گزارشگر:چهار شنبه 27 جدی 1396 - ۲۶ جدی ۱۳۹۶
بررسی تاریخ غیرتحلیلی فلسفه، نشان از تاملات مهم و تاثیرگذاری درباره علم و شناخت علمی دارد. این جریانهای غیرتحلیلی یا به بیان بهتر، غیرمنطقگرا به اندازهیی تاثیرگذار و مهم هستند که میتوان آنها را با عنوان فلسفه قارهیی علم، مورد بررسی قرار داد. تقریباً تمامی چهرههای بسیار مهم فلسفه قارهیی در مورد علم، تاملات مهم و عمیقی دارند؛ هگل، برگسون، کاسیرر، هوسرل، هایدگر، فوکو، دلوز، هابرماس و… . کتاب «فلسفههای قارهیی علم»، گردآوری ارزشمندی از گری گاتینگ است که تاملات فلسفی ۱۱ فیلسوف برجسته قارهیی را در مورد علم به نمایش میگذارد.
روش کلی کتاب، ارایه یک مقاله از یکی از شارحان اصلی فیلسوف مورد نظر همراه بخشهایی از یکی از آثار اصلی همان فیلسوف راجع به علم است. چنانچه همگام با روند تاریخی این کتاب در ارایه نظریات اندیشمندان قارهیی پیش رویم، پی خواهیم برد که فلاسفه قارهیی پیشتر از پوزتیویستهای کلاسیک به تاملات فلسفی در مورد علم پرداخته اند.
افزون بر مقدمه اندیشمندانه و مبسوطی که گری گاتینگ ابتدای کتاب در مورد فلسفههای قارهیی علم نوشته، به بررسی برخی گرایشهای عمده در مطالعات مربوط به علم نیز در این جریان فکری پرداخته است. ۲ گرایش اصلی مورد بحث در مقدمه فنی و قابل توجه گری گاتینک به ترتیب عبارت اند از: نوکانتیهای فرانسوی و برگسون و سپس نوکانتیهای آلمانی و سنت پدیدارشناسی.
این مقدمه از بسیاری جهات چکیده و برداشتی از کل کتاب به شمار میرود و مطالعه آن، برای هر محقق و علاقهمند فلسفههای قارهیی و فلسفه علم خالی از فایده نخواهد بود. مقالات و متون مکملی که همراه با این مقالات ارایه میشوند، با جزیینگری هرچه بیشتر سعی در ارایه نکاتی دارند که از آنها غفلت شده است. این کتاب با ارایه دو مقاله آغاز میشود تا بتواند پیشینه تاریخی فلسفه قارهیی را هرچه بیشتر به خواننده بنمایاند. تری پینکارد در مقالهیی که درباره هگل مینویسد، نکات بسیار مفیدی درباره پیشزمینه کانتی فلسفه هگل مطرح میکند.
جان گایون ارتباط میان متافیزیک روحگرای برگسون با دیدگاههای او درباره علم را به نظاره مینشیند و سپس آرای برگسون در مقالهیی از خود او با عنوان متافیزیک تحصلی ارایه میشود. مایکل فریدمن با سفر به اعماق بافت نوکانتگرایی آلمانی که گسست میان تحلیلی و قارهیی را به وجود آورد، بر رویکردهای ارنست کاسیرر به علم درنگ میکند و سپس گزیدهیی از کتاب مفهوم جوهر و مفهوم تابع به قلم کاسیرر ارایه میشود که نشان از عمق و میزان آگاهی این فیلسوف نوکانتی از تحولات علمی نیمه نخست قرن بیستم در حوزه مکانیک نسبیتی دارد.
سپس این کتاب با نگاهی به رویکردهای پدیدارشناختی، مقالهیی از ریچارد تیزن ارایه میکند که در آن به تصور هوسرل از فلسفه به منزله علم و نقدی که او از علم تجربی ارایه میکند، پرداخته میشود. در ادامه جوزف روز با نگاهی از دریچه طبیعتگرایی هایدگر به بحث درباره رویکرد او به علم میپردازد و پس از آن، مقاله بسیار قابل توجه هایدگر با عنوان «پایان فلسفه و وظیفه تفکر» به منزله گواهی بر تمام دعاوی جوزف روز مطرح میشود. سپس به فرانسه بازمیگردیم؛ جایی که شخصیتهای بزرگی در سنت تاریخ و فلسفه علم پرورش یافته اند. ماری تایلز با نگاهی به آثار باشلار، رویکرد او به علم و تکنولوژی را مطالعه و لیندا آلکوف با سیری در آرای فوکو، رویکرد او به علم را در بافت تبارشناسی قدرت ارایه میکند. سپس نقش قدرت در شکلگیری علوم انسانی و علوم اجتماعی در مقالهیی به قلم فوکو که در واقع گزیدهیی از کتاب تاریخ جنسیت اوست، بررسی میشود. سپس با دو مقاله در سنت پساساختگرایی روبهرو میشویم که در آن تاد می به بررسی آرای دلوز و پنلوپه دوچر به آرای ایریگاری و رویکردهای فمنیستی به علم میپردازد. در نهایت به آلمان بازمیگردیم؛ جایی که در آن آکسل هانث مشغول واکاوی نقد مکتب فرانکفورت بر علم است.
گری گاتینگ با گردآوری کتاب فلسفههای قارهیی علم، مرزهای ایدیالوژیک راکدی که برای سالهای طولانی میان سنت قارهیی و تحلیلی گسست ایجاد کرده بود، در نوردیده و زمینه را برای گفتمان و تبادل نظر با جهان فلسفی انگلیسیزبانان فراهم کرده است. از اینرو، این کتاب رویکردی کاملاً نوین و متمایز در فلسفه علم به شمار میرود که فرهنگ تحلیلی غالب را در این نوع گفتمان دگرگون میسازد و به ادبیات ثانویهیی در تاریخ و فلسفه علم خوشامد میگوید.
ترجمه این اثر نیز نقطه عطفی در اندیشه فلسفی فلسفه علم در حوزه زبان فارسی محسوب میشود و نمادی از جریان نوینی است که در پوسته تفکر فلسفی این حوزه در حال شکلگیری است. همچنین زمینهساز تغییر پارادایمی است که پیش از این وجود نداشته است.
منبع: آفتاب
Comments are closed.