گزارشگر:بهزاد/ چهار شنبه 23 حوت 1396 - ۲۲ حوت ۱۳۹۶
از بدو ایجاد نظامِ پساطالبان در افغانستان، مقامهای امریکایی همواره تأکید کرده اند که امریکا و افغانستان همچنان همکار باقی میمانند و نیز گهگاهی شاهد بودهایم که مقامهای امریکا در زمینۀ دستاوردها، طرحها و مسوولیتپذیریهای مقامهای افغانستان، غلو کرده و قضاوتهای به دور از واقعیت انجام داده اند.
در آخرین مورد، حکومت ترامپ از طرح و یا بستۀ پیشنهادی حکومت وحدت ملی برای طالبان حمایت کرد، در حالی که جامعۀ سیاسی و استراتژیک افغانستان این طرح را ناقص و بزرگبخشی برای طالبان میدانند. مردم افغانستان درحالی با چنین تعریف و توصیفهای دور از واقعیت مواجه میشوند که حداقل از بدو ایجاد حکومت وحدت ملی تا کنون، داد و فغانشان از این حکومت به آسمانها رسیده است.
در کنار این، شانزده سال پیش از امروز نیروهای امنیتی از بهر نابودی گروههای تروریستی و مهار جنگ به افغانستان نیرو کشیدند و گفته شد که جنگ افغانستان به زودی پایان مییابد و این کشور زمینۀ توسعه و رشد اجتماعی و اقتصادی را طی خواهد، اما پس از گذشت نزدیک به دو دهه و مصرف نیروهای انسانی و پولی هنوز هم افغانستان سنگر جنگ است، در این مدت نام دیگر افغانستان «مرکز جنگ و زورآزمایی قدرتهای بزرگ و گروه های تروریستی» نیز شده است.
اما پرسشیهایی که بعد از شنیدن این قضاوتها در ذهن بسیاری، به ویژه آگاهان و کارشناسانِ سیاسی خطور میکند، این است که چه چیزی حکومت ترامپ را بر این باور رسانده است که حکومت وحدت ملی مسوولیتهایش را انجام داده و دارد به سمت درست به پیش میرود؟ آیا حکومت ترامپ واقعیتهای افغانستان را نمیبیند؟ یا قصداً از آنها چشمپوشی میکند.
نگاه پروژهیی
به باور بسیاری از کارشناسان، در چنین حالتی، دو فرضیه مطرح میشود، یکی اینکه نگاه حکومتِ بر سر اقتدار در این کشور، پروژهیی است. به این معنا که امریکا با بر سر کار آوردن کسانی در ارگ، در پی تطبیق پروژه، اهداف و برنامههای منطقهیی خود است و مجریان این برنامه در ارگ هم در این کار موفق به در آمده اند و به همین خاطر است که با اظهار نظرهای غیر واقعی میخواهد برای حکومتِ بر سر اقتدار مشورعیت بیشتر بدهند.
مردم شاهد اند که انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۳ با بحران مواجه شد و در پی آن، وزیر خارجۀ امریکا آمد و بدون در نظرداشتِ، قانون اساسی افغانستان و رأی و خواست شهروندانِ کشور، حکومت وحدت ملی را ایجاد کرد. مردم هم از آنجا که خواهان گسترش بیشتر بحران نبودند، تن به پذیریشِ این حکومت دادند.
مردم با یک دنیا ناامیدی بازهم به حکومت وحدت ملی امید بستند و انتظار داشتند که این حکومت بتواند فضای ملتهبِ امنیتی و بحرانی افغانستان را فروکش کرده و کشور را به مسیر آرامش و «وحدت ملی» واقعی سوق دهد؛ اما با گذشت زمان دیده شد که محمداشرف غنی با نگاه قومی و گزینشی، در پی حذف بسیاری از سران جهادی، سیاستمداران و چهرههایی که در دوران کارزار انتخابات او را همراهی نکرده – از هر قوم و جریانی- برآمد. فضا رفتهرفته به گونهیی شده است که امروز تعدادِ انگشتشمار از افراد در ارگ ریاستجمهوری بیتوجه به پیامدهای اعمالشان در مورد کشور و سرنوشت آیندۀ مردم تصمیم میگیرند و هیچ گروه و جریان دیگری را به رسمیت نمیشناستند.
طرفه اینکه امریکا به خاطری که این گروه خاص در ارگ پروژۀ آنان را به درستی به پیش میبرند، برایشان مهم نیست که در مورد سرنوشت و آیندۀ مردم افغانستان چه میکنند. برای امریکاییان مهم این است که ارگ دارد در مسیر اهداف آنان در حرکت است. اشرف غنی و تیم کاری اطرافش نیز خوشحال به این هستند که توانسته اند امریکا را قناعت بدهند تا در تصمیمگیریهای قومی و حذفی آنان دخالت نداشته باشد.
لابیگری
در علوم سیاسی، لابیگری یک عمل و حرفهیی ویژه است که منظور آن تلاش برای گسترش نفوذ یک دیدگاه مشخص در دستگاه حکومتی یک کشور یا در افکار عمومی است. در برخی از کشورها، دفترهای ویژهیی به نام «دفترهای لابیگری» وجود دارد که در ازای دریافت پول، به تلاش برای پیشبرد حمایت از یک دیدگاه خاص به وسیلۀ نفوذ در دولت و یا افکار عمومی میپردازند. لابیگرها با کمک و به کارگیری روشهای حقوقی، مجاز و غیر مجاز و مدیریت مفید روابط اجتماعی کوشش در رسیدن به اهداف خود دارند.
یکی از عوامل پُر قدرتِ نفوذ در سیاستهای دولت ایالات متحدۀ امریکا لابیگری است. از آنجا که امریکا یکی از کشور قدرتمند دنیا است، بسیاری از کشورها با استفاده از این ابزارِ سیاسی، تلاش میکنند تا در سیاست خارجی امریکا برای خود و کشورشان جایگاه مناسبی تعریف کنند.
در ماه قوسِ سال ۱۳۹۵ وزارت دادگستری امریکا اسنادی را پخش کرد که نشان میداد، حکومت وحدت ملی افغانستان با توسل به روشهای «غیر قانونی» یک میلیون و ۵۰۰ هزار دالر را به ستاد انتخاباتی هیلاری کلینتون، نامزد شکستخوردۀ امریکا کمک کرده است.
بر بنیاد این گزارش، اشرف غنی برخلاف عرف سیاسی؛ به جای استفاده از وزارت خارجۀ افغانستان، با کمکِ اجمل غنی، عضو خانوادۀ خود، کمکی به ارزش یک میلیون و ۵۰۰ هزار دالر را در اختیار مسوول ستاد انتخاباتی هیلاری کلینتون قرار داده است.
اما تفاوتی که لابی دیگر کشورها با لابی افغانستان و به صورت خاص، لابی حکومت وحدت ملی با دیگر حکومتها و کشورها دارد، در این است که سایر کشورها تلاش میکنند با اتکا بر پشتیبانی امریکا، بنیانهای حکومت ملیشان را مستحکم کنند، اما حکومت وحدت ملی در تلاش است تا با کمکگیری از افراد، دیدگاههای قومی و سمتی خاصی را پوشش ملی دهد و در آن، اقوام، گروهها و جریانهای دیگر را بیگانه معرفی کند.
نتیجه
با توجه به آنچه گفته آمد، دیده میشود که نه امریکا و نه هم حکومت وحدت ملی، هیچ کدام در پی چارهسنجی بحرانهای این مملکت نیستند؛ امریکا میخواهد پروژههای منطقهیی این کشور در ارتباطِ با کشورهای قدرتمندی مانند روسیه، چین و ایران که در همسایهگی افغانستان قرار دارد، تطبیق شود و برای تطبیق این پروژهها نیاز به افرادی چون اشرف غنی دارد. به نظر میرسد که امریکا در افغانستان فقط برای رصد کردن تحولات امنیتی منطقهیی کشورهای رقیبِ آن کشور در افغانستان حضور دارد و برای مقامهای این کشور هیچ تفاوتی نمیکند که مردم افغانستان چه وضعیتی دارند و با چه وضعیتی در آینده روبهرو خواهند شد.
حکومت وحدت ملی نیز در نزدیک به سه سال حاکمیتش ثابت ساخت که برنامهیی برای بیرونرفت از بحران افغانستان روی میز ندارد. سران این حکومت هرچه تا به حال انجام داده اند، در راستای برنامۀ مشخص قومی و سمتی بوده است. عزل و نصبها در این حکومت گویای این مدعا است.
دیده شد که جریانهای، احزاب و گروههای فراوان مردم از اقوام مختلف در برابر تصمیمها و برنامههای این حکومت به مخالفت برخاستند. در تازهترین مورد، چندین جریان سیاسی در گردهمآیی «وفاق ملی» حکومت را به بیارادهگی در امر برگزاری انتخابات متهم کردند و از آنجا که از وضعیت به وجود آمدۀ ناشی از حکومتداری حکومت وحدت ملی به ستوه آمده اند، هُشدار دادند که در صورت ادامۀ بیتوجهی در امر برگزاری انتخابات، طرح بدیل ارایه میکنند و به حکومت وحدت ملی اجازۀ دوام را نمیدهند.
بناً بر سران حکومت وحدت ملی است تا پیامدهای آنچه انجام میدهند را بسنجند. نتیجۀ سه سالۀ تصمیمهای آنان ایجاد مرز و فاصله میان اقوام و گروههای داخلی بود. ادامۀ چنین وضعیتی بیگمان کشور را به سمت تجزیه و جنگهای داخلی خواهد کشانید! جامعۀ جهانی در رأس ایالات متحدۀ امریکا نباید به افغانستان نگاه پروژهیی داشته باشد و یا از لابی چهرههای منفعتاندیش متأثر شود.
وجود چنین نگاهی باعث شده تا جنگ در افغانستان کلید پایان نخورد و شهروندان کشور هر روز بیشتر از پیش قربانی بدهند و آخر خط جنگ دور از تصور به نظر برسد.
Comments are closed.