گزارشگر:یک شنبه 6 حوت 1396 - ۰۵ حوت ۱۳۹۶
سوزان هلویگ
برگردان: سمیرا نیک نوروزی/
درست پس از نیمهشب در هزار متری اینجا و یک خانۀ روستایی در جادۀ بیرون از شهر جایی که یک قاتل زنجیرهیی زن قربانی را گیر میاندازد، جیغهایش در دستهای پوشیده در دستکش قاتل خفه میشود. در انبوه برفی که تا چشم کار میکند تلنبار شده، صدای عـوعـو سگها در امتداد هم از انبار کاه و جو به گوش میرسد و در گوشهیی از حــصار جایی که پرستاری قدمزنان از سر کار به خانه میرود، جایی که انبار الوار درسـت جایــی قرار گرفته که مستی ناگهان بیهوش شد و بعد از دو روز نجــــات پیدا کرد. مجبور شدند هر دو پای او را ببرند، جایی که رودخانه آرام گرفته و یکی از نجاتیافتهها چهارده ساعت دوام آورده بود. هنوز در اغماست، به ستارههایی که میلیاردها کهکشان کنارشان افتاده، مینگرد و در پس یخ در بهشت لیموناد و گرد رُز، از خط افق شمالی، موتری نزدیک میشود. در امتـداد همین جاده به سرعت پیش میآید تا زمانی که قلبت تیر بکشد تقریباً در امانی.
Comments are closed.