احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:مصطفی ملکیان/ یک شنبه 22 دلو 1396 - ۲۱ دلو ۱۳۹۶
بخش سوم و پایانی/
۲ـ ۵ـ ۱٫ نمونههایی از نظراتی که با فهم عرفی مخالفت میورزند و چیزی بر آن نمیافزایند، بلکه در واقع، چیزی از آن میکاهند (نظرات شکّاکانه)، عبارتاند از:
۱ـ ۲ـ ۵ـ ۱٫ این نظر که ما نمیدانیم که آیا در عالم اصلاً شیء مادّییی وجود دارد یا نه. ممکن است شیء مادّییی وجود داشته باشد؛ اما هیچ کسی نمیداند که چنین چیزی وجود دارد یا نه. این نظر منکر این است که ما بتوانیم جز اذهان دیگر و افعال آگاهانه آن اذهان، به وجود اشیایی علم پیدا کنیم که وقتی که از آنها آگاهی نداریم، همچنان به وجودشان ادامه دهند.
۲ـ ۲ـ ۵ـ ۱٫ این نظر که ما نمیتوانیم حتّا به وجود اذهان یا افعال آگاهانهیی، غیر از ذهن یا افعال آگاهانه شخص خود، علم پیدا کنیم. یگانه نوعِ جوهرییی که هر انسانی میتواند به وجود آن در عالم علم پیدا کند فقط افعال آگاهانه خود اوست، لاغیر. ممکن است، در عالم، اذهانی دیگر و حتّا اشیای مادّی نیز وجود داشته باشند، اما اگر هم وجود داشته باشند، ما نمیتوانیم به وجود آنها علم پیدا کنیم.
این نظر، به صورتی که ذکر شد، البتّه منطقی نیست؛ زیرا فیلسوفی که به آن قایل است، از سویی، قاطعاً اظهار میدارد که هیچ انسانی نمیتواند به وجود هیچ ذهن دیگری علم پیدا کند و از سوی دیگر، باز قاطعانه اظهار میکند که انسانهای دیگری، علاوه بر خود او، وجود دارند که مثل خود او نمیتوانند به وجود کس دیگری علم پیدا کنند. برای اینکه این نظر صورت منطقییی بیابد، فیلسوف قایل به آن باید به جای اینکه بگوید که هیچ انسانی به وجود ذهن دیگری علم ندارد، بگوید که: من شخصاً به وجود ذهن دیگری علم ندارم.
دو نظر شکّاکانهیی که بدانها اشارت رفت، فقط حاکی از این است که پارهیی از چیزهایی را که فهم عرفی میگوید که ما میدانیم، در واقع نمیدانیم؛ امّا هیچیک این دو منکر این نیست که آن چیزهایی که فهم عرفی میگوید که یقیناً در عالم وجود دارند، وجود داشته باشند؛ فقط میگوید که ما به هیچ نحو نمیدانیم که آن چیزها وجود دارند یا ندارند، و حال آنکه فهم عرفی قایل است که ما میدانیم که وجود دارند.
۳ـ ۵ـ ۱٫ نمونههایی از نظراتی که هم با فهم عرفی مخالفت میکنند و هم چیزی بر آن میافزایند، یعنی هم انکار میکنند که در عالم پارهیی از چیزهایی که فهم عرفی میگوید که یقیناً وجود دارند وجود داشته باشند و هم قاطعانه میگویند که در عالم انواعی از چیزها وجود دارند که فهم عرفی مدّعی علم به وجود آنها نیست، عبارتاند از: الف. نمونههایی که مخالفتشان با فهم عرفی صِرفاً این است که قاطعانه وجود فضا و اشیای مادّی را منکر اند؛ و ب. نمونههایی که قاطعانه وجود بسیاری چیزهای دیگر را هم منکر اند.
۱ـ ۳ـ ۵ـ ۱٫ برای ایضاح نظراتی که صِرفاً با انکار وجود فضا و اشیای مادّی با فهم عرفی مخالفت میورزند، باید به چیزی که میتوان آن را «نمودهای اشیای مادّی» نامید، توجّه کرد. همه ما میدانیم که اگر به یک برج از فاصله یک کیلومتری نگاه کنیم، آن برج نمودی خواهد داشت متفاوت با نمودی که اگر از فاصله صد متری به آن نگاه کنیم دارد. در حالت اوّل، هم کوچکتر به نظر میرسد و هم بسیاری از جزییّات و ریزهکاریهای آن را، که در حالت دوم میبینیم، نمیبینیم. این نمودهای مختلفی که شیء مادّی واحد از فاصلهها و نظرگاههای متفاوت عرضه میدارد، یقیناً در عالم وجود دارند. درباره این نمودهای اشیای مادّی دو نظر وجود دارند که فهم عرفی میان آنها ترجیحی قایل نیست و بنابراین، میتوان به هریک از آنها قایل بود و در عین حال، با فهم عرفی نیز سازگاری کامل داشت: نظر اوّل این است که لااقل پارهیی از این نمودها واقعاً از اجزای سطوح اشیاییاند که نمودهای مذکور نمود آن اشیایاند، یعنی لااقل پارهیی از این نمودها واقعاً در فضا واقعاند و حتّا وقتی که ما انسانها از آنها هیچ آگاهییی نداریم، باز واقعاً وجودشان استمرار خواهد داشت. و نظر دوم اینکه هیچیک از این نمودها در فضا واقع نیست و همه این نمودها فقط تا زمانی وجود دارند که بر کسی جلوه میکنند و آن کس آنها را ادراک میکند. فهم عرفی با هیچیک از این دو نظر مخالفت ندارد. تنها چیزی که فهم عرفی بر آن تأکید بلیغ دارد این است که این نمودها نمودهای اشیای مادّیاند، یعنی نمودهای اشیاییاند که خود آن اشیا هم وقتی که از آنها آگاه نیستیم نیز وجود دارند و هم در فضا واقعاند.
فیلسوفانی که، در این بند، در مقام نقل نظرات آنانیم، ابتدائاً نظر دوم را پذیرفتهاند، یعنی این نظر را که نمودها فقط تا زمانی وجود دارند که شخصی که آنها بر او جلوه میکنند، آنها را ادراک کند و نمودها در فضا واقع نیستند، و سپس افزودهاند که این نمودها نمودهای اشیای مادّی نیستند، چرا که اصلاً شیء مادّییی وجود ندارد که نمودها نمودهای او باشند. این نظرات به دو دسته قابل تقسیماند:
۱ـ ۱ـ ۳ـ ۵ـ ۱٫ نظر اسقف جرج برکلی (Bishop George Berkeley) دالّ بر اینکه نمودها، در واقع، نمودهای هیچ چیز نیستند، بلکه خودشان اشیای مادّیاند یا به تعبیر دقیقتر، مراد ما از «اشیای مادّی» چیزی جز همینها نیست. خود برکلی میگوید که وی منکر وجود مادّه نیست، بلکه فقط توضیح میدهد که مادّه چیست. امّا حق این است که وی منکر وجود مادّه است؛ زیرا معتقد است که نمودها جز در لحظهیی که ما آنها را ادراک میکنیم، وجود ندارند، و هر چیزی که چنین باشد، یقیناً نمیتواند یک شیء مادّی تلقّی شود. مراد ما از «شیء مادّی»، یقیناً چیزی است که حتّا وقتی که ما از آن آگاه نیستیم وجودش استمرار داشته باشد. وانگهی، او معتقد است که همه نمودها در فضای واحدی قرار ندارند و مثلاً، نمودی که بر من جلوه میکند، نسبت به نمودی که بر شما جلوه میکند، دارای فاصله و جهت نیست، و حال آنکه، چنان که (در ۳ـ ۳ـ ۱) گفته شد، نباید چیزی را که، در فضا، نسبت به همه اشیای مادّی دیگر دارای فاصله و جهت نیست، شیء مادّی بنامیم. پس، برکلی منکر وجود مادّه است و وجه مخالفتش با فهم عرفی هم همین است. و اما وجه افزودنش بر فهم عرفی این است که به وجود خدایی قایل است که مجموعهیی از نمودها بر او جلوهگر میشوند، دقیقاً شبیه همه نمودهایی که بر ما جلوه میکنند.
۲ـ ۱ـ ۳ـ ۵ـ ۱٫ نظر بسیار رایجتری دالّ بر اینکه چیزهایی که آنها را (در ۱ـ ۱ـ ۳ـ ۵ـ ۱) «نمودهای اشیای مادی» نامیدیم، در واقع، نمودهای چیزی هستند، اما به خلاف فهم عرفی، نمودهای اشیای مادّی نیستند، بلکه نمودهای اذهان یا موجودات آگاهاند. این نظر، با انکار وجود اشیای مادّی، با فهم عرفی میستیزد و با قایل شدن به وجود تعداد عظیمی از اذهان، غیر از اذهان انسانها و حیوانات، بر فهم عرفی چیزی میافزاید. نیز تأکید میکند که این اذهان در فضا قرار ندارند، یعنی نسبت به هم دارای فاصله و جهت نیستند، بلکه در واقع، در ناکجا قرار دارند.
۲ـ ۳ـ ۵ـ ۱٫ و امّا نظراتی که با فهم عرفی فقط با انکار وجود فضا و اشیای مادّی مخالفت نمیورزند، بلکه قاطعانه وجود زمان و افعال آگاهانه خود ما را نیز انکار میکنند؛ آنچه این نظرات اظهار میدارند این است که همه این چهار نوع چیز، یعنی اشیای مادّی، فضا، افعال آگاهانه خود ما، و زمان، نمود اند، نمودِ چیزی دیگر، و آن چیز دیگر یک چیز واحد است یا مجموعهیی از چیزها، ولی در هر حال، نه یک شیء مادی است، نه یکی از افعال آگاهانه خود ما، و نه در فضا واقع است، نه در زمان.
امّا این اظهاریّه ایهام دارد و بسته به اینکه مراد واقعی و جدّی اظهارکنندهگان چه باشد، این قبیل نظرات را میتوان سازگار یا ناسازگار با فهم عرفی تلقّی کرد.
اگر مراد از «نمود» نامیدن اشیای مادّی، فضا، افعال آگاهانه و زمان این باشد که این نمودها دقیقاً همانقدر واقعیّت دارند که اشیایی که اینها نمود آنهایند واقعیت دارند و در عالم، علاوه بر اینها، چیز دیگری وجود دارد که اینها با آن همان ربط و نسبتی را دارند که نُمود یک برج با برج واقعی دارد، در این صورت، این نظرات فقط چیزی بر فهم عرفی میافزایند ولی با آن نمیستیزند، چرا که صِرفاً میگویند که علاوه بر چیزهایی که فهم عرفی به وجود آنها قایل است، چیز دیگری نیز در کنار آنها یا در وَرای آنها وجود دارد.
و امّا اگر مراد از «نمود» نامیدن اشیای مادّی، فضا، افعال آگاهانه و زمان این باشد که اینها، به معنایی که فهم عرفی آنها را واقعی میداند، اصلاً واقعی نیستند و به آن معنا، فقط چیز دیگری که ورای اینهاست و اینها نمودهای آناند واقعی است، یعنی اینها اصلاً در عالم وجود ندارند، در این صورت، این نظرات با فهم عرفی میستیزند. با مثالی میتوان این مراد دوم را ایضاح کرد. شک نیست که ستاره قطبی، وقتی به آن مینگریم، بسیار کوچکتر از ماه جلوه میکند. پس میتوانیم بگوییم که آنچه مینماید ـ یعنی نمود ـ عبارت است از اینکه: ستاره قطبی کوچکتر از ماه است. اما «اینکه ستاره قطبی کوچکتر از ماه است» در عالم وجود ندارد، یعنی در عالم ستاره قطبی کوچکتر از ماه نیست. بنابراین، آنچه مینماید که در عالم وجود دارد، صرفاً یک چیز موهوم و خیالی است. به عبارت دیگر، آنچه مینماید نیست، یا آنچه ظهور دارد واقعیّت ندارد. به این معنا، کسانی که مراد واقعی و جدّیشان همین امر دوم است، معتقدند که مادّه، فضا، افعال آگاهانه و زمان واقعیّت ندارند، بلکه فقط ظهور دارند، و این چیزی جز مخالفت با فهم عرفی نیست. و امّا چیزی که این کسان به فهم عرفی میافزایند یا به تعبیر دقیقتر، چیزی که اینان به جای موجودات مورد اعتقاد فهم عرفی مینشانند، چیز واحدی نیست: بعضی به مجموعهیی از اذهان مختلف قایل شدهاند؛ بعضی به یک ذهن واحد؛ و بعضی به چیزی که به یک معنا، ذهنی یا روحانی است اما نمیتوان گفت که دقیقاً یک ذهن واحد یا مجموعهیی از اذهان کثیره است.
منبع: باشگاه اندیشه
Comments are closed.