گزارشگر:داکتر محمداکرم عظیمی / دو شنبه 18 جدی 1396 - ۱۷ جدی ۱۳۹۶
بخش دوم/
بـ تعارض علم و دین: این دیدگاه قایل به تعارضِ علم و دین است. وقتی که متدینان اظهارنظرهای علمیِ خود را بر قرائت رسمی کتاب مقدس مبتنی نمودند، دانشمندان جدید از فرضیاتِ تجربی استفاده کردند که با پژوهشهای بیشتر از تأیید بیشتر برخوردار میشدند، تعارض آشکار میان دیدگاههای علم و دین تبارز نمود. بر اساس این دیدگاه، قلمرو علم و دین مستقل نیست، ولی دادههای علمی و دینی با همدیگر ناسازگار اند، بدین لحاظ جمع بین علم و دین امکان ندارد.
این تعارض ممکن است بین گزارههای دینی و گزارههای علمی باشد یا بین پیشفرضهای علم با پیشفرضهای دین باشد. اشکال این دیدگاه در برداشت غلط عالمان دینی از طبیعت و تفسیر تجربی آموزههای دینی توسط دانشمندانِ تجربی است که باید برداشت عالمان و تفسیر دانشمندانِ تجربی اصلاح گردد. در آن صورت، تعارض از بین خواهد رفت.
ج- تداخل علم و دین: دیدگاه دیگر به تداخلِ علم و دین قایل است. طرفدارانِ این دیدگاه معتقدند که علم و دین قلمرو یکسان دارند، به گونهیی که دین را از طرفِ خدا دانسته و همۀ علوم را داخل در قلمرو دین شمردهاند. این دیدگاه از سوی مسیحیانِ قرون وسطا و برخی متفکران اسلامی ابراز شده است.
پارهیی از دانشمندان اسلامی بر این باور اند که همۀ علوم بشری از ظواهرِ آیات بهدست میآید. از جمله میتوان به امام محمد غزالی از اهل سنت و استاد جوادی آملی از فرهنگِ شیعه اشاره کرد که با بیانهای مختلف این باور را مطرح نمودهاند.
دـ مکمل بودن علم و دین: برخی دانشمندان معتقد به سازگاری و تعامل مستقیمِ علم و دین بوده وآن دو را مکملِ یکدیگر میدانند. بر اساس این دیدگاه، هرچند علم و دین دارای قلمرو مستقل اند، ولی دارای عرصههای مشترک نیز میباشند.
کار اصلی علم، طبیعتشناسی و کار اصلی دین، خداشناسی و انسانسازی است؛ ولی علم راجع به مقولات دینییی که مرتبط با علم است ابراز نظر میکند و دین نیز در باب مقولات علمییی که مرتبط با اهداف دین میباشد اظهار نظر میکند، به گونهیی که هیچگونه برخورد و تعارضی رخ نمیدهد. این است که علم و دین مکملِ یکدیگرند. دانشمندان زیادی از این دیدگاه دفاع میکنند.
جورج شلز نیگر (۱۹۴۶م) مدعی است که مدلولات مدعیات کلامی در خصوص جهان را استخراج کنیم و سپس آنها را به کمک مشاهده مورد ارز یابی قرار دهیم. فلسفۀ پویشی وایتهد نیز قایل به پیوند وثیق بین علم و دین است. این دیدگاه دین را صرفاً فرضیه علمی نمیداند، بلکه بر وحدت ارگانیکِ علم و دین تأکید میورزد و مدعی است که میان این دو رابطۀ تنگاتنگ و هماهنگ وجود دارد. دونالند مک کی (۱۹۸۷ـ ۱۹۲۲) فیلسوف و دانشمند انگلسی نیز رابطۀ تنگاتنگِ علم و دین را مورد تأکید قرار میدهد و رابطۀ علم و الهیات را رابطۀ میان دو امرِ مکمل میداند.
از چهار دیدگاه دربارۀ علم و دین، دیدگاه چهارم که مکمل بودنِ علم و دین را مطرح میکند، درست به نظر میرسد؛ زیرا خداوند که خالق تشریع میباشد از حکمت، آگاهی و علم مطلقِ او بعید است چیزی بگوید که شناخت طبیعت خلافِ آن را ثابت کند. چون او آفرینندۀ طبیعت است و آفریننده بهترینشناس است. بنابراین علم صحیح برخاسته از شناخت طبیعت هیچگاه با دین برخاسته از علم الهی ناسازگار و متعارض نخواهد بود. با توجه به آنچه گفته آمدیم، اگر احیاناً ناسازگاری میان دانشمندان و متدینان و یا میاننظرات علمی و آموزههای دینی رخ بدهد، بهطور قطع این ناسازگاری بین علم و دین نیست، بلکه از خطای دانشمندان ناشی شده یا از تفسیر ناصوابِ متون دینی از سوی برخی عالمانِ دینی نشأت گرفته که در اینصورت راهحل اصلی، کنار گذاشتن هیچکدام از علم و دین نیست، بلکه یافتن خطای علمی یا اصلاح تفسیر ناصواب متون دینی است.
گفتار دوم
علم مورد نظر اسلام کدام علم است؟
پیرامون این موضوع، نظریات و دیدگاههایی به شرح ذیل وجود دارد:
نظریۀ اول: منظور اسلام از علم، علوم دینی است. ممکن است کسی بگوید مقصود از همۀ این تأکید و توصیهها، علم خود دین است. به این معنا که هرچه اسلام پیرامون علم تأکید و توصیه کرده، آن است که مردم به خود دین عالم شوند و اگر نظر اسلام از علم، علم دین باشد، در حقیقت به خودش توصیه کرده و دربارۀ علم به معنی اطلاع بر حقایقِ کاینات و شناختن امورِ عالم چیزی نگفته و اشکال به حالِ اول باقی میماند؛ زیرا هر مسلکی هر اندازه هم ضد علم باشد و با آگاهی و اطلاع و بالا رفتنِ سطح فکر و معلوماتِ مردم مخالف باشد، با آشنایی با خودش مخالف نیست، بلکه خواهد گفت با من آشنا باشید و با غیر من آشنا نباشید.
اشکال نظریۀ اول: پس اگر منظور اسلام از علم، خصوص علم دینی باشد، باید گفت موافقتِ اسلام با علم صفر است و نظر اسلام دربارۀ علم منفی است.
برای کسی که درست با اسلام و منطق اسلام آشنا باشد، جای این احتمال نیست که بگوید نظر اسلام دربارۀ علم منحصراً علوم دینی است. این احتمال فقط از ناحیۀ طرز عملِ مسلمین در قرنهای اخیر که تدریجاً دایرۀ معلومات را کوچکتر کردند و معلوماتِ خود را محدود کردند، پیدا شده. ورنه آنجا که میفرماید: “حکمت گمشده مؤمن است، پس آن را به چنگ آورید ولو اینکه بخواهید از دست مشرکان بگیرید”، معنی ندارد که خصوص علوم دینی باشد. مشرک را با علوم دین چه کار؟
یا در جملۀ «اطلبوا العلم ولو بالصین»، چین به عنوان دورترین نقطه و یا به اعتبار اینکه در آن ایام یکی از مراکز علم و صنعت جهان بوده، یاد شده است. قدر مسلم اینکه چین نه در آن زمان و نه در زمانهای دیگر مرکز علوم دینی نبوده است.
گذشته از همۀ اینها در متن سخنان رسول اکرم، تقیید و تحدید و تفسیر شده که مقصود چه علمی است، اما نه تحت عنوان اینکه فلان علم باشد یا بهمان علم، بلکه تحت عنوان علم نافع، علمی که دانستنِ آن فایده برساند و ندانستنِ آن ضرر.
نظریۀ دوم: منظور از علم، هر علم نافع است. هر علمی که متضمنِ فایده و اثری باشد و آن فایده و اثر را اسلام به رسمیت بشناسد؛ یعنی آن اثر را اثرِ خوب و مفید بداند. چنین علمی از نظر اسلام خوب و مورد توصیه و تشویق است.
پس حسابش روشن است. باید دید اسلام چه چیز را فایده و چه چیز را ضرر میداند. هر علمی که به منظوری از منظورهای فردی یا اجتماعی اسلام کمک میدهد و ندانستن آن، سبب زمین خوردنِ آن منظور میگردد، آن علم را اسلام توصیه میکند، و هر علمی که در منظورهای اسلامی تأثیر ندارد، اسلام دربارۀ آن علم نظرِ خاصی ندارد، و هر علم که تأثیر سوء دارد، با آن مخالف است.
پس باید دید که اسلام، چه چیز را فایده و چه چیز را ضرر میداند. هر علمی که به منظوری از منظورهای فردی یا اجتماعی اسلام کمک کند و ندانستن آن سبب زمین خوردنِ آن منظور گردد، آن علم را اسلام توصیه میکند و هر علمی که در منظورهای اسلامی تأثیر ندارد، اسلام دربارۀ آن علم، نظر خاصی ندارد، و هر علم که تأثیر سوء دارد، اسلام با آن مخالف است.
Comments are closed.