گزارشگر:تصویری مستند از دنیای خیرالقرون/ چهار شنبه 8 حمل 1397 - ۰۷ حمل ۱۳۹۷
بخش سوم/
خوشگذرانی و لذت بردن از زندهگی دنیا، پارۀ اساسی از جهان اسلام بود و کار به جایی کشید که اهل اسلام در خوشگذرانی زیادهروی کردند، به گونهیی که لباسهای ابریشمی میپوشیدند و حتا گردنبندهای طلایی بر گردن اسپانِ خود میآویختند و در ظرفهای طلایی و نقرهیی میخوردند و میآشامیدند و جامههایی بر تن میکردند که بهای آنها به پنجصد دینار میرسید. تنها مردان به اسراف و خوشگذرانی روی نیاورده بودند، بلکه زنان هم در پوشیدنِ لباسهای نرم و نازک و استفاده از زیورات و جواهر و خوشبوییها تفنن میورزیدند، طوریکه درتابستان بهخاطر خوشگذرانی به طائف میرفتند. شهر مکه پُر از کنیزکان و بردهگان بود و لهو و لعب در این شهر گسترش چشمگیری یافته بود و در پهلوی آن، نشاط و فرح هم بسیار شد و برای بیکاران و خوشگذرانان دلقکی به نام «دارمی» وجود داشت که کارش خنداندن والیان و بزرگان قوم بود، و زنان هم دوست داشتند که با دارمی به تفریح و خوشگذرانی بروند!
جامعۀ مکه به تعبیر ما امروزیها، جامعۀ لیبرال بود به گونهیی که مردان و زنان با هم اختلاط میکردند همانگونه که سکینه دختر حسین بن علی که از زنان مشهور عصر خویش بود و از ظریفترین و نیکوترین آنها از نگاه اخلاق به حساب میآمد، روزی فرزدق، کثیر، جمیل و نصیب را نزد خود فراخواند و به نقد اشعار آنها پرداخت، سپس هرکدام را هزار دینار جایزه داد!
عائشه دختر طلحه بن عبیدالله از جمله زنانی بود که در ادب و تاریخ عرب و علم نجوم نبوغ داشت. وی در شبنشینیهای هشام بن عبدالملک با مردان شرکت میکرد و از شعر عرب، تاریخ و نجوم سخن میگفت و از طرف خلیفه جایزه میگرفت.
بر علاوۀ اینها، زنان زیادی دیگری هم وجود داشتند که در عرصۀ علم، فقه و ادب شهرت یافته و مجالس مشترکی را با مردان تشکیل داده و به بحث و بررسی پیرامون موضوعات مختلف میپرداختندـ که کتب تاریخ زبان و ادبیات عرب، نام و اشعار آنها را جمعآوری کرده است.
بدون تردید که در مکه و مدینه مردان علم و عبادت و زهد هم حضور داشتند اما هیچگاه مانند گروههای دینی امروز مردم را به نماز و عبادت مجبور نمیکردند و جوانان به بازی و تفریح مشغول بودند و حکومتهای آنروز مانند برخی حکومتهای اسلامیِ امروز جوانان را در خانهها زندانی نمیکردند، و با تمام معنا زندهگی طبیعی جریان داشت؛ زیرا آنها با حقایق زندهگی سروکار داشتند.
در دنیای سیاست نیز خلفا و امیران کارهای غیرشرعی انجام میدادند، درحالیکه فقهای بزرگ هم وجود داشتند اما هیچیک از آنان خواهان برکناری خلیفه و یا امیر نبودند و حتا زمانیکه برق شمشیر را دیدند، دیگر جرأت نصیحت را نیز از دست دادند.
نمیخواهم از حادثۀ المناک جمل و صفین یاد کنم که میان صحابه بهوقوع پیوست و مصیبتها و پیامدهای ناگواری در پی داشت. نگاهی به کشمکش بر سرِ خلافت میان عبدالملک بن مروان و عبدالله ابن زبیر میاندازم. ابن زبیر در برابر خلیفۀ وقت، یزید بن معاویه قیام کرد؛ یزیدی که در زمان او رویداد غمانگیز»حره» در مدینۀ منوره به وقوع پیوست و سپس لشکر یزید مکه را محاصره کرد و با منجنیقهای آتشین، خانۀ کعبه را حریق ساخت. این رویداد در سال ۶۳هـ به وقوع پیوست و ابن زبیر پس از مرگ یزید بدون بیعت، خود را خلیفۀ مسلمانان اعلان کرد و در همان زمان مروان بن حکم هم خود را خلیفۀ مسلمین اعلان نمود.
زمانیکه مروان وفات کرد، فرزندش عبدالملک خلیفه شد، با وی برخی از اهل اسلام بیعت کردند. او با ابن زبیر جنگ کرده و وی را محاصره نموده و خانۀ کعبه را بر سرش خراب کرد و در نهایت، ابن زبیر را به قتل رسانید. مورخ فقیه ابن کثیر یاد میکند که عبدالملک بن مروان با رومیهای (کافر) صلح کرد و به آنها هرهفته ۱۰۰۰ دینار میداد تا سرزمین شام از تاخت و تاز آنها در امان باشد و وی بتواند در این فرصت با خیال راحت با ابن زبیر (مسلمان) جنگ کند!
این واقعیتهای المناک دنیای دارالاسلام در خیرالقرون بود، و ما در جایی نخواندیم که فقها خلیفه را بهخاطر این کارها به آتش دوزخ بشارت داده باشند و برای اینکه مسلمانان را بهخاطر طمع و حرص به قدرت و پادشاهی کشته است وی را نفرین کرده باشند، و نصوص دینی هم نتوانست بر خلیفۀ خودکامه تأثیری بگذارد. آنچه که مایۀ تعجبِ آدمی میشود و نزدیک میشود که شاخ درآرد این است که: با وجود اینهمه جنایت، گروههای دینی به مشروعیت اینگونه خلفا اعتراف نموده و آنها را نمونههایی از قدرت و عزت و افتخار اسلام میدانند؛ درحالیکه آنها خلافت غصبی خونخوار و خودکامه با تمام معنا بودند. امیدوارم که حافظ ابوالفداء ابن کثیر مورخ کتاب البدایه والنهایه را گروههای دینی از جمله مستشرقین ملحد معرفی نکنند!. چه کنیم که تاریخ گواه بر بدیهای ما وخلفای ما است، تمام اینها برای این است که ما به حقایق دنیایی که در آن زندهگی میکینم اعتراف نمینماییم بلکه همواره از آن روی میگردانیم درحالیکه از گریبان ما گرفته است و هرلحظه به ما نگاه میکند.
اگر نگاهی به جهان اسلام در عصر عباسی بیاندازیم، میبینیم که حاکمیت فرزندان عباس با سفاح (بسیار خونریز) شروع میشود؛ سفاحی که خونهای مسلمانان بیشماری را بهخاطر اینکه از طرفداران بنیامیه بودند، بیباکانه ریختاند. سفاح و خلفای دیگری که بعد از وی آمدند، هیچ توجهی به احادیث نبوییی که مردم را به اطاعت از اولوالامر دعوت میکند، نکردند بلکه شمشیر خود از نیام برکشیده ودر برابر صاحبان امر و خلافت اموی جنگیدند تا اینکه آنها را نابود ساختند و خود بر تخت خلافت تکیه زدند و در این راه از هیچ جنایتی دریغ نورزیدند و فقهایی که همواره احادیث اطاعت از اولوالامر را بهسان گروههای دینی عصر ما شب و روز میخواندند، مانند دیگران از آنها اطاعت و فرمانبرداری نمودند.
دربارۀ هارون رشید میگویند که در تمام زمان خلافتِ خود یک سال به جهاد میرفت و سال دیگر به حج، ای کاش میدانستم که ایشان چگونه از فرصت استفاده کرده و فرزند به دنیا آوردند؟! پُرواضح است که ایشان با حقایق زندهگی و خواستههای دنیا تعامل نمودند.
تردیدی وجود ندارد که ایشان هم به غزا و جهاد میرفتند و هم به زیارت خانۀ خدا مشرف میشدند، وضعیتشان بهسانِ هر انسان دیگری بود اما از زیباییها و خوشیهای دنیا نیز لذت میبردند. اسحاق ابن ابراهیم موصلی از مشهورترین ندیمان خلفای عباسی بود طوریکه وی همدم و ندیم رشید بود و پس از آن ندیم مأمون و واثق. او در ساخت آهنگ، یگانۀ روزگار خویش بود. زمانیکه به رحمت ایزدی پیوست، متوکل، خلیفۀ عباسی گفت: که بخش عظیمی از ابهت و زینت پادشاهی رفت. وی دارای تألیفات متعددی است از جمله کتاب اغانی خود وی و اغانی معبد و اخبار عزهالمیلاد (آوازخوان مدینه) میباشد، و بدون شک که این ندیم همیشه با پادشاه بود و از وی در حج و غزا جدا نمیشد. شایان ذکر است که اسحاق موصلی دارای مدرسهیی بود که در آن به مردان و زنان، اصول موسیقی را میآموخت. کتابهای تاریخ میگویند که در این مدرسه، زیباترین دختران، هنر موسیقی را میآموختند.
هرگاه سخن از موسیقی و هنر در تاریخ اسلام بهویژه در خیر القرون به میان آید، جریانهای اسلامگرا چنین اخباری را از ساختهها و پرداختههای دشمنان اسلام میدانند که وارد کتابهای تاریخ شده است، به همین لحاظ من ترجیح میدهم که کتاب امام ابن حزم فقیه و محدث اندلس به نام «طوق الحمامه للالفه والالاف» را به خوانندهگان معرفی کنم. کتابی که در عشق و عاشقی و داستانهای رمانتیک بوده و توسط فقیه، محدث، مورخ و صاحب مذهب ظاهری و مؤلف کتاب المحلی امام ابن حزم نوشته شده است.
این کتاب در کشورهای اسلامی مورد بیمهری قرار گرفته و حتا در برخی از کشورهای خلیج فارس وزارت آموزش و پرورش انتشار آن را ممنوع اعلام کرده است. محتوای این کتاب برای جریانهای دینی تکاندهنده است، طوریکه در این کتاب امام ابن حزم از عشق و عاشقی سخن به میان میآورد و در هر مورد شعرهای نابی میسراید که گویای استاد بودن نویسنده در این زمینه است، و به روشهای اظهار عشق و محبت پرداخته و راههای وصال را برای عاشقانی که در فراق معشوق میسوزند، ذکر میدارد و رمز و راز معاشقه با چشم و فرستادن نامه و مواصفات سفیر را بیان میدارد و در اخیر از عفت و پاکدامنی سخن گفته که خیلی موثر، متین و عمیق است.
برای اینکه غم و اندوهی را که اندیشههای افراطی سالهای متمادی بر روح و روانِ ما انبار کرده اند، از چهره خود بزداییم، در ذیل به نمونهیی از موضوعات این کتاب میپردازیم.
اشاره به چشم
امام ابن حزم میگوید: «پس از کنایه به سخن گفتن اگر مورد پذیرش قرار گرفت، نوبت اشاره به گوشۀ چشم میرسد، این اشاره جایگاه ستودنییی داشته و تأثیر شگفتی هم میگذارد که قطعاً باعث وصل میگردد… اشاره به گوشۀ یک چشم، نشانۀ بازداشتن از کاری است، و سست گردانیدان آن نشانۀ قبول میباشد و نگاه دوامدار دلیل بر احساس درد و تأسف بوده و شکستن نگاه، نشانۀ شادمانی و خوشحالی است…».
Comments are closed.