احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:داکتر محمداکرم عظیمی/ سه شنبه 26 جدی 1396 - ۲۵ جدی ۱۳۹۶
بخش پنجم/
۳ـ تفسیر نادرست از علم: امام محمد غزالی میگوید: علمای اسلام در تفسیر واژۀ علم تقریباً بیست فرقه شدهاند و هر فرقهیی اهل هر علم و فنی بودهاند، گفتهاند مقصود این حدیث همان علم و فنِ ماست. متکلمین گفتهاند مقصود پیغمبر از این حدیث، علم کلام است؛ زیرا علم کلام علم اصول دین است. علمای اخلاق گفتهاند که مقصود، علم اخلاق است که آدمی بداند منجیات چیست و مهلکات چیست. فقها گفتهاند که مقصود، علم احکام است که لازم است هرکسی یا مجتهد باشد و یا از مجتهدی تقلید کند.
مفسرین گفتهاند که مقصود، علم تفسیر است؛ زیرا تفسیر، علم به کتابالله است. محدثین گفتهاند مقصود، علم حدیث و روایت است؛ چون همه چیز حتا قرآن را از روی حدیث باید فهمید. متصوفه گفتهاند مقصود، علمِ سیر و سلوک و مقاماتِ نفس است و…
واقعیت آن است که منظور اسلام و پیامبر عظیمالشأن اسلام (ص) هیچکدام از اینها انحصاراً نیست. اگر منظور پیغمبر، یکی از این رشتهها بود، تصریح میکردند که مثلاً علم کلام یا اخلاق یا تفسیر یا فقه یا حدیث و… است.
در پاسخ به این سوال که منظور اسلام از علم کدامیک از علوم میباشد؟ باید گفت برای یافتن پاسخ درست به این سوال ابتدا باید به سوال دیگری جواب دهیم تا بتوانیم منظور اسلام از علم را دریابیم.
سوال اساسی آن است که اسلام چه نوع جامعه و امتی میخواهد ایجاد نماید؟ در جواب باید گفت که قرآن کریم و سایر متون دینی ما بیانگر آن است که اولاً: اصول اساسی دین اسلام توحید (یکتاپرستی) یا رهایی انسانها از قید بندهگی غیرخداوند، اخلاق، نبوت یا رسالت انبیای الهی، اعتقاد به معاد یا بازگشت دوباره به جهان دیگر، عدالت، خردورزی، تساهل و تسامح و همزیستی مسالمتآمیز با دیگران و…؛ ثانیاً: رفع نیازهای مادی و معنوی جوامع اسلامی و نهایتاً ایجاد جامعه و امتی عزیز، مستقل و خودکفا و قدرتمند در تمام عرصههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است.
پس در جوابِ سوال اصلی که منظورِ اسلام از فریضۀ علم یا فراگیری علم کدام علم است، باید گفت که: اسلام هرگز نمیپسندد که یک ملت مسلمان، زیردست و توسریخورِ یک ملت غیرمسلمان باشد: لن یجعلالله للکافرین علی المومنین سبیلا. یعنی خداوند نمیپسندد که کافران بر مسلمانان سیطره و تسلط داشته باشند. اسلام نمیپسندد یک ملت مسلمان همیشه دستِ گدایی به سوی سایر دولتها به عنوان قرض یا کمکِ بلاعوض دراز کند. اسلام نمیپسندد جامعۀ اسلامی استقلالِ اقتصادی یا اجتماعی نداشته باشد. اسلام نمیپسندد جامعۀ اسلامی و مسلمانان همینکه بیماری سختی پیدا کردند، خودشان طبیب و وسایل کافی نداشته باشند و بیماران را به دوش بکشند و به سوی ملتهای غیرمسلمان بروند.
ثانیاً اسلام هر علمی را که مسلمانان را از وابستهگی به غیرمسلمانان نجات داده و آنان را به امت مستقل، قدرتمند، عزیز و خودکفا تبدیل کند، علم اسلامی و مورد نظرِ اسلام میداند. به عنوان مثال: اگر مسلمانی با این هدف که نیازها و ضرورتهای جامعۀ اسلامی را در علم طب رفع نموده و نیازهای آنان را در این زمینه برطرف نماید، اقدام به فراگیری علم طب نماید و یا فرد دیگری با این هدف که نیازهای جوامع اسلامی را در رشتههای مختلف انجینری تأمین نماید، اقدام به فراگیری رشتههای مختلف انجینری نماید، همینطور در سایر رشتههای مورد نیاز اقدام به فراگیری آن علوم نماید؛ همان علم، جروِ علوم اسلامی محسوب شده و منظور اسلام از علم همان علمِ مورد نیاز و سودمند به حالِ مسلمین میباشد.
ثالثاً: واقعیتهای موجود جهان بیانگر آن است که امروزه در دنیا تحولی به وجود آمده که همۀ کارها بر محور علم میچرخد و چرخ زندهگی بر محور علم قرار گرفته است. همۀ شؤونِ حیات بشر به علم وابستهگی پیدا کرده، به طوری که هیچ کاری و هیچ شأنی از شؤونِ حیات بشر را جز با کلید علم نمیتوان انجام داد؛ چنانکه امروزه علم بزرگترین منبع قدرت، ثروت و اعتبار در جهان قرار گرفته است.
رابعاً: امروزه در نظام بینالملل و معادلاتِ بینالمللی هر کشور به همان اندازه حق دارد که قدرت دارد. قدرت و قدرتمند شدنِ ملتها امروزه بدون علم ممکن نیست. پس اسلام هرگز نخواسته و نمیخواهد که امت اسلامی جزوِ کشورهای ضعیف و وابسته به غیرمسلمانان و از معادلاتِ جهانی بینصیب باشد.
گفتار چهارم
دلایل عقلی ضرورتِ فراگیری علم
برای مسلمانان و بهویژه ملتِ مسلمانِ افغانستان علاوه بر تعالیم و توصیههای متذکرۀ اسلام، فراگیری رشتههای مختلفِ علمی یک وجیبۀ ملی محسوب میشود. به دلایل ذیل:
۱ـ افغانستان یکی از ده کشور توسعهنیافته و فقیر جهان است. دستیابی به توسعۀ پایدار و رفع فقر بدون فراگیری سواد و علم ممکن نیست.
۲ـ افغانستان یکی از ۵ کشور ناامنِ جهان است. ناامنیهای چندینسالۀ افغانستان ریشه در بیسوادی، فقر و دخالتهای خارجی بیشرمانه دارد. طوری که همین دو عامل یعنی بیسوادی و فقر باعث گردیده بخشی از افغانها ابزار سیاست خارجی دشمنان و بدخواهانِ افغانستان قرار گرفته و علیه منافع ملیِ کشورشان اقدام نمایند.
۳ـ فساد در افغانستان متأسفانه بیداد میکند. به همین دلیل، یکی از سه کشور فاسد جهان محسوب میشود. ریشههای اصلی فساد در افغانستان را میتوان در بیسوادی، فقر و ترکِ فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر دانست.
۴ـ افغانستان در حال حاضر، یکی از کانونهای عمدۀ تولید مواد مخدر جهان است؛ زیرا ۲۲۴ هزار هکتار از اراضی افغانستان زیر کشتِ کوکنار قرار دارد. به ترتیب ولایات هلمند، قندهار و فراه بیشترین مزارع کشت کوکنار در افغانستان را به خود اختصاص دادهاند. پیامدهای منفی تبدیل شدنِ افغانستان به کانون تولید مواد افیونی عبارتاند از: خدشهدار شدن چهرۀ افغانستان در جهان، تأمین ۵۰ درصد هزینههای جنگ و ناامنیها از مزارع کشت کوکنار، حدود ۳ میلیون معتاد در افغانستان و… . رفع این معضلِ بزرگ تنها در پرتو تدابیر خاصِ علمی و اکادمیک ممکن نیست.
۵ـ در حال حاضر بیشرمانهترین مداخلاتِ خارجی در امور داخلی افغانستان صورت میگیرد. طوری که بر اساسِ آمارهای منتشره از سوی نهادهای امنیتی افغانستان به طور متوسط هر هفته ۱۴۴ حمله و سالانه ۸ هزار حملۀ تروریستی در افغانستان صورت میگیرد که ۲۲۰ حملۀ آن انتحاری است. در نتیجۀ این حملات، سالانه ۵۰۰ ۱۶ غیرنظامی و روزانه بهطور متوسط ۲۸ نفر به شهادت میرسند. عامل اصلی حملاتِ متذکره و گسترش ناامنیها، ضعیف شدنِ افغانستان در ابعاد مختلف و عدم توجه افغانستانیها به فراگیری علم بوده است. و تأمین امنیت پایدار در کشور صرفاً با فراگیری علم توسط فرزندانِ این کشور، وحدت ملی و اتخاذ تدابیر خاصِ علمی و اکادمیک ممکن است.
Comments are closed.