گزارشگر:فرهاد سـجودی/ سه شنبه 19 جدی 1396 - ۱۸ جدی ۱۳۹۶
ابوعبدالله جعفر فرزند حکیم، فرزند عبدالرحمان، فرزند آدم رودکی در اواسط سدۀ سومِ هجری در قریه بُنج، بُنجرود و یا پنجده از قریههای رودک سمرقند به دنیا آمد و در همانجا رشد و نمو کرد. با وجود شهرت رودکی، از آموزشهایِ او معلوماتِ درست در دست نیست. یک عده از پژوهشگران باورمندند که رودکی تحصیلاتش را در سمرقند به پایان برده است، اما عدهیی دیگر باور دارند که رودکی در آوانِ کودکی به بخارا رفته و آنجا دانش فرا گرفته و بعد وارد دربار سامانیها شده است.
به قول محمد عوفی(۶۳۰ق) در تذکرۀ بابالالباب، وی در کودکی حافظۀ قوییی داشت، چنانکه در هشتسالهگی قرآنکریم را از بر کرد و قرائتِ آن را آموخت و نیز در همان سالها شاعری را فرا گرفت. افزون بر آنها، رودکی به موسیقی هم دسترسی داشته و گاهی شعرهایش را با موسیقی همراه میکرده و میخوانده است. از موهبت آواز خوش برخوردار بود و به همین سبب با خنیاگران و رامشگرانِ نامآور آن دوره آشنایی یافت».(۱)
برخی از پژوهشگران و تذکرهنویسان نظیر عوفی، ابوزراعۀ گرگانی، ابومنصور دقیقی(سدۀ ۴ق)، ابوالقاسم فردوسی(۴۱۶ق)، آوردهاند که رودکی از کودکی نابینا بوده است و یا هم در اشعارشان تنها به نداشتن نیروی بینایی رودکی یاد کردهاند.
کسانی هم شبیه سمعانی در الانساب، نظامی عروضی در چهارمقاله و صاحب تاریخ سیستان در نقل اشعار و بیان احوال شاعر، هیچگونه اشارهیی به نابینایی او نداشته اند. با اینهمه در اشعار رودکی قراینی بر نابینا بودنِ او وجود دارد. اما به گمان یک عدۀ دیگر از پژوهشگران، رودکی در دورۀ پیری توسط افرادی کور شده است.(۲)
سمرقند و بخارا که مولد و مسکنِ رودکی بود، پیش از اسلام به نامِ ایالت سغد یاد میشده و سغد از قدیمیترین شهرهای ایران قدیم بوده که در کتاب اوستا هم ذکری از این شهر رفته است.(۳)
دوران زندهگی رودکی، مصادف و گره خورده با زمان حاکمیت سامانیان (نصر بن احمد سامانی) است. در نزدیک ساختن رودکی به دربار، نقش وزیردانشمند ابوالفضل بلعمی سازنده بوده و او را در میان همۀ شاعران عرب و عجب بینظیر میدانسته، به همین سبب وی مورد حمایت بلعمی بود و سرانجام او را به دربار فرا خواند و وی را به نصر سامانی معرفی کرد. (رادفر، ص: ۱۰)
دربار سامانیان، محیط گرمِ بحث و برخورد اندیشهها شد و شاعران و فرهنگمداران از راههای دور و نزدیک به آنجا روی میآوردند. رودکی فرزند چنین روزگاری است. وی در دربار سامانی نفوذی فراوان یافت و به ثروتی افزون دست یافت.
نفوذ شعر و موسیقی او در دربار نصر بن احمد چندان بود که داستان بازگشت شاه بخارا از هرات بیانگر آن است. پس از ورودش به دربار سامانی، راه و رسمِ شاعری در دربار و رفتوآمد دیوانیان و اهل حکومت، در چندین سال، نه فقط در قلمرو شعر، بلکه در سبک زندهگی او نیز تأثیر داشت. شرکت در جشنهای بزرگ و شادخواریهای پنهان و آشکار و سرودن شعرهایی که انگیزۀ سفارشی داشت، بخشی از فضای زندهگی شاعر را در بر میگرفت.
در واقع، بخشی از اشعار رودکی را نغمههای سرخوشانه و مستانهیی شکل میدهد که به حکم ضرورت و در عین حال فیالبداهه سروده شدهاند. (۴)
در مقابل، بسیاری از اشعار رودکی، به ویژه وقتی که خزان عمر او فرا میرسد، نغمههای فوقالعاده و صریح و هوشمندانهیی هستند که از نهاد شاعر الهام گرفتهاند.
در حقیقت، مهمترین و اصیلترین اشعار رودکی در آخرین سالهای زندهگیاش سروده شدهاند؛ یکی از آنها «کلیله و دمنه» که از روی نسخۀ منثور عربی «ابن مقفع» به نظم پارسی در آمده است. البته این کار به خواهش ابوالفضل بلعمی صورت گرفته که وی توانست با حفظ جانمایۀ اصلی حکایت کلیله و دمنه، اندیشهها و ظرافتهای شاعرانۀ را حود نیز به دست دهد.(نفیسی، ۱۳۷۶: ۱۴)
زندهگی رودکی در دربار، با رویدادهای جالب و شگفتانگیزی همراه بود که یک عده از این رویدادها در گنجینۀ ادبیات فارسی ماندگار شده است. یکی از این رویدادها، حکایتِ رفتن نصرسامانی به هرات است و سرودن «بوی جوی مولیان» که سعید نفیسی در کتاب «محیط زندهگی و احوال و اشعار رودکی» این گونه نقل کرده است: «چنین آورده اند که نصر بن احمد که واسطۀ عقد آل سامان بود و اوج دولت آن خاندان، ایام ملک او بود و اسباب تمتُع و علل ترفع در غایت ساختهگی بود.
خزاین آراسته و لشکر جرار و بندهگان فرمانبردار، زمستان به دارالملک بخارا مقام کردی و تابستان به سمرقند رفتی، یا به شهری از شهرهای خراسان. مگر یکسال نوبت هری بود به فصل بهار به بادغیس بود که بادغیس خرمترین چراخورهای خراسان و عراق است. قریب هزار ناوهست پرآب و علف، که هر یکی لشکری را تمام باشد.
چون ستوران بهار نکو بخوردند و به تن و توش خویش باز رسیدند و شایستۀ میدان و حرب شدند، نصر بن احمد رو به هری نهاد و بدر شهر به مرغ سپید فرود آمد و لشکرگاه بزد و بهارگاه بود، شمال روان شد و میوههای مالن و کروخ در رسید که امثال آن در بسیار جایها به دست نشود و اگر شود بدان ارزانی نباشد. آنجا لشکر برآسود و هوا خوش بود و باد سرد و نان فراخ و میوهها بسیار.
مشمومات فراوان و لشکری از بهار و تابستان برخورداری تمام یافتند از عمر خویش، و چون مهرگان درآمد و عسیر در رسید و شاه سفرم حماحم و اقحوان در درم شدم، انصاف از نعیم جوانی بستدند و داد از عنفوان شباب بدادند.
مهرگان دیر در کشید و سرما قوت نکرد و انگور در غایت شیرینی رسید و در سواد هری صد و بیست لون انگور یافته شود، هریک از دیگری لطیفتر و لذیذتر و از آن دو نوعیت که در هیچ ناحیت ربع مسکون یافت نشود: یکی پرنیان و دوم کلنجری تنک پوست، خرد تکس، و بسیار آب؛ گویی که در او اجزای ارضی نیست از کلنجری خوشۀ پنج من و هر دانۀ پنج درم سنگ بیاید؛ سیاه چون قیر و شیرین چون شکر و ازش بسیار توان خورد، به سبب ماییتی که در اوست و انواع میوههای دیگر همه خیار. چون امیر نصر بن احمد مهرگان و ثمرات او بدید، عظیمش خوش آمد. نرگس رسیدن گرفت، کشمش بیفکندند و در مالن منقی و آونگ ببستند و گنجینهها پر کردند.
امیر با آن لشکر بدان دو پاره دیه درآمد، که او را غوره و درواز خوانند، سراهایی دیدند هر یکی چون بهشت اعلا و هریک را باغی و بستانی، در پیش بر مهب شمال نهاده؛ زمستان آنجا مقام کردند و از جانب سجستان نارنج آوردن گرفتند و از جانب مازندران ترنج رسیدن گرفت.
زمستان گذاشتند، در غیات خوشی. چون بهار درآمد اسباب به بادغیس فرستادند و لشکرگاه به مالن در میان دو جوی بردند و چون تابستان درآمد، میوهها در رسید.
امیر نصر بن احمد گفت: تابستان کجا رویم که از این خوشتر مقامگاه نباشد، مهرگان برویم و چون مهرگان درآمد مهرگان هری بخوریم و برویم. و هم چنین فصلی به فصلی میانداخت تا چهار سال بر این برآمد؛ زیرا که صمیم دولت سامانیان بود و جهان آباد و ملک بیخصم و لشکر فرمانبردار و بخت موافق. با اینهمه ملول گشتند و آرزوی خانمان برخاست، پادشاه را ساکن دیدند؛ هوای هری در سر و عشق هری در دل او.
در اثنای سخن هری را به بهشت عدن مانند کردی بلکه بر بهشت ترجیح نهادی و از بهار چین زیادت آوردی. دانستند که: سر آن دارد که این تابستان نیز آنجا باشد.
پس سران لشکر و مهتران ملک به نزدیک استاد ابوعبداللهالرودکی رفتند و از ندمای پادشاه هیچکس محتشمتر و مقبولالقولتر از او نبود. گفتند: پنجهزار دینار ترا خدمت کنیم، اگر صنعتی بکنی که پادشاه از این خاک حرکت کند، که دلهای ما آرزوی فرزند همی برد و جان ما از اشتیاق بخارا همی برآید. رودکی قبول کرد که نبض امیر بگرفته بود و مزاج او بشناخته.
دانست که به نثر با او در نگیرد، روی به نظم آورد و قصیدهیی بگفت به وقتی که امیر صبوح کرده بود، درآمد و به جای خویش بنشست و چون مطربان فرو داشتند، او چنگ برگرفت و در پردۀ عشاق این قصیده آغاز کرد:
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
پس فروتر شود و گوید:
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا شاد باش و دیر زی
میرزی تو شادمان آید همی
میر ماه هست و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
چون رودکی بدین بیت رسید، امیر چنان منفعل گشت که از تخت فرود آمد و بیموزه پای در رکاب خنگ نوبتی آورد و رو به بخارا نهاد، چنانکه موزهاش را تا دو فرسنگ در پی امیر بردند و در آنجا در پای کرد و عنان تا بخارا هیچ باز نگرفت و رودکی آن پنجهزار دینار مضاعف از لشکر بستد و به سمرقند رسید…
عصر رودکی از نظر سیاسی و تاریخی همزمان است با دورۀ اوج اعتلای حکومت سامانی در ماوراءالنهر و خراسان، که بیش از صد سال دوام کرده است؛ بخارا عمدهترین مرکز فرهنگی به شمار میآمده است. آثار گرانمایهیی در این دوران نگاشته شده است و دانشمندان و شاعران زیادی در تاریخ پس از اسلام جغرافیای (ایران قدیم) در همین دوران سامانیها جمع بودهاند؛ از جمله: ابوفضل بلعمی، ابوالحسن شهید بلخی، محمد مرادی، محمد فرالاوی، ابوالعباس ربنجنی، ابوالمثل بخارایی، ابوالاسحاق جویباری و حبازی نیشاپوری و… میتوان نام برد.
از سویی هم فلاسفه و علمای این روزگار، مانند: ابوزید بلخی، ابوسعید سجزی، ابوسلیمان منظقی، ابوجعفر حازم، ابوالوفای جوزجانی و غیره بوده و ابن سینای بلخی و ابونصر فارابی که از پیشگامان دورۀ اسلامی خراسان به شمار میروند، همۀ اینها پرورش یافتهگان این عصر اند. (آرزو، ۱۳۷۸: ۱۴۲)
رودکی را خیلی از شاعران پس از او، به عنوان استاد پذیرفته و حرمت میکرده اند، مثل: دقیقی، کسایی، فردوسی، فرخی، عنصری، رشیدی سمرقندی و نظامی عروضی اورا به بزرگی مرتبت ستوده و بسا که از او با عنوان «استاد شاعران» و «سلطان شاعران» یاد کردهاند.(۵)
در این دوره، آثاری گرانبهایی تقدیم گنجینۀ ادب فارسی شده است. در این دوره بسیاری کتابهای جالب به نثر فارسی فراهم شده است. از آن جمله شاهنامهیی که به فرمان ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی، سپهسالار خراسان آماده کردهاند، شاهنامهیی که ابوموید بلخی فراهم کرده است، کتاب عجایب البلدان، کتاب حدودالعالم من المشرق الی المغرب، کتاب البنیه من الحقایق الادویه تألیف ابومنصور هروی، ترجمۀ تفسیر طبری که چندین تن از دانشمندان ماوراءالنهر انجام داده اند، ترجمۀ تاریخ طبری توسط عبیدالله بلعمی، وزیر دربار سامانی و… آثار ارزشمند دیگر به نثر فارسی درآمدهاند. (رادفر، ص: ۱۱)
رودکی طی سالهای زندهگیاش سفرهای زیادی به نواحی گوناگون خراسان داشته است و افزون به شهرهای سمرقند و بخارا، از هرات، سرخس، نیشاپور… و دیگر شهرهای خراسان دیدن کرد و یک بار هم به بلخ رفته بوده و در آنجا به ملاقات رابعه بنت کعب قزداری شتافته است. (آرزو، ۱۳۸۷: ۱۱۵)
رابعۀ بلخی نخستین سرایندۀ زن در زبان فارسی است که تذکرهنویسان وی را معاصر رودکی میدانند. عطار نیشاپوری (شاعر قرن ششم هجری) در الهینامه از دیدار رودکی و رابعه یاد کرده:
به راهی رودکی میرفت یک روز
نشسته بود آن دختر دلافروز
اگر بیتی چو آب زر بگفتی
بسی بهتر ازان دختر بگفتی…
آثار رودکی را بیشتر از صد دفتر شعری گفتهاند که در قالبهای قصیده، غزل، قطعه، رباعی و مثنوی سروده است. و همچنان دو منظومه دارد؛ یکی نظم کلیله و دمنه و دیگری منظومۀ سندبادنامه که از جملۀ این آثار، خیلی اندک بهجا مانده است.
یک عده از پژوهشگران، تعداد شعرهای رودکی را از صدهزار تا یک میلیون بیت دانستهاند، اما آنچه تا حالا بهجا مانده، بیش از هزار بیت نیست که مجموعهیی از قصیده، مثنوی و رباعی را در بر میگیرد.(رادفر، ص: ۱۵)
در منابع ادبی و تاریخی ضمن آگاهیهایی که در زمینۀ احوال رودکی آمده، یک سلسله القاب و عناوین نظیر: آدمالشعرا، سلطانالشعرا، سلطان شاعران، شاعر سبحان دستگاه، سردستۀ اساتید متقدمین، کاروانسالار شعرا، صاحبقران شاعری و… به رودکی اعطا شده که بیشتر از آنها به ویژهگیهای توصیفی، ادای احترام و اعتراف و تأکید مهارت و استعداد شگرف شاعر، مقام و جایگاه والای او در شاعری، شهرت فراوان اشعار وی و سهم بزرگ او در آفرینش، تکامل و رواج و رونق انواع شعر فارسی دلالت دارد.
در این دوره در شهر بخارا که محل جمع آمدن دانشمندان طراز اولِ خراسان بزرگ بود، کتابخانۀ نهایت بزرگی وجود داشت که ابنسینا از بزرگی این کتابخانه در یادداشتی یاد کرده است. (آرزو، ۱۳۸۷: ۳۴)
در مورد رودکی و آثار و سبک شعریاش، دهها نویسنده به زبانهای گوناگون نوشتهاند. ابوالقاسم راد در زمینه کتابی زیر نام «کتابشناسی آثار رودکی» دارد که در بخشی از آن مینویسد: در مقام رودکی همین بس که چارلز. جی. پیکرینگ، شاعر و دانشمند انگلیسی در کتابی با عنوان «چاسر ایرانی»(۱۸۹۱م) او را از لحاظ شیوۀ زندهگی و فعالیت درخشان ادبی با یکی از پایهگذاران ادبیات انگلیسی به نام «جفری چاسر»(۱۴۴۰-۱۴۰۰م)مقایسه کرده است. به باور پیکرینگ، آن زمان که بخش بزرگی از اروپا در تیرهگی فرو رفته بود، ستارۀ تابناکِ رودکی در افق شعر فارسی درخشیدن گرفت.
این درحالیست که سابقۀ رودکیشناسی برمیگردد به قرن نوزده در اروپا و در کشورهای چین، روسیه، آلمان، تاجیکستان، ارمنستان، ازبکستان، افغانستان، امارات، سوریه، کشورهای آسیای میانه، هند، و پاکستان. نه تنها اشعار رودکی در زندهگی روزمرۀ مردم کارآمد است، بلکه [در بعضی از این کشورها] انجمنهای رودکی شناسی نیز تأسیس گردیده است.(آرزو، ۱۳۸۷: ۶۵)
سرچشمهها
۱- رادفر، ابوالقاسم، کتابشناسی آثار رودکی، موسسۀ تحقیقات و توسعۀ علوم انسانی، چاپ اول، ۱۳۸۶
۲- نفیسی، سعید، دیوان رودکی سمرقندی، انتشارات نگاه، چاپ دوم، سال ۱۳۷۶
۳- نفیسی، سعید، محیط زندهگی و احوال و اشعار رودکی، انتشارات امیرکبیر، تهران: چاپ چهارم، ۱۳۸۲
۴- آرزو، عبدالغفور. ۱۳۸۷٫ هیچ گنجی نیست از فرهنگ به. کابل: نشر وزارت خارجه
۵- صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات ایران، جلد اول، ۱۳۷۹: تهران.
Comments are closed.