روسی، «زبان ادبی» را از «زبان ارجاعی» (اطلاعرسانی) جدا کرد و اصرار داشت که «ادبیات« و «زبان» دو حوزه متفاوت هستند.[۱] به تبع این تفکیک، در سنت مطالعات ادبی، سبک ادبی از زبان عادی یا اطلاعی، متمایز فرض میشود. از قدیم زبان شاعران و نویسندگان معیار بوده است، چنانکه واژهنامههای فارسی هنوز هم شواهد واژگانی خود را از شعر شاعران برمیگزینند. واژهنامههای کهن قرن هشتم و نهم مثل لسانالشعرا، اداتالفضلاء، اصطلاحاتالشعراء، مؤیدالفضلا، شرفنامه منیری پر از نمونههای شعریاند. با این همه، کاربرد زبان در ادبیات با ارتباطات روزمره (زبان ارجاعی) تفاوتهای بسیار دارد، این تفاوتها هم در نوع کاربرد نشانههاست و هم در نقش متفاوتی که زبان در دو گفتمان ادبی و گفتمان ارتباطی، بر عهده دارد.
امروزه دیدگاه صورتگرایان، محل پرسش است. آیا بهراستی میتوان پذیرفت که چیزی مستقل به نام «زبان ادبی» وجود دارد؟ آیا اصطلاح «زبان شعری» ـ که در نقد فرمالیستی به ویژه در زبان فارسی رواج دارد ـ از لحاظ زبانشناختی پذیرفتنی است؟ پاول سیمپسون، سبکشناس معاصر معتقد است که ایجاد تمایز زبانشناختی میان ادبیات و بقیه قلمروهای زبان، دشوار است. اگر فهرستی از واژگان و ساختارهای زبانی حافظ یا شکسپیر تنظیم کنیم، دشوار است که بتوان آنها را دارای سرشت ذاتی ادبی دانست؛ بنابرین «در زبان چیزی که ذاتاً یا منحصراً ادبی باشد، وجود ندارد و مفهوم زبان ادبی یک توهم و افسانه است» (Simpson,1997: 7). چنین مفهومی، نه یک واقعیت مستقل هستیشناختی است و نه وجود ثابت و ماندگاری دارد.
ناکارآمدی نظریۀ جدایی زبان از ادبیات
نظریه جدایی زبان از ادبیات دستکم در حوزه «زبان به منزله ماده ادبیات»، ناکارآمد است؛ زیرا اولاً همه ساختهای زبان در ادبیات هم به کار میرود و منابع زبان (لانگ) بهطور کامل در اختیار هر نویسنده یا شاعری هست و او از این امکانات عظیم آزادانه انتخاب میکند. دوم اینکه زبان روزمره هم مانند زبان ادبیات، سرشار از صناعات معنوی و لفظی است. مجاز، استعاره، تشبیه، کنایه جناس و وزن و… در زبان روزمره مردم کم نیست. مثلاً در آگهیهای تبلیغاتی، صناعات بلاغی مؤثری از نوع سجع، استعاره، پارادوکس و… به کار میرود. همچنین بر اساس دیدگاههای معاصر در فلسفه زبان، آدمی بدون مدد استعاره و زبان مجازی، قادر به تفکر نیست.
دیگر اینکه فرایند برجستهسازی ـ که معمولاً به عنوان اساس ادبیت و شاخص تعیین مرز میان سخن ادبی و غیرادبی شناخته میشود ـ در زبان روزمره هم به روشنی حضور دارد؛ مثلاً در لطیفهها، شعارهای سیاسی، ترانههای کودکستان و آگهیهای تبلیغاتی، برجستهسازی بسیار دیده میشود. زبان در ادبیات به ویژه شعر، ناگزیر از تصویرگری است، حتا به دشواری میتوان سخنی خوب و برجسته یافت که بهطور اتفاقی از زبان مجازی استفاده نکرده باشد.
بنابرین ویژگیهای منحصر به فرد متن ادبی که در دیگر متون نیست، هیچ ربطی به سرشت عناصر زبانی آن آثار ندارد، بلکه محصول نگرش نویسنده و نوع رویکرد ادبی به جهان است. «ادبیت» کیفیتی است که به متن اعطا میشود، نه به اعتبار اینکه عناصر زبانی متن چه هستند؛ بلکه به اعتبار اینکه این عناصر «چه میکنند» یا به عبارت دیگر «چه نقشی دارند؟» بنابرین ادبیت، حاصل نقشی است که مؤلف به زبان داده است و نه یک سرشت ذاتی و هستیشناسیک به نام «زبان ادبی». از اینرو باور به چیزی به نام «زبان ادبی»، تقلیلدهنده نقش ادبی زبان و توانمندهای خلاقه مؤلف است.
کم رنگ شدن نظریه جدایی زبان از ادبیات، سبب شده است تا بسیاری از محققان، پژوهش در مبانی ادبیت را به کناری نهند و با تمرکز بر آنچه بهطور سنتی ادبیات خوانده میشد، رویکردی نسبیگرا را اتخاذ کنند. تاریخ نشان میدهد که گفتمانهای ادبی یا به تعبیر سادهانگارانه، «زبان شعر» در هر یک از ادوار تاریخی شعر فارسی، از همه امکانات زبان بهره بردهاند. گفتمان ادبی، در هر دورهیی عناصر مختلفی از نظام زبان را به خدمت میگیرد و نمیتوان بخش خاصی از زبان فارسی را به عنوان «زبان ادبی» یا «زبان شعر» متمایز کرد.
پینوشت:
۱٫ تمایز میان زبان ادبی و زبان کاربردی در نزد صورتگرایان روسی بسیار مورد توجه بود. از سال ۱۹۱۵ حلقه زبانشناسی مسکو زیر نظر یاکوبسون و انجمن مطالعات زبان شعری (Opoyazم ۱۹۱۶) زیر نظر شکلوفسکی، روشهای زبانشناسی را برای بررسی علمی ادبیات به کار بستند و با طرح «پرسشِ ادبیت» بر تمایز زبان ادبیات و شعر با زبان روزمره اصرار ورزیدند (Bennett 2003: 15-16).
Comments are closed.