گزارشگر:یک شنبه 27 حوت 1396 - ۲۶ حوت ۱۳۹۶
روز گذشته، سایت ریاستجمهوری از ملاقات و گفتوگویِ آقای غنی و ناصر جنجوعه مشاور امنیت ملیِ پاکستان در قصر دلگشایِ ارگ خبر داد. در این خبر گفته شد که دو جانب پیرامون پیشنهاد صلح افغانستان به طالبان، چگونهگی آغاز مذاکراتِ همهجانبه میان دو کشور، همکاریهای منطقهیی و مبارزه با اقتصاد جرمی و فعالیتهای تروریستی بحث و تبادل نظر کردهاند و در پایان، آقای غنی از نخستوزیر پاکستان به گونۀ رسمی دعوت کرده که به کابل سفر کند تا مذاکراتِ دولت با دولت که در دومین کنفرانس پروسۀ کابل روی آن تأکید رفته، کلیـد بخورد.
چنین اخبار و گزارشهایی در خصوصِ دیدار و مباحثۀ مقاماتِ افغانستان و پاکستان بهویژه وقتی با ادبیاتِ ارگ به نشر برسد و به الفاظ و عبارتهایی چون «به حضور پذیرفتن»، «مذاکرات همهجانبه» و «مذاکرات دولت با دولت» نیز مزیّن شودـ همان بازیِ چرخوفلک را به یاد میآورد که کودکان روی چوکیهای چوبی مینشستند و توسط یک دستگاهِ کوچکِ گردنده در یک محورِ تکراری و همیشهگی بالا و پایین میشدند و در نهایت، شادی و هیجانِ همۀ این بالا و پایین رفتنهایشان، با توقفِ دستگاه توسط گردانندۀ آن پایان مییافت.
روابط حکومتِ افغانستان با پاکستان در پانزده ـ شانزده سالِ اخیر از همین جنس بوده است. متأسفانه عرصۀ سیاستِ خارجیِ ما که میباید مانند همۀ کشورها عرصۀ نمایشِ بزرگی و پختهگی و دوراندیشی باشد، محلِ نمایشِ خامیها و ناشیگریهایِ بیشمار آنهم نسبت به کشوری شده که زیر عنوان «عمق استراتژیک»، دهان برای بلعیدنِ افغانستان باز کرده است.
در عرصۀ سیاست خارجی، کشورها میکوشند همۀ ضعفهای احتمالیِ نظامی و اقتصادیشان را با دیپلماسی کارا و استراتژیِ ورزیده جبران کنند؛ ولی حکومت افغانستان بهدلیل نداشتنِ بینش استراتژیک، همۀ ضعفها و کمبودهایش را ضربِ صد و یا بیشتر میسازد. به گذشتههای دورتر کاری نداریم، با آغاز حکومت وحدت ملی، آقای غنی و مبلّغانِ ارگنشین چنان پنج حلقۀ سیاست خارجی را به تفصیل و اطمینانِ کامل توصیف کردند که گمان شد اینبار دغدغۀ اساسیِ سیاست خارجیِ ما یعنی پاکستان مورد شناسایی و پردازش قرار گرفته است. از آنزمان تا حال چهار سال گذشته و در این مدت، ما شاهدِ بارها قهر و آشتی، بند و بست، فراز و فرود و دوستی و خصومت بودهایم.
پاکستان در قلبِ حلقۀ اول (همسایهها) قرار داشت و چنین توقع میرفت که حکومتِ جدید میخواهد گردشِ باطلِ قهر و آشتی و سیاستِ خارجیِ احساسی و سلیقهیی نسبت به این همسایه را پایان دهد و یک رویکرد استراتژیک و طولانیمدت را در اینباره پی بریزد. اما غنی هم به رفتارهای تکراری و شتابزدۀ گذشته متوسل شد: دوستِ پاکستان شد و به آن عشق ورزید و بر اثرِ یک اتفاق، متارکه کرد و خود را در آغوشِ رقبای پاکستان به اهتزاز درآورد و این دور را همچنان ادامه داد.
اکنون که آقای غنی از نخستوزیر پاکستان دعوتِ رسمی بهعمل میآورد، از پروسۀ صلح با طالبان به مشوره و همکاری پاکستان سخن میگوید و نوید مذاکرۀ همهجانبه با این کشور را میدهد؛ چند مرحله وصل و جدایی سپری شده و پس از هر بار جدایی گمان کرده که پاکستان را زیر فشار قرار داده و پس از هر بار وصل نیز خیال نموده تحولی «همهجانبه» در روابط دو کشور به میان میآورد.
اما دستگاه سیاست خارجیِ پاکستان بر همۀ این قهر و آشتیها اشراف یافته و چنان به آن نفوذ کرده که میتواند در یک گردونۀ زیانبار برای ما و یک چرخۀ سودآور برای خویش، آن را تکرار و بازآفرینی کند. «مذاکرۀ همهجانبه» و امیدهای واهی وابسته به آن، بخشی از نیرویِ محرکۀ این گردشِ زیانبار است؛ گردشی که پس از رسیدن به یک فراز مصنوعی، افغانستان احساسِ رضایت و پیروزی میکند و پس از رسیدن به یک فرود، دستِ نهچندان نامرئی پاکستان دوباره آن را به بالا فرا میخواند.
شناختِ ما از سیاست خارجیِ آقای غنی نسبت به پاکستان چنین است؛ یک چرخوفلکِ چوبیِ منفعل از نیرو و نیرنگِ اسلامآباد. ای کاش این شناخت نادرست ثابت شود و آقای غنی بتواند معجزهیی را در این مسیر رقم زند!