گزارشگر:خواجه بشـیراحمد انصاری/ دوشنبه 28 حوت 1396 the_time('j F Y');?>
کسانی که با نوروز جنگ داشته و آن را غیرمشروع میدانند، به سنتها و اوضاع اجتماعی جامعۀ پیامبر اسلام استناد میورزند. ما هم از همین زاویه به نوروز نگریسته و در شبهجزیرۀ عربستانِ آن روزگار هیچ مناسبتی را چون «سوق عکاظ» شبیهتر و نزدیکتر به نوروز نیافتهایم که در این مقال، آن را با نوروز مقایسه نموده، نگاهی به گذشته و حالِ آن افگنده و سپس به حکم شرعی برگزاری آن خواهیم پرداخت.
در تاریخ جزیرۀ عربستان، ما با پدیدۀ فرهنگی و اجتماعیِ خیلی مهمی به نام «سوق عکاظ» مواجه هستیم. سوق عکاظ پیش از آنکه بازاری بوده باشد، مناسبتی اجتماعی و فرهنگی بود که هر سال در طایف برگزار میگردید. این مناسبت به گفتۀ بیشتر دانشمندان مسلمان و اروپایی، در آخر زمستان و اول بهـار هر سال تجلیل میشد. ساکنان مکه و اطراف آن در آن زمان هم موسم حج و هم سوق عکاظ را در روزهای مشخص سال دایر مینمودند که پیروی از تقویم هجری قمری مانع این نمیشد که آنها هر سال در عین روزها مراسمشان را تجلیل نمایند. آنها برای آنکه این موسم را ثابت نگه داشته باشند، از نظام «نسئ» سود میبردند و برای علاج آن در هر سه سال، یک ماه بر ماههای سال می افزودند. مناسبت سوق عکاظ در موسمی ثابت نگه داشته شده بود که در آن هم محصول شان آماده میشد و هم هوا برای تجلیل از همچو موسمی مساعد میگردید. به عبارت دیگر، سوق عکاظ بازتاب نیازهای طبیعی ساکنان مکه و اطراف آن بود که با جشن طبیعت همنوایی داشت.
در این موسم تولیدات جزیرۀ عربستان و اموال حبشی و یمنی و ایرانی و هندی و رومی و شامی و مصری… در بازار عکاظ به فروش میرسید و نامههایی از پاشاهان اینسو و آنسو نیز در آن خوانده می شد. شعرای بزرگ می آمدند و محصول فکری شان را در پیشگاه مردم می خواندند. اشعار هفتگانۀ عرب که به نام «معلقات سبعه» شهرت دارد هم در همان مناسبت بر دیوارها آویزان می گردید. آرزوی نهایی هر سخنوری این بود تا شعر و یا نثرش در این مناسبت مورد پسند واقع شده و بر سر زبان سخنسرایان و بر پشت اسپ و شترسواران تا اقصای این شبهجزیره پخش و نشر گردیده و در فضای آن برای قرن ها بازتاب داشته باشد.
سوق عکاظ از پُرشکوه ترین محافل جزیرۀ عربستان به شمار می رفت که برخی ها تاریخ تأسیس آن را سال ۵۴۰ میلادی خوانده اند، در حالی که برخی دیگر از مؤرخان و با استناد بر شواهد علمی تری تاریخ آغاز این مناسبت را پیشتر از آن ثبت نموده اند.
در عصری که پیامبر اسلام به دنیا آمد، این مناسبت به بلنـدای شکوه خود رسیده بود. پیامبر خود هم در نوجوانی و هم پس از بعثت خویش به سوق عکاظ می رفت و خاطراتی از آن به یاد داشت، برای یاران خویش حکایت می نمود. روزی یک هیأت از قبیلۀ «ایاد» به ملاقات پیامبر آمده بود. پیامبر اسلام احوال «قس فرزند ساعدۀ ایادی» را از ایشان پرسید، آنها گفتند، قس وفات کرده است. پیامبر فرمود، من روزی ایشان را در سوق عکاظ دیدم که بر شتر سرخرنگی سوار بود و سخنانی دلنشین بر زبان می آورد که چیزی از آن به یادم نمانده است. یکی از بادیهنشینان که در صف آخر نشسته بود، فریاد زد که او آن را به یاد دارد و سپس به خواندن متن سخن او پرداخت و پیامبر هم با شنیدن آن خوشحال گردید.
پیامبر اسلام هنوز چهاردهساله بود که در چهارمین دورۀ «جنگ فجار» که در ساحۀ سوق عکاظ به وقوع پیوسته بود، اشتراک ورزید.
سوق عکاظ در اصل خویش مناسبتی اجتماعی و فرهنگی بود که آهسته آهسته مفاهیم دینی نیز به آن راه یافت، همان طوری که در نوروز می بینیم. برگزاری این مناسبت در موسم حج این موسم را به شکل طبیعی آن رنگ دینی بخشید طوری که عربها در سوق عکاظ بتی بنا نموده بودند که آن را «جهار» مینامیدند. گذشته از این بت، صخره هایی را که در کوه «اطحل» وجود داشت، لبیکگویان پرستش و طواف نموده و در ایام حج، آن را به خون قربانی رنگین میساختند.
با آنکه سوق عکاظ با مفاهیم دینی رنگ یافته و با شرک و خرافات آغشته شده بود، ولی در سراپای سنت پیامبر اسلام چیزی را نمییابیم که بر حرام بودن این مناسبت دلالت نماید. قرآن کریم و ده ها هزار حدیثی که از پیامبر اکرم به یادگار مانده، اشارهیی به این مناسبت ندارد. اگر اشارههایی ضمنی هم یافت می شود، آنها را می توان به نفع این مناسبت تفسیر نمود نه در جهت حرمت آن.
گرچه خلیل بن احمد فراهیدی و برخی دیگر از دانشمندان را باور به این بوده است که اسلام بر سوق عکاظ پایان گذاشت ولی آنچه از عبارت ایشان فهمیده میشود، زیرپا کردن فخرفروشیهای قبیلوی بوده است که پیش از اسلام در قالب شعر ارایه می گردید و بازار گرمی داشت. ولی راست سخن اینکه سوق عکاظ در عصر اسلامی به شکلی که در دوران جاهلیت تجلیل میگردید دیگر تجلیل نمیشد. علت این امر در چند نکته نهفته بود: اول اینکه موسم حج در اسلام بر مبنای تاریخ قمری و حذف نظام کبیسه عیار گردید که بر مبنای این تقویم موسم حج هر سال تغییر می نمود و از همین جهت با موسم اصلی سوق عکاظ که برای عرضه نمودن تولیدات زراعتی منطقه تنظیم شده بود، همخوانی نداشت و در نتیجه، از مهمترین گردهمایی سال که در موسم حج انعقاد می یافت، جدا گردید. اینکه پیامبر اسلام چرا نظام کبیسه را فسخ نمود، علتش این بود که برخی قبایل آن دوران برای آنکه خود را از قیود ماههای محرم که جنگ در آن حرام خوانده شده بود رها کنند، ماه های سال را بازیچۀ خویش ساخته و آن را هر زمانی که میخواستند و به شکلی که مصلحت شان تقاضا مینمود، تغییر میدادند.
علت دیگری که از اهمیت سوق عکاظ کاست، هجرت پیامبر و یاران او به مدینه بود که از منطقۀ سوق عکاظ مسافۀ زیادی داشت، هجرتی که راه را برای کشمکشهای گرم میان مسلمانان و غیرمسلمانان آماده نموده و اوضاع اجتماعی و فرهنگی جامعه را دگرگون ساخت. مسلمانان مشغول تأسیس جامعه و دولت و سپس امپراتوری خویش شده و به شرق و غرب زمین تا چین و شمال افریقا و آسیای میانه پراگنده شدند و بازارهایی را دیدند که سوق عکاظ در مقایسه به آنها هیچ بود.
با وجود همۀ این عوامل بازدارنده و نیرومند، بازهم سوق عکاظ ادامه یافت و در میراث نبوی و فقهی مسلمانان فتوایی را نمیتوان یافت که این جشن اجتماعی و فرهنگی را تحریم نموده باشد. از همین لحاظ بود که این مناسبت فرهنگی و اجتماعی تا سال ۱۲۹ هجری ادامه یافت.
شاید این پرسش در ذهن خواننده ایجاد گردد که پس از اینهمه سال چه کسی این مناسبت را ساقط نمود. پاسخ این است که جامعۀ اسلامی در نخستین مراحل زندهگی خویش به بیماری استخوانسوزی مبتلا گردید که آن را خوارج نامند؛ سرطانی که جامعۀ اسلامی در این چند سال اخیر دوباره به آن مبتلا شده و چنین مناسبت هایی را تحریم و تکفیر می نمایند. آری، خوارج بودند که بر این مناسبت فرهنگی و اجتماعی خط بطلان کشیده، سوق عکاظ را غارت نموده و دروازه اش را بستند. این یورش را مختار بن عوف یکی از رهبران شاخۀ حروریۀ خوارج رهبری نمود و سوق عکاظ پس از آن ضربه، دیگر نتوانست قد برافرازد. مختار بن عوف بر مکه سیطره حاصل کرد، آن شهر و مدینه را با خون سرخ نمود و سپس بر سوق عکاظ یورش برد و آن را نیز تاراج و ویران نمود و مردم از ترس آنکه اموال شان بار دیگر چپاول نشود، دیگر از شرکت در آن مناسبت دوری گزیدند. کلبی و بکری و گروه بزرگی از دانشمندان را باور به این بوده که سوق عکاظ هم در جاهلیت و هم در اسلام برگزار میگردید که پس از تأسیس جامعۀ اسلامی در مدینه یکصدوبیست نه سال دیگر هم ادامه یافت.
موسمی که در تاریخ عربها به نام سوق عکاظ شهرت یافته است، پس از گذشت چهارده قرن از ظهور اسلام، امروز با شکوه تمام در عربستان سعودی تجلیل میگردد. یازدهمین تجلیل سالانه از این مناسبت مهم اجتماعی، هشت ماه پیش صورت گرفت که سرپرستی آن را پادشاه عربستان سعودی خود به دوش داشت. مسؤولیت برگزاری این مناسبت به دوش ولایت مکۀ مکرمه گذاشته شده بود که وزارت های دفاع و داخله و تعلیم و تربیه و اطلاعات و فرهنگ و محیط زیست و نهادهای بسیار دیگری در امر تجلیل از این مناسبت ملی شرکت داشتند. مسابقه های شعرخوانی، تیاتر، خطاطی، رسم، سخنرانی، اسپدوانی و امثال آن که در سطح محلی، منطقوی و بینالمللی دایر گردیده بود، خاطرۀ این موسم تاریخی را در خاطرهها زنده ساخت.
ده سال میشود که جامعۀ عربستان سوق عکاظ را برگزار مینماید، تجلیلی که هر سال بر شکوه آن افزوده میشود. علمای دینی عربستان سعودی مشکلی با سوق عکاظ نداشته و میگویند در اینجا نه کسی شرک می ورزد و نه هم در پای بتی خون میریزد.
پرسشی که از برخی ملاصاحبان محترم دارم، کسانی که با آب شدن برف های زمستانی از خواب برخاسته و مستانه بر نوروز یورش برده، و درحالیکه خود از فهم درستِ متن و حواشی مربوط به نوروز عاجز بوده اند، حواشی حواشی حواشی برخی کتب فقهی را طوطیوار تکرار نموده و بر بنیاد آن حکم تکفیر صدها ملیون مسلمان را صادر مینمایند، از آنها میپرسم: آیا نوروز آن دوران به آیین مجوسان نزدیکتر بود و یا سوق عکاظ آن زمان شبهجزیرۀ عربستان به آیین شرک و بتپرستی و آیا این عالیجنابان فهم درستتری از حدیث و سنت پیامبر دارند یا علمای عربستان سعودی و دانشمندان الازهر مصر؟
قرآن کریم در آیت ۱۱۶ سورۀ النحل میفرماید: «و شما نباید از پیش خود به دروغ چیزی را حلال و چیزی را حرام گویید و به خدا نسبت دهید تا بر خدا دروغ بندید؛ آنان که بر خدا دروغ بندند هرگز روی رستگاری نخواهند دید».
Comments are closed.