گزارشگر:احمد ذکی خاورنیا/ سه شنبه 7 حمل 1397 ۶ حمل ۱۳۹۷
بخش دوم/
مورخین مینویسند: خلفای بنیامیه در زمانهای بیکاری به قصاید و شعر روی میآوردند و مدتی نگذشت که آوازخوانی جای شعر را گرفت، و معاویه، مروان، ولید، سلیمان، هشام و مروان بن محمد به غنا روی آوردند، اما بهخاطر حفظ ابهت خلافت، بر ندیمان ظاهر نمیشدند، بلکه میان آنها و ندیمان پردهیی آویخته میشد تا ندیمان از حرکات خلیفه در حالت خوشی و سرمستی اطلاع نیابند. گاهی خوشحالی و طرب بر خلیفه چیره میشد و حرکاتی از او سر میزد که جز کنیزکان مخصوص، کس دیگری از آن آگاهی نمییافت. اگر از پشت پرده آوازی بلند میشد و یا حرکتِ غیرمعمولییی صادر میگردید، مسوول پرده فریاد میزد: «کافیست کنیزک کافیست! دست بردار!« با چنین سخنی میخواست برای ندیمان وانمود کند که انجامدهندۀ چنین حرکات برخی از کنیزکان بودهاند.
اما برخی از خلفای بنیامیه بر آوازخوانان و ندیمان ظاهر میشدند و از اینکه بعضی حرکات در حالت خوشحالی و طرب از آنها در حضور ندیمان و آوازخوانان صورت میگرفت، باکی نداشتند… در زمان ولید دوم کار به جایی کشید که وی مردم را به موسیقی و آوازخوانی مکلف کرد و در این زمینه راه اسراف و زیادهروی را در پیش گرفت؛ به گونهیی که اموال زیادی را بر آوازخوانانی که از دورترین نقاط سرزمین خلافت دعوت میشدند، خرج مینمود.
سخن ما تا اینجا بر محور خود آواز و موسیقی میچرخید اما آن ساز و آوازهایی که با بدکاری و فجور همراه باشد، مانند رقص و پایکوبی برهنه و دیگر کارهای نامشروع دیگر، چنین چیزهایی بدون تردید که از محرمات بوده و جامعۀ اسلامی در طول تاریخ با آن سرِ جنگ و ستیز داشته است. اما غنا در ذاتِ خود حرام نیست، بلکه نفس آدمی با شور و شعف و ذوق به سوی آن تلاش میکند؛ به همین لحاظ بزرگان قوم از فقها و قاضیان و نجیبزادهگان در غنا و آواز و گوش فرا دادن به آن، هیچ مشکل و حرجی نمیدیدند.
مالک بن انس امام سرزمین مدینه گاهی در عروسیها آواز میخواند، چنانچه در عروسی ابن حنظله آواز خواند و شخصی به نام «بردان» که از جملۀ موالی بود و به عنوان مسوول بازار مدینه ایفای وظیفه میکرد و در میان مردم به قضاوت مینشست، شغل اصلیاش آوازخوانی بود، و شخص دیگری به نام «دحمان» از آوازخوانان مدینه بود که خیلی نمازخوان هم بود و شهادتش پذیرفته میشد. زمانیکه قاضی عبدالعزیر بن مطلب مخزومی گواهی دحمان را پذیرفت، برخیها بر وی ایراد گرفتند که چگونه شهادت وی را پذیرفتهاید درحالیکه وی آواز میخواند و به کنیزکان آوازخوانی یاد میدهد. قاضی در پاسخ به آنها گفت: خداوند همۀ ما را ببخشاید کدام یک از ما آوازخوانی نمیکند!
قاضی مدینه ابن حنظلیه آوازخوانی میکرد و والی مدینه عمربن عبدالعزیز نیز آواز میخواند. برعلاوۀ این، شهر مدینه با زنانِ آوازخوان شهرت بهسزایی یافت مانند: عزه المیلاد که در مدینه خانهیی داشت و مردم برای شنیدن آوازخوانیاش به آنجا میرفتند، و خانم دیگری به نام جمیله، دارای سرای بزرگی بود که در آن به آوازخوانی میپرداخت و زنان دیگری به نام های برد الفواد، نومه الضحی، قند، رحمه، هبه الله، فرحه، حبابه، سلامه، خلیده، عقیله، شماسیه، فرعه، بلبله، لذه العیش، سعیده و زرقاء وجود داشتند که در مدینه به آوازخوانی میپرداختند.
علمای بسیاری در طول تاریخ در مورد مباح بودن غنا در شریعت اسلامی، سخن گفتهاند. امام شوکانی در کتاب خود زیر عنوان «ابطال دعوی الاجماع علی تحریم مطلق السماع» میگوید: از جمله کسانیکه غنا را مباح دانسته اند، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عمر رضی الله عنهما اند. و عبدالله بن زبیر کنیزکانی داشت که در تار مینواختند و زمانیکه ابن عمر بر وی وارد شد، از عبدالله بن زبیر پرسید که این چیست ای یار رسول خدا. عبدالله بن زبیر تار را به ابن عمر داد و گفت: این ترازوی شامی است، سپس ابن زبیر گفت: به وسیلۀ این، عقلها وزن میشود. و امام شوکانی برخی از کسانی را که آوازخوانی را مباح میدانستهاند نام گرفته که از جملۀ آنها قاضی شریح، سعیدبن مسیب، عطا بن ابی رباح، زهری، شعبی، معاویه، عمروبن عاص، ابن حزم، عبدالعزیز بن سلمه بن ماجشون مفتی مدینه، عزبن عبدالسلام و ابواسحاق شیرازی است.
مسلمانان نخستین توجه زایدالوصفی به شعر نمودند و از هماهنگسازی آوازها و ریتم متعدد شعری، جولانگاهی برای هماهنگسازی آوازها و موسیقی ساختند و از حدای شتر (سرود و آوازی که ساربانان هنگام راندن شتر میخوانند) که آهنگ ابتدایی محدودی بود آهنگهای پیشرفتهتری را پایهگذاری کردند. در حدیث انجشه که رسول خدا فرمود: «آرامتر با شیشهها(زنان) نرمی کنید» گویا رسول خدا به انجشه مشورت میداد که مقام متسارع(پرده موسیقی) را نسراید تا زنان متأثر نشوند، وحدا به آهنگ آهسته و دنبالهدار کند که امروز به آهنگ کودکانه شناخته میشود.
از دلایلی که در احادیث نبوی در زمینۀ نیکو شمردن آوازهای شیرین طربانگیز آمده است، سخن رسول خداست که برای ابوموسی اشعری درحالیکه آواز زیبایش مورد پسند رسول خدا قرار گرفته بود، گفت: «پارههایی از صدای خوش و الحان «آل داود» به تو داده شده است!».
در صحاح نیز آمده است که رسول خدا صلی الله علیه وسلم غنا را اجازه داد و برای حضرت عائشه گفت: «ای عائشه! آیا همراه شما سرگرمی (دف و غیره) نبود؟ زیرا انصار، سرگرمی را دوست دارند». در روایت دیگر آمده است که «دختر را به شوهرش فرستادید؟ عائشه گفت: بلی. پیامبر فرمود: و آیا کسی را همراه وی فرستادید که آواز بخواند؟ گفت: نخیر. پیامبر فرمود: آیا نمیدانید که مردم انصار غزل خوششان میآید؟ چرا نفرستادید همراه عروس کسی را میگفت:
أتیناکم أتیناکم
نحییکم نحییکم
ولولا الحبه السمراء
لـم نحلل بوادیکم
در صحیح بخاری و مسلم از عائشه روایت شده است که گفت:« ابوبکر بر من وارد شد و نزد من دو دخترکی از دختران انصار بودند که آواز میخواندند و دف میزدند… رسول خدا گفت: ای ابوبکر آنها را بگذار بهخاطری که روزهای عید است». امام نووی در شرح این حدیث میگوید: «اینکه رسول خدا خاموشی اختیار کرد، برای اینکه برای آن دخترکان مباح بود» و از سائب بن یزید روایت است که گفت: «زنی نزد رسول خدا آمد، رسول خدا برای عائشه گفت: آیا این زن را میشناسی؟ گفت: نه نمیشناسم ای نبی خدا. پیامبر گفت: این زن آوازخوان بنی فلان است، دوست داری که برایت آواز بخواند، پس آن زن آواز خواند». زهری از سائب بن یزید روایت کرده است که عمربن خطاب در برخی از سفرهایش برای رباح بن معترف گفت: برای من آواز بخوان و رباح این شعر را سرود:
أتعرف رسماً کالطراز المذهب
بعمره قفرا غیر موقف راکب
ابن قتیبه به سند خویش از سلیمان بن یسار روایت میکند که وی سعدبن ابی وقاص را شنید که میان مکه و مدینه آواز میخواند، سلیمان برایش گفت: چنین کاری درحالیکه تو محرم هستی انجام میدهی؟ سعد گفت: برادرزاده آیا از من سخن پریشان و هذیان میشنوی؟
بیهقی روایت میکند که سلیمان بن یسار از عقبۀ بن عمر در حالیکه بر سر شترش سوار بود و درآن زمان به عنوان امیر لشکر ایفای وظیفه میکرد، شنید که وی در منطقۀ «نصب» آوازخوانی مینمود. و بیهقی به سند خود از وهب بن کیسان سخن عبدالله بن زبیر را روایت میکند که گفت:هیچ یک از مهاجرین را نشنیدم مگر اینکه آوازخوانی میکردند.
منابع ادبی و تاریخی از جمله «مروج الذهب و معادن الجوهر» مسعودی، و«الأغانی» أصفهانی، و«العقد الفرید» ابن عبد ربه، و بسیار دیگر از علمای قدیم، موضوع غنا در حجاز را مورد بحث قرار داده و مجالس ساز و آواز حجازیان در زمان جاهلیت و اسلام را به تصویر کشیدهاند که متون آنها حاوی اخبار و مرویات بسیاری است.
نویری در«نهایه الأرب» موضوع غنا و سماع را مورد بحث قرار داده و آنچه در اینباره از ممنوعیت و اباحت آمده است، همه را ذکر کرده است و از صحابه، تابعین، امامان، عابدان، زاهدان و از خلفا، اشرافزادهگان، فرماندهان و اخبار مردان و زنان آوازخوان و کسانِ بسیاری را نام برده است. وی قدم به قدم از شیخ عبدالغنی نابلسی در مخطوط خود به نام «إیضاح الدلالات فی سماع الآلات» پیروی کرده است. از مشاهیر غنا در مکه در صدر اسلام: سعید بن مسجع متوفای ۸۵هـ از آزادشدهگان بنی جمع است. وی از پارسیان و رومیان بهترین آهنگهایشان را گرفت و آن را مطابق ذوق مکیها ساخت و حتا گفته اند که وی نخستین کسی است که پایههای اقتباس آهنگها از فرهنگهای هنری همجواران اعراب را وضع کرده است. شخص دیگری به نام ابن سریج متوفای ۹۸هـ از آزادشدهگان بنی نوفل بن عبد مناف است که در پوشیدن موی ساختهگی شهرت یافت و زمانی که آواز میخواند، روی خود را بهخاطر جذامی که داشت، میپوشانید. شخص دیگری به نام مسلم بن محرز متوفای ۱۴۰هـ وجود داشت، وی ملقب به «چنگ زن» عرب گردید بهخاطر اینکه چنگ را خوب مینواخت. وی از نخستین کسانی است که در حجاز به ایقاع رمل (یکى از لحنهاى موسیقى) سروده است. ابن سریج یکی از چهار ستونِ موسیقی در حجاز به حساب میآید و آن چهار تن عبارت اند از: ابن سریج و ابن محرز در مکه و معبد و مالک طائی در مدینه. این اخیر اولین کسی است که «تار» را در مکه استفاده کرد.
از بزرگان موسیقی صدر اسلام در مدینه، سائب بن یسار متوفای ۶۴هـ است. وی در نواختن تار شهرت یافت و اشراف مدینه از جمله عبدالله بن جعفر را در طرب و شادمانی آورد و معاویه او را به دربار خود برای آوازخوانی دعوت کرد. او از جمله کسانی بود که در آوازخوانی در مدینه نوآوری کرد و آهنگی را به نام ثقیل اول «یکی از هفده بحر اصول موسیقی» اختراع نمود و در تاریخ عرب نخستین کسی است که به چنین سبکی سروده است. معبد بن وهب متوفای ۱۲۶هـ از آزادشدهگان بنی مخزوم است، وی هنر آوازخوانی را نزد سائب آموخت و دراین زمینه برتری یافت تا اینکه به امیر آوازخوانان ملقب گردید. یونس بن سلیمان کاتب، متوفای ۱۳۵هـ، مولای عمرو بن زبیر بود. او آوازخوانی را از ابن سریج، معبد، ابن محرز و غریض آموخت. غزلیاتی را که وی دربارۀ زینب دختر عکرمه سروده بود، بعدها به نام «زیانب» مسما گردید. او چنانچه در فهرست ابن ندیم آمده، نخستین کسیست که در زمینۀ موسیقی در مدینه تألیف کرده است. و آوازخوانِ مشهورِ دیگری به نام مالک بن ابی السمح متوفای ۱۳۷هـ یاد میشد که درکودکی یتیم گردید، سپس عبدالله بن جعفر او را تربیت کرد و آوازخوانی را از معبد آموخت و در مجالس یزیدبن عبدالملک و ولید بن یزید آوازخوانی نمود.
جا دارد در اینجا حکایت جالبی را از یکی از امامان حدیث نقل نمایم: ابراهیم نوادۀ عبدالرحمن بن عوف صحابی پیامبر است. وی از علمای مورد اعتماد به حساب میآید. خودش و پدرش سالها قاضی شهر پیامبر اسلام، مدینۀ منوره بودند. ابراهیم در زمان هارون رشید به بغداد آمد. هارون رشید وی را مورد احترام و نوازش قرار داد. وی از ابراهیم در ارتباط به غنا و موسیقی پرسید. ابراهیم فتوا به تحلیل آن داد.
از اینکه ابراهیم در روایت حدیث شهرت داشت و امام عصرش بود، یکی از اصحاب حدیث برای گرفتن احادیث پیامبر نزد وی آمد، اما زمانی وی را دید که آهنگ میسراید، گفت: من علاقه داشتم تا از تو حدیث بشنوم اینک از تو حدیث نخواهم شنید. ابراهیم برایش گفت: برو خود را گم کن!. سپس به حاضرین گفت تار را بیاورید… تار را بیاورید! من هرگز در بغداد حدیثی روایت نخواهم کرد مگر اینکه پیش از آن آهنگی بسرایم. کار ایشان در بغداد شایع شد و به گوش خلیفۀ عباسی هارون رشید رسید.
هارون رشید وی را نزد خود خواست و از حدیث زن مخزومییی که دزدی کرده بود و پیامبر دستش را بریده بود، پرسید. وی سند حدیث و همچنان فقه آن را بیان کرد.
هارون برایش گفت: برای ما بیشتر از رسول خدا حدیث بگو. ابراهیم گفت: عود (تار آلت موسیقی) را بیاورید. هارون گفت: آیا عود (چوبی است که دود آن خوشبویی دارد) خوشبویی میخواهی؟ گفت: نخیر عود (تار) آهنگ و طرب میخواهم. هارون تبسم کرد و ابراهیم دانست که خبر آهنگخوانی وی به گوش هارون نیز رسیده است.
ابراهیم گفت: یا امیرالمؤمنین دیروز آدم ابلهی مرا اذیت کرد و مجبور شدم قسم یاد کنم که پیش از روایت هر حدیثی در بغداد آهنگی بسرایم. هارون گفت: بلی همینطور است. تار را خواستند و ابراهیم این آهنگ را با تار زمزمه کرد:
یا أم طلحه إن البین قد أزفا
قل الثواء لئن کان الرحیل غدا
هارون گفت: کدام یک از فقهای شما سماع را مکروه میدانست؟ ابراهیم گفت: آنانی که طیبات خدا را بر خود حرام کرده بودند. هارون گفت: آیا از امام مالک در این زمینه چیزی شنیدهای؟ ابراهیم گفت: مرا پدرم خبر داد که امام مالک و پدرم با جمعی از مردم در محفلی در»بنی یربوع» دعوت شدند درحالیکه با خود دف و تار و آلات موسیقی داشتند، آهنگ میخواندند و بازی میکردند. و امام مالک خودش دف مربعی در دست داشت که به جمع آهنگ میخواند و میگفت:
سلیمى أجمعت بینا … فأین لقاؤها أینا
هارون با شنیدن این آهنگ خنده کرد و به ابراهیم عطایا و بخششی داد.
ابراهیم مذکور، نوادۀ عبدالرحمن بن عوف صحابی پیامبر و یکی از مبشَرین به جنت است. و از امامان بزرگوار تبع تابعین و شاگرد مورد اعتماد امام محمد بن شهاب زهری به حساب میآید و بخاری و مسلم از ایشان روایتها کرده اند.
Comments are closed.