احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران/ یک شنبه 29 دلو 1396 - ۲۸ دلو ۱۳۹۶
گلبدین حکمتیار رهبر یک شاخۀ غیررسمی حزب اسلامی، از روزی که وارد کابل شده و ظاهراً به روند صلح پیوسته، همواره با موضعگیریها و سخنانِ غیرمتعارفش باعث سروصدا و گاه تمسخرِ خود شده است. او زمانی، جنگهای کابل را در دهۀ هفتاد رد کرد و گفت که در این جنگها (که حداقل شصتهزار انسان بیگناه از طریق موشکپراکنیهای زمامدار چهارآسیاب بیرحمانه کشته شدند) هیچ نقشی نداشته است. او مسوولیت کشتن خانوادۀ برمکی را در یک سوپرمارکت در وزیراکبرخان کابل نیز به عهده نگرفت و اظهار داشت که باید اتفاقهایی را که باعث کشته شدنِ این خانواده توسط فرد انتحارکننده شده است، دقیقاً مورد بررسی قرار دهیم تا ببینیم که چه عواملی سبب شدند که آنروز این خانواده به قتل برسند.
اینها دفاعیاتِ مضحک و خندهداری میتوانند از دردناکترین حوادثی باشند که آقای حکمتیار و افراد تحتِ امرش انجام دادهاند. اینها در مفاهیم حقوقی، معنایی جز کشتار سازمانیافته و جنایت علیه بشریت نمیتوانند داشته باشند. آقای حکمتیار از هر نوع ترمینولوژی که بخواهد برای توجیه این حوادث و رویدادها استفاده کند، اصل قضیه را که همان کشتار افراد بیگناه و غیرنظامی است، نمیتواند تحتالشعاع قرار دهد.
به تازهگی آقای حکمتیار گامی فراتر گذشته و تلاش کرده است که در راسـتای تفکر طالبانیاش، انتحار را عملی دینی و شرعی معرفی کند. آقای حکمتیار در تازهترین اظهاراتِ خود گفته است که عملیات استشهادی (انتحاری) بنیاد شرعی دارد و هیچ منافاتی با آموزههای اسـلامی ندارد. این سخنان وقتی از زبانِ آقای حکمتیار شنیده میشود، زیاد قابل توجه و حیرتآور به نظر نمیرسد؛ زیرا از آقای حکمتیار سخنانی غیر از این شنیدن، تعجب و حیرت دارد. ایشان خود سالها با توسل به همین نوع قرائت از آموزههای دینی، مصروف ادامۀ جنگ در کشـوری بوده که تازه میخواسته از دوران جنگ فاصله بگیرد. او سالهایی در برابر ارتش افغانستان و نیروهای بینالمللی رزمیده که افغانستان تلاشهایی را به منظور برخاستن از خاکستر نومیدی و یأس تجربه میکرده است. آقای حکمتیار طی پانزده سال گذشته با مردمی جنگیده که همه از جنگ خسته بودهاند و میخواستند پس از سی سال بحران و رویارویی، صلح و آرامش را به کشورشان برگردانند. وقتی او میگوید که انتحار جواز شرعی دارد، بدون شک به طالبانی که همچنان در برابر مردم افغانستان از بمب و انتحار استفاده میکنند، وجاهت بخشیده است.
آقای حکمتیار که از روز آمدنِ خود به کابل همواره از تعهدش به قانون اساسی سخن میگوید، هنوز نمی داند که در قانون اساسی کشور ترغیب به خشونت و جنگ، جرم پنداشته میشود و او با چنین سخنانی، ضمن نقض قانون، جرم نیز مرتکب شده است. ما در افغانستان آزادی بیـان داریم و نه آزادی عمل. اما آقای حکمتیار با این سخنان میخواهد که هر کس بر اساسِ فهم و اندازۀ شعورش، از آموزههای دینی قرائتی ارایه کند و بر اساس آن قرائت که ممکن است به خشونت دامن بزند، عمل نیز کند.
مسلماً اگر همه بر اساس آنچه که میفهمند عمل کنند، آنگاه چه نیازی به قانون و دولت میتواند وجود داشته باشد. توماس هابز با وجود اینکه دولت را شرِ ناگزیر میدانست، باور داشت که در نبود دولت و قانون، انسـانها به گرگِ یکدیگر تبدیل میشوند. آقای حکمتیار عملاً با این سخنان، از وضعیت بیقانونی حمایت میکند و میخواهد که دوباره افغانستان به سالهای بدون قانون که گویا او تجربههای شیرینی از آنها دارد، برگردد.
در همین حال، آقای حکمتیار با این سخنان نوع تفکرِ خود را که همراستا با تفکر طالبانی است، برملا میسازد. او به این شکل میخواهد نشان دهد که با طالبان احساس همفکری میکند و حرکتهای این گروه در مخالفت و مغایرت با تفکراتِ او قرار نمیگیرند. آقای حکمتیار قبلاً ادعا کرده بود که با طالبان رابطه دارد و میتواند آنها را به میز مذاکره بکشاند. شاید این سخنانِ همدلانه با طالبان، بخشی از این پروژۀ آقای حکمتیار باشد که بتواند اهمیتِ خود را برای ارگ، بیشتر از چیزی که هست، ثابت سازد.
اما جالب اینجاست که ارگ وقتی سخنان محمد محقق معاون ریاست اجرایی را در حمایت از جنگ سوریه در برابر داعش شنید، به صورتِ فوری دست به کار شد و ضمن تقبیح این سخنان، نزدیک بود که آقای محقق را از کرسی معاونت ریاست اجرایی کنار بزند. هرچند نمیتوان از سخنان آقای محقق نیز دفاع کرد، ولی نمیتوان از بیتفاوتی ارگ در برابر سخنانی بهمراتب خطرناکتر از سخنان آقای محقق سخن نگفت.
ارگ سخنان آقای محقق را «غیرمسوولانه» خواند اما در برابر سخنان آقای حکمتیار که متحد نزدیک آقای غنی است، واکنشی نشان نمیدهد. این برخورد دوگانه را چگونه میتوان توضیح داد؟!
معلوم است که آقای حکمتیار مربی دارد و مربا میخورد. او در راستای برنامههای ارگ و موافق با اهدافِ پنهان و سرّیِ تیمِ آقای غنی عمل میکند. با این حساب، چنین شخصی اگر به انتحار و خشونت دینی و مذهبی و تباری هم جواز بدهد، ارگ نهتنها با سکوت از کنارش میگذرد، بلکه از او دعوت میکند که به عنوان پیر و رهبرِ فرزانۀ کشور، در محافل و مجالسِ مهم و بزرگِ ملی اشتراک ورزد و آنچه که دلش میخواهد را بگوید. یقیناً که آقای محقق و خیلیهای دیگر، این مقام و مرتبه را نزد حلقۀ ارگ ندارند و باید شدیداً مراقبِ گفتار و نظریاتشان باشند تا مبادا یک اشتباه لُپی یا لغزش زبانی، به بهانۀ خوبی برای سنگسار سیاسی و حذفشان از دایرۀ بازی تبدیل شود.
در پایان باید گفت که این یک بام و دو هوا بودنهای ارگ ریاستجمهوری را مردم افغانستان بهدقت زیر نظر دارند و از همینرو خشم و نفرتشان نسبت به وضعیت، در حالتِ سرریز قرار گرفته است. اگر آقای غنی حتا فقط به بقایِ خود در قدرت میاندیشد نیز، باید به حالِ اینهمه تبعیض و تعصبی که در عرصۀ سیاست و اجتماع افغانستان حکمفرما شده، چارهیی بجوید. در غیر این صورت، خشم و انزجار عمومی، خود چارۀ کار را خواهد جست!
Comments are closed.