جایگاه حـدیث نـزد امـام الحـنیفه(رح)

گزارشگر:فقیه قاضی نذیراحمد حنفی/ دوشنبه 14 حوت 1396 - ۱۳ حوت ۱۳۹۶

بخش چهارم/

mandegar-3بیان شروط امام ابوحنیفه در قبول و روایت حدیث واحد

۳- خبر واحد با سنت مشهور، چه قولی چه فعلی، مخالف نباشد. هرگاه خبر واحد با خبر مشهور مخالف آید، در این‌صورت عمل به خبر واحد را درست نمی‌داند. چه از نظر وی، نفس معارضۀ خبر واحد با مشهور، علت قادحه در صحتِ حدیث است.
۴- خبر واحد با خبر همانندش تعارض ننماید و در صورت تعارض، یکی از آن‌ها روی اسباب ترجیح، ترجیح داده شود. به این‌که یکی از دو صحابی فقیه‌تر از دیگر یا این‌که یکی فقیه و دیگری غیر فقیه یا این‌که یکی جوان و دیگری سالخورده باشد و این ترجیح به‌خاطر دوری از اشتباه و خطا است.
ابوزهره در کتاب «ابوحنیفه حیاته و عصره» می‌گوید: بنا بر این اصل، ابوحنیفه خبر آحاد را پذیرفته و در قبول آن تردید ندارد؛ ولی در قضیۀ ضبط راوی، تشدد دارد و هنگام تعارض روایات، به اساس فقه راوی ترجیح می‌دهد. از این‌رو، حدیث راویانِ فقیه را بر حدیثِ غیرفقیه ترجیح می‌دهد.
حنفی می‌گوید: اساس ترجیح فقیه بر غیرفقیه آیۀ «لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ» سورۀ نساءآیۀ ۸۳ می‌باشد که الله متعال صریحاً مستنبطین را عالم معرفی کرده و نص است بر این‌که آنان را فقیه و مجتهد می‌دانند.
۵- این‌که راوی برخلاف حدیثش عمل ننماید. مانند حدیث ابوهریره در هفت بار شستن ظرفی که سگ به آن دهن زده است، که این حدیث مخالفِ فتوای ابوهریره است. اما جمهور، روایتِ ابوهریره را اعتبار داده، عملش را مورد اعتبار قرار نداده‌اند. ولی احناف عمل راوی را به منزله ناسخ دانسته و عمل مخالفِ روایت را طعن در صحتِ حدیث می‌دانند و در تحلیل این مطلب می‌گویند: هرگاه خلاف حق باشد، استدلال به حدیث باطل است و اگر خلاف، باطل باشد، روایتش ساقط می‌گردد؛ زیرا عدالتش زیر سوال می‌رود.
به اتفاق فقها آن‌چه به بول سگ نجس شود، به سه دفعه شستن پاک می‌شود، پس چطور آن‌چه زبانش بدان رسیده، به شستن سه دفعه پاک نمی‌شود؟!
۶- این‌که خبر واحد دربارۀ مسایلی که عموم به آن مبتلا اند (عموم بلوی) نبوده باشد؛ زیرا در این صورت باید به حد شهرت یا تواتر برسد. جمهور بدین نظر اند که هرگاه ثابت شد که خبر واحد است، عمل به آن لازم می‌باشد و احناف با جمهور در مورد خبری که ارتباط به عموم بلوی داشته باشد، مخالف بوده می‌گویند:
آن‌چه که بسیار واقع می‌شود، سوال از آن زیاد می‌گردد و بر این اساس بین مردم شایع شده و مشهور می‌شود؛ زیرا کسی نمی‌تواند از آن استغنا نماید و اگر حدیث صحیح بوده باشد، شهرت یافته راویان و ناقلان آن زیاد می‌گردد.
۷- خبر منفرد به زیادت در متن یا سند نبوده باشد که در این صورت از باب احتیاط، عمل به حدیثی که زیادت در آن نیست، صورت می‌گیرد.
۸- این‌که از دو صحابی که در حکم اختلاف دارند، استدلال به حدیثی شود که یکی از آنان روایت نموده و هیچ کدام عمل به آن را ترک نکند؛ زیرا اگر حدیث باشد، قطعاً یک تن از آن‌ها به حدیث استدلال می‌نماید.
۹- این‌که هیچ فردی از علمای سلف در مورد آن حدیث طعن و جرح ننموده باشد.
۱۰- این‌که راوی حدیثی را که روایت نموده، انکار ننماید و هرگاه حدیثی را روایت کند و سپس از آن انکار نماید. ابوحنیفه و ابویوسف می‌گویند: که به این حدیث عمل نمی‌شود. اما امام شافعی و محمد رحمهماالله می‌گویند به آن عمل صورت می‌گیرد.
۱۱- احادیثی که در مورد حدود و عقوبات وارد است، در وقت اختلاف روایات، به روایت اصح عمل صورت می‌گیرد.
۱۲- راوی حدیثی را که روایت می‌کند، از آغازی که تلقی کرده و از استادی که اخذ نموده تا هنگامی که ادا می‌کند، حفظ داشته، نسیان و فراموشی در میان نیامده باشد.
۱۳- حدیث با عملی که در میان صحابه و تابعین متوارث است، بدون این‌که خاصِ شهری باشد، مخالف واقع نشود. (در ختم شرایط قبول حدیث، یکی از احادیث خاص به شهر را ان‌شاءالله تعالی می‌نویسم.)
۱۴- احادیث مرسل راویان ثقات معتمد، اگر با قوی‌تر از آن معارض واقع نشود، مقبول است و در قرون فاضله عمل و احتجاج به آن صورت می‌گرفت. بدین لحاظ ابن جریر گفته است: رد مطلق مرسل، بدعتی‌ست که در آغاز قرن دوم به میان آمده است.
آن‌چه ذکر نمودیم، مهم‌ترین شروطی‌ست که امام ابوحنیفه در صحت خبر واحد و عمل به آن گذاشته است.
از آن‌چه ذکر شد، روشن می‌شود که امام ابوحنیفه رحمه‌الله در راوی همان شروطی را که سایر فقها و محدثین که عبارت از عدالت و ضبط است، شرط می‌داند مگر این‌که در تفسیر معنی ضبط بیشتر از دیگران تشدد نموده است. طوری که در اصول فخرالاسلام به زدوی آمده است؛ تفسیر ضبط عبارت از شنیدن صحیح و کامل سخن (حدیث) سپس فهم معنایی که از آن اراده شده و بعد حفظ آن با بذل سعی و تلاش و سپس ثابت ماندن بر آن با رعایت حدود و مراقبتِ آن با مذاکره و تکرار می‌باشد و آن‌هم بنا بر سوءظن به خود، تا هنگامی که ادا می‌شود.
ضبط به دو نوع است:
۱- ضبط متن با صیغه و معنای لغوی آن.
۲- این‌که با این ضبط، معنای فقهی و شرعی‌اش یک‌جا شود و این کامل‌ترین آن‌ها و ضبط مطلق، ضبط کامل را در بر می‌گیرد و از این لحاظ، حدیث کسی‌که غفلتش یا روی خلقت یا بر اساس سهل‌انگاری و عدم سنجش زیاد شود، حجت نمی‌باشد و هنگام معارضه با کسی‌که معروف به فقه باشد، در باب ترجیح کوتاهی می‌کند.
با این بیان به اثبات می‌رسد که ابوحنیفه از اهل حدیث بوده و او در روایت حدیث و در قبول و استدلال به حدیث، اصول و شرایطی دارد.

انحصار روایت امام در ثقات
استادان ابوحنیفه، تعدادی از صحابه می‌باشند. صحابه همه عدول بوده، حرفی دربارۀ آن‌ها نیست.
اما از تابعین و غیرتابعین، بنا به قول ابن حجر هیثمی که تعدادشان به چهارهزار می‌رسد، همه ثقات یا اکثر و غالبِ آن‌ها ثقات بوده و یا کسانی‌اند که احادیثِ ایشان نزدیک و قریب به احادیثِ ثقات است؛ زیرا امام جز از ثقۀ معتمد اخذ و سمع حدیث نمی‌نمود و این یکی از امتیازاتِ امام محسوب می‌شود.
محدث شهیر و مؤرخ کبیر العارف الشیخ الامام شمس‌الدین محمد بن یوسف شافعی دمشقی در باب چهارمِ کتاب عقودالجمان از صفحۀ ۶۲ الی ۸۰ در ۱۸ صفحه اساتذه امام ابوحنیفه رحمه‌الله را در حدیث بطریق الفبا تبرکا باسم محمد، چون برکت شباهت نام رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم را دارد، شروع نموده و بعد از الف الی یاء شرح حالِ هرکدام‌شان را در کتاب دیگرش: تسهیل السبیل الی معرفه الثقات والضعفاء والمجاهیل مفصلاً نوشته است.
ابوحنیفه رحمه‌الله حدیث را از اصحاب و شاگردان عمر بن الخطاب، عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عباس رضی‌الله عنهم اخذ نموده است.
خوارزمی به سندش از ربیع بن یونس روایت می‌کند: ابوحنیفه بر امیرالمؤمنین ابوجعفر منصور وارد شد و عیسی بن موسی به منصور گفت: این شخص امروز عالم دنیا است. منصور گفت: ای نعمان! علم را از کدام اشخاص فرا گرفتی. امام رحمه‌الله گفت: از اصحاب عمر بن‌الخطاب رضی‌الله عنه و عنهم و از اصحاب علی بن ابی‌طالب رضی‌الله عنه و عنهم و از اصحاب عبدالله بن مسعود رضی‌الله عنه و عنهم و از اصحاب عبدالله بن عباس رضی‌الله عنهما و عنهم و در زمان عبدالله بن عباس عالم‌تر از وی در روی زمین نبود. منصور گفت: حقا که خود را مطمین ساخته‌ای.
اینک به ذکر برخی از استادان امام و اقوال علمای جرح و تعدیل در مورد ایشان ذیلاً می‌پردازیم:
۱- ابراهیم بن محمد المنتثر: احمد، ابوحاتم، نسائی، ابن معین و غیره هم او را ثقه گفته‌اند.
۲- جبله بن سحیم: شعبه، ثوری، ابن معین، عجلی، نسائی و غیره هم او را توثیق کرده‌اند.
۳- حسن بن عبیدالله بن عروه نخعی کوفی: ابن معین و ابن حبان او را ثقه خوانده‌اند و او از بهترین‌های اهل کوفه بود.
۴- حماد بن ابی سلیمان: از انس و زید بن وهب و سعید بن‌المسیب و غیرهم روایت نموده است. مغیره می‌گوید به ابراهیم نخعی گفتم: حماد در مجلس افتا نشسته است؟ گفت: چه مانعی است که فتوا دهد درحالی‌که او به تنهایی خود، آن مقدار مسایلی را از من پرسیده که شما همه، عشر آن را نپرسیده‌اید. عجلی می‌گوید: حماد ثقه و فقیه‌ترین اصحاب ابراهیم است.
۵- خالد بن علقمه همدانی: ابن معین و نسائی او را ثقه خوانده‌اند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.