گزارشگر:محمدآصف ننگ، ریيس مرکز تحقيقاتى اقتصاد خپرندوى / چهار شنبه 25 دلو 1396 - ۲۴ دلو ۱۳۹۶
مرور مختصر و روزشمار وقایع تاریخى
معاهدۀ دیورند در سال ١٨٩٣، یعنى ١٢۴ سال قبل میان امیر عبدالرحمنخان شاه افغانستان و هنرى مورتمر دیورند، وزیر خارجۀ هند بریتانوى در هفت ماده، با درج مصطلحاتِ مبهم و نامشروح، تدوین گردید و اعتبار زمانى آن، تنها و تنها تا حیات امیر عبدالرحمنخان مرعىالاجرا بود؛ چون در وثایق تاریخى واضح آمده که بعد از فوت امیر، وایسراى هند بریتانوى، جورج کرزن، به امیر حبیبالله خان که تازه جانشین پدر شده بود، نامهیى فرستاد و توضیح داد که «این معاهده با فوت امیر منتفى است، شما میتوانید در این مورد یا تجدید نظر و یا ادامۀ تعهد بدارید». اما امیر حبیبالله خان از پابندى به تعهداتِ پدر خبر داد و بدین ترتیب، این معاهده تمدید گردید.
معاهدۀ دیورند هیچگاه به معناى ایجاد و یا رسمیت مرز رسمى میان افغانستان و هند بریتانوى نبود. آخرین حاکم بریتانوى در هند، Lord Luis Mountbatten در حین تجزیۀ هندوستان و ایجاد پاکستان گفته بود که «مسایل و توافقات مربوط به سرحدات شمال غربى هندوستان و مناطق قبایلى باید با ادارۀ ذیربط جدید، پاکستان، بحث شود چون مالکیت گفتوگو را شاهان افغان و حاکمان جدید دارا میباشند». در متن انگلیسى معاهدۀ دیورند کلمۀ سرحد یک بار ذکر شده که به مفهوم فرنټیر یا نوار سرحدى ذکر شده؛ در بقیۀ متن، به نام باوندرى، باوندرى لین، فرنټیر لین، فرنټیر، بارډر ذکر شده، که این ترمینولوژى کلاً مفهوم موقتى بودن قرارداد را میرساند. ازینرو دیورند لین هیچگاه و در هیچ مباحث و میثاقهاى بین المللى، مفهوم سرحد بینالمللى میان افغانستان و پاکستان را ثابت نمىسازد.
این مقدمه را به این خاطر ذکر کردم که توجه خوانندهگانِ عزیز را تا پایان مقاله به این بحث معطوف بدارم که با تأسیس پاکستان، مبهم بودن معاهدۀ دیورند و سکوت مجامع جهانى و حقوقى درین خصوص، دولت پاکستان را واداشته که در برابر افغانستان فقط و فقط یک راه را انتخاب و دنبال نماید که همانا ایجاد تشدد، خشونت و ناامنى میباشد، تا افغانستان فرصت آن را نیابد که در مورد حق ارضى خویش اقامۀ دعوا نماید.
اما در آنطرف دیورند، پاکستان یک سیاست و برخورد داشته و مادام آن را تعقیب نموده است، ایجاد اختلاف میان اقوام و قبایل، تضعیف اقتصادى، دورى از مدنیت، ایجاد بیچارهگى، پسماندهگى و وضع اصول و قوانین عقبگرا تا ساکنین این جغرافیا در وابستهگى دایمى و ذلت بهسر برند و در موقع ریفراندم و انتخاب، فقط یک انتخاب داشته باشند، الحاق به پاکستان.
بازى پاکستان با افغانستان و سرنوشت قبایل پشتون در آنسوى دیورند
پاکستان همواره تلاش نموده که براى رسیدن به دو هدف فوق، ایجاد خشونت و جنگ در افغانستان و تضعیف و وابسته ساختن قبایل پشتون در مناطق قبایلى، عظیمترین سرمایه و زحمات دیپلوماتیکِ خویش را مصرف کند. اما چرا؟ چون قبل از تجزیۀ هندوستان بزرگ، سران تجزیهطلب و رهبران سیاسى پاکستان (مناطق شمالغربى هند) شاهد سه معاهده در سه مقطع تاریخى بودند:
• معاهدۀ سهجانبۀ لاهور (١٨٣٨) میان شاه شجاع، ویلیام مکناتن حاکم انگلیس و مهاراجا رنجیتسنگ پادشاه پنجاب
• پیمان پشاور یا جمرود (١٨۵۵) میان سردار حیدرخان ولیعهد امیر دوستمحمدخان و سرجان لارنس حاکم پنجاب
• معاهدۀ گندمک (١٨٧٩) میان امیر محمدیقعوب خان و سرلویس کیونارى نمایندۀ انگلیس و هکذا پیمان صلح راولپندى (١٩١٩) که گویا مادۀ پنجم آن، تأکید بر دوام مفاد معاهدۀ دیورند است، دقیقاً شاهد بودند.
سران و رهبران سیاسى پاکستان در هر سه معاهده و پیمان بیچارهگى، مجبوریت و ضعف رهبرى و سادهنگرى سیاسى حاکمان افغان و کشمکشهاى داخلى، بیسوادى و عدم آگاهى مردمان این سرزمین از قضایا و بازىهاى جهانى و منطقهیى را کاملاً درک و تحلیل نموده بودند. ازینرو پس از آزادى از هند (١٩۴٧) همواره سعى نمودند که پروژههاى سرگردان و ناامن ساختن افغانستان و تضعیف مردمان قبایلى را به پیش ببرند، تا افغانها از حق تمامیت ارضى خود انصراف دهند.
بعد از فوت امیر عبدالرحمن خان، که شدیداً تحت فشار انگلیس به این معاهده بهطور موقت تن داده بود، سایر حکام افغانستان نیز بنا بر مجبوریتها، گرفتارىها، کشمکشهاى داخلى و حساسیتهاى جهانى و منطقهیى قادر نشدند موضوع دیورند و سرنوشت حق تمامیت ارضى را به میز سازمان ملل متحد برسانند و از همان سه هدف اصلى «تمامیت اراضى، الغاى معاهدۀ دیورند و الحاق این جغرافیا به خاک افغانستان» دفاع نمایند.
با به قدرت رسیدن شهید سردار محمد داوود خان، پروژههاى متعدد حمایت از اقوام و ساکنین قبایل آنسوى دیورند تحت عنوان داعیۀ پشتونستان مشهور گردید. در اسناد رسمى دولت افغانستان چیزى به این نام و آدرس وجود ندارد، زیرا این مسمى از جانب رسانههاى پاکستانى و انگلیسى شهره گردیده، درحالیکه مطالبات شهید داوود خان «تمامیت اراضى، الغاى معاهدۀ دیورند و الحاق این جغرافیا به خاک افغانستان» بود.
و اما در دهههاى گذشته، وجود نشیب و فرازهاى اقتصادى، بحرانهاى منطقهیى، توسعهطلبى اتحاد جماهیر شوروى، تضاد قطبها، تصادم ایدیولوژىها، انسلاکها و عدم انسلاکهاى افغانستان باعث شده بود که رهبرى افغانستان نتواند در مورد سرنوشت دیورند اجماع جهانى را حاصل کند.
پاکستان همیشه از این اوضاع به نفع خویش سود برده و شکنندهگى اوضاع را طورى مدیریت نموده تا بحران و سرگردانى افغانها به همین منوال ادامه یابد.
آغاز کودتاه و عصر انقلابهاى مسلح
با آنکه نظام ذوالفقار على بوتو و حزب مردم پاکستان حامى تفکر کمونیستى بود اما ملاهاى پاکستان در زمان قبل از هجوم اتحاد شوروى، فتواى کافر خواندن کمونیسم را شدیداً در افغانستان تبلیغ نمود، تا جاییکه این فتواها منجر به ایجاد تفکر راست و چپ در محافل روشنفکرى و دانشگاهى گردید. تنشهاى ایدیولوژیک در محیط پوهنتون و توسط جوانان کماندیش به حدى عمیق بود که باعث انقلاب و کودتاى خونین گردید. افغانستان دو دهه در آتش میسوخت. شهادت و کشته شدن ٢ میلیون انسان، بهجا ماندن ٣ میلیون معیوب، ٧ میلیون آواره و مهاجر، غربت و بیچارهگى سراسرى و مبدل شدن کشور به یک ویرانه… اینها همه و همه بازى پاکستان بود.
در آنسوى سرحد، حاکمان نظامى پاکستان توانستند اکثریت قاطع سران قبایلى را تحت نام «اجنتان شوروى» سرکوب و نابود سازند. البته مجاهدین افغان هم در این دوران با پیروى از سیاست پاکستان و تحت تأثیر تبلیغات دستگاه استخباراتى، در موقعیتى قرار گرفتند که داعیهخواهان پشتونستان را دشمن و اجنت میخواندند و هیچگاهى رهبران پشتون و غیرپشتون مجاهدین روابط دوستانه با احزاب، بزرگان و ملکان آنسوى دیورند ایجاد نتوانستند.
جهان فریبخورده و دوام بحرانها
پاکستان توانست در بازى منطقهیى و براى سرکوب افغانستان، پاى شوروى را به افغانستان بکشاند و در یک جنگ ویرانگر براى یک دهه آنها را مصروف نگه دارد. منابعى که من مطالعه کرده ام، هجوم بر افغانستان از سوى شوروى، از روى معلومات و قرائتهاى اغراقآمیز و مخفى پاکستان بود. این معلومات طورى دیکته میشد که روسها را متقاعد ساخت که زمینۀ تسخیر افغانستان و رسیدن به آبهاى گرم، ممکن است و پس از تسخیر افغانستان، پاکستان با پیروى از کشورهاى آسیاى میانه و قفقاز، با دستان بسته کشورش را به روسیه تقدیم خواهد نمود.
پاکستان توانست با کشیدن پاى روسیه در افغانستان، غرب را براى دو دهه در کنار خود نگه دارد و از تمامى امکانات، مساعدتها و امتیازات «کمربند سبز آمریکا» و کشورهاى ضد شوروى به حیث ژاندارم و سرباز خط اول استفاده کند. دوران جنگ سرد اما بهترین دوران رشد اقتصادى و رونق انکشافى زیربناهاى پاکستان و تقویت ارتش این کشور به شمار میرود و برعکس آن براى افغانستان.
با خروج ارتش روسیه از افغانستان، پاکستان گروههاى افراطى و باغیان را به آسیاى میانه تا ناگور و قرباغ رساند و در یک قمار پیچیده و رقابت روى اسلامگراى میان ایران و عربستان، مکارترین نقش را ایفا نمود تا جاییکه براى هر کدام این کشورها به عنوان مجرى و میانجى اهمیت پیدا کرده بود و منابع مالىشان را میخورد.
پاکستان توانست جنگهاى داخلى افغانستان را پس از سقوط داکتر نجیبالله همچنان رهبرى کند. چون حکومت و سران مجاهدین حاضر به امضاى معاهده در مورد دیورند با پاکستان نشدند، جنگهاى داخلى و گروهى توسط ISI سازماندهى شد. جنگ داخلی، یکى از بدنامترین دوران تاریخ معاصر بوده؛ شیرازۀ وحدت ملى از هم پاشید، آبادهها به ویرانهها و شهرها به خرابهها تبدیل گردید، هستى مادى و معنوى به تاراج رفت و شکافهاى مذهبى، گروهى، قومى، زبانى و تبارى در بخش بخشِ این کشور نهادینه گردید و در حقیقت، کشور به یک یاغستان بزرگ تبدیل گردید.
با ظهور طالبان این کشور توانست یک بار دیگر در دو سوى جغرافیاى بزرگ پشتوننشین (لر او بر پشتانه) هزاران ملک و مشر قومى پشتونها را نابود سازد، تحریک طالبان پاکستان در مناطق قبایلى بیش از ۴٠٠٠ ملک، خان قبایلى و بزرگان نامور را ترور نمود. به همین ترتیب تحریک طالبان افغانستان در دوران حاکمیتشان و هم در هفده سال گذشته، بیش از ۶٠٠٠ ملک، متنفذ قومى، روشنفکر و بزرگان قومى پشتون را ترور کردند. بیش از ٢ میلیون طفل و جوان در ولایات جنوب و جنوب غربى افغانستان از تعلیم محروم گردیدند. این همه باعث شده تا از یکسو افغانستان را با غربت و فقر مواجه سازد و از سوى دیگر زمینۀ سربازگیرى از این نسل بىسواد را براى دوام خشونت و وابستهگى مهیا نماید.
پس از حادثۀ ١١ سپتمبر ٢٠٠١، پاکستان بازهم در نقش «سرباز خط اول» براى امریکا و ناتو قرار گرفت. در این دوران پاکستان توانست افکار سیاسى امریکا و غرب را طوریکه خودشان میخواست، تنظیم کند. پاکستان غرب را متقاعد ساخت که باید در منطقه حضور یابد و لانههاى تروریسم را نابود سازد.
با آمدن امریکا به ساحه، قرض یک میلیارد دالرىِ پاکستان که از ٣٠ سال پیش قادر به پرداخت آن نبود، در یک شب از سوى امریکا بخشوده شد.
در ١٧ سال گذشته پاکستان از امریکا بیش از ٢٣ میلیارد دالر بهدست آورد. و اما مبارزه با تروریسم با بازى دورویۀ پاکستان طورى ادامه یافت که پیروزى جنگ و حضور در افغانستان هیچگاه محقق نشود. پاکستان در روز با جهان بود و در شب با جنگجویان و باغیان، از یکسو جنگ را در مناطق قبایلى خیلى ماهرانه متمرکز ساخت، تا همانا پروسۀ تضعیف، تخریب، آوارهگى، احتیاج و نابودسازى پشتونهاى قبایلى مهیا گردد و از سوى دیگر جنگ متحدین را به جغرافیاىی بکشاند که اصلاً جنگ در آن پایان نمىیابد.
با دچار ساختن این جغرافیا به این وضعیت و سرکوبهاى پیهم و بلاحدود، پاکستان توانست زمینۀ مجدد سربازگیرى و بسیج آنها علیه متحدین و حکومت افغانستان را رونق دهد و بدین ترتیب لانههاى اصلى افراطیون و طالبان مصون ماند، اسامه و ملاعمر را از ذرهبینهاى مدرن در امان نگه داشت. امروز جهان پس از مبارزۀ ١٧ساله با تروریسم، ناامنتر و پیکار جارى پُرمصرف، زمانگیر و پیچیدهتر گردیده است.
ظهور گروه داعش که در حقیقت ورژنِ پیشرفتۀ طالبان و متمردین است، ساخت هنرمندانۀ دستانِ پاکستان میباشد. پاکستان میداند که بازىهاى دوگانهاش رسوا میشود و امریکا و کشورهاى غربى حقیقت را درمییابند، ازینرو در سه سال پسین تلاش نمود که بهخاطر حفظ جایگاهش به حیث «شریک استراتیژیک» و «ژاندارم بدون بدیل براى غرب» و همچنان براى جارى نگه داشتن بحران از سطح گروه طالبان، القاعده، داعش، شبکۀ حقانى… به سطح منطقه روسیه، ایران، چین انسجام دهد؛ بحرانیکه قیمت گزاف و خونبهاى بیشتر میطلبد.
ایجاد و سازمانبندى منطقهیى با کشاندن پاى روسیه، چین و ایران در ماجراى افغانستان فاز دوم بازى شیطانىِ پاکستان است، ISI با مهارت تمام حضور طالبان داعشى را به شمال و غرب افغانستان فراهم ساخت تا روسیه و ایران را در بیم ناامن شدن سرحداتشان اندازند، پاکستان توانست روسیه را یک بار دیگر تحت تأثیر تحلیلهاى گمراهکننده خویش بیاورد و به تعبیر تحلیلگران پاکستانى، این کشور خردمندى آن را دارد که «پوتین سر زور» را به حمایت از طالبان و در تصادم با امریکا در منجلاب افغانستان بسیج سازد.
تضاد و جلب منافع و ایجاب فشارهاى جهانى و منطقهیى
پاکستان میداند که با طولانى شدنِ بازى و خشونت در افغانستان ـ چون اتکاى لوژیستکى امریکا و ناتو بر پاکستان است و ٨٠ ٪ اکمالات زمینى و بحرى ناتو و متحدین از خاک این کشور صورت میگیرد ـ امریکا را مجبوراً در پهلوى خود خواهد داشت.
پاکستان باورمند این است که حضور امریکا در منطقه بدون شراکت پاکستان و بدون «پاکستان دوست» ناممکن است. پایان دوستى با پاکستان، درحالیکه امریکا آرزومند پایان حضورش در افغانستان نیست، چگونه ممکن خواهد بود؟ پاکستان چهل سال تمام این نغمه را از ارباب امور شنیده است: «بىهمهگان به سر شود بىتو به سر نمىشود…» از اینجاست که تحلیلگران پاکستانى نانِ خود را مادام در شورباى امریکایى میبینند.
تشدید فشار براى ثبات منطقه و اصلاح نظام
همه میدانند که از آغاز تأسیس و تا ایندم این کشور جز تخریب و توطیه، نقش دیگری ایفا نکرده و نمىتواند؛ از اینرو لازم است که فشارهاى موجود و اعتراضات جارى بهطور دقیق و حسابشده سازماندهى گردد تا این جنرالان خونآشام و بازىهاى سرطانىشان مهار شود و امن و امان به منطقه دوباره برگردد.
با آنکه سرکوب مسلسل سران پشتون در مناطق قبایلى عامل عمده و اعتراضات برحق علیه اسلامآباد است، اما خیزشها و اعتراض پشتونها در صداقت مبارزه با تروریسم و زیر شعار «عدالت، نجات و رعایت حقوق اساسى» و شعارهاى «خپله خاوره خپل اختیار»، «نه دهشتگردى نه ستم پنجابى» یگانه وسیلهیی است که میتواند مردم پاکستان را از یوغ ستمگران ارتش و بازىهاى خرابکارانۀ آنها نجات دهد.
فقر و ضعف اقتصادى، رکود تولیدات صنعتى در پاکستان، کمبود شدید منابع انرژى، کسر مکرر و فاحش بودجوى، از دست دادن مارکیت آسیاى میانه، فشارهاى بینالمللى، تزیید تضاد و جنگ با هند و افغانستان، مزمن شدن حاکمیت نظام عسکرى در این کشور، محکومیت نهادهاى مدنى و احزاب سیاسى، فاسد بودن دستگاه حکومت ملکى، ناخشنودى بلوچها، سندىها و پشتونها و چندین بحران دیگر… زمینۀ آن را مساعد ساخته است تا سیاسیون و عامۀ مردم افغانستان در این فشارها سهیم شوند و فرصت آن مساعد گردد که پاکستان در پروسۀ ثبات و امن منطقهیى شامل و در نقش سازنده و صلحآمیز شریک شود.
حمایت از خیزشها و اعتراضات برحقِ پشتونهاى آنسوى دیورند، که در چندین دهۀ گذشته بیشترین هزینه و خسارت را براى بازىهاى دوگانۀ پاکستان پرداختهاند، از هر لحاظ لازم و واجبى میباشد. شعارها و داعیههاى معترضین موج جدیدى پدید آورده که ادامه مىیابد و مردمىتر خواهد شد، چون ناخشنودى از ژاندارم عسکرى سراسرى است، به پشتونها محدود نمىباشد.
نسل جدید پاکستان و ٩٠٪ جمعیت خاموش این کشور با «عسکریت پاکستان» مبارزات بىامان نمودهاند اما حمایت قاطعانۀ غرب از این نظام و جارى بودن بازىهاى ((تفنگ و نیرنگ)) در منطقه این اکثریت بىنقش را مزیداً خاموش و مطیع ساخته است. باور دارم که «افشاى بازى پاکستان»، وضع تعزیرات و وارد کردن فشارهاى منسجم جهانى، این عسکریت را منزوى و دیپلوماسى پاکستان را به بازنگرى وادار خواهد داشت.
موج اول اعتراضات ولى به قیمت بسیار بلند توسط دستگاه حاکم در پاکستان متلاشى گردید، اما این پایانِ همه چیز نیست؛ تسلسل اعتراضات در آن کشور با ابعاد گوناگون و امواجی وسیعتر ادامه خواهد یافت. حکومت افغانستان میتواند از این فرصت استفادۀ بهینه نماید. تحریک لابى دیپلوماسى، ایجاد اجماع جهانى و پرداختن برنامهیى به این موج و… افغانستان میتواند اوضاع را طورى سازماندهى و مدیریت نماید که داعیۀ برحق و دایمى خود را بهدست آورد.
Comments are closed.