گزارشگر:احمد عمران/ دو شنبه 13 حمل 1397 - ۱۲ حمل ۱۳۹۷
زمانی هانا آرنت اندیشمند سیاسیِ نامآشنایِ آلمانی که مرارتهای زیادی از نازیها دید و سرانجام با شرکت در محکمۀ ادولف آیشمان دیدگاههای خود را دربارۀ فاشیسم و توتالیتریزم در قالب یک جزوه ارایه کرد، میگوید: آدم مستبد و دیکتاتور میداند که چه میکند؛ او انسان باقی میماند، انسانی که خصلتِ ظالمانه دارد؛ اما توتالیتریزم یک وضعیت است که در آن انسانها از انسانیتِ خود تهی میشوند. به همین دلیل، آرنت بعداً کتابِ معروفِ خود «توتالیتاریسم» را که به بررسی این پدیده اختصاص یافته، مینویسد.
«توتالیتاریسم» در زمانِ خود غوغایی برپا کرد و به یکی از آثار دست اولِ سیاسی جهان مبدل شد که هنوز این جایگاه را برایش حفظ کرده است. هنوز هم کسانی که میخواهند ماهیت عملکردِ دولتهای فاشیستی را بدانند، به این کتابِ گرانسنگ مراجعه میکنند. وقتی یادداشتهای اسماعیل یون استاد دانشگاه و یا پوهنتون را که اخیراً منتشر شده مطالعه کنیم، یک بارِ دیگر ناچار به مرورِ کتاب توتالیتاریسمِ هاناآرنت میشویم.
ایدیولوژیها در مجموع مستعد گرایش به توتالیتاریسم هستند. آنها جهان را به دستههای مختلف تقسم میکنند و از این منظر در مورد آنها قضاوت میکنند. در ایدیولوژیها انسانِ خوب و بد وجود ندارد، بل دوست و دشمن وجود دارد. آنانی که با ما همراه اند ـ چه از نظر عقیدتی، چه از نظر نژادی و زبانی ـ دوست اند و همۀ آنانی که چنین ویژهگیهایی را نداشته باشند، به صورتِ خودبهخودی به دشمن تبدیل میشوند. هیتلر با توجه به همین دیدگاه، خود را نژاد برتر میدانست و معتقد بود که باید آلمانهای پاکنژاد بر جهان حکومت کننـد. آقای یون نیز یک فاشیستِ وطنی است؛ فاشیستی که نمیتواند به مرامِ خود اعتراف کند و آن را زیر لفافههایی چون تاریخ و جغرافیا میپوشاند. برای آقای یون نیز پشتون و غیرپشتون مطرح است، پشتونها از دید ایشان، مالک کشوری به نام افغانستان هستند و دیگرانی که در این سرزمین زندهگی میکنند، مهاجر و غیربومی اند. این یعنی مغالطه و تاریخ را به نفع خود و اندیشههای خود مصادره کردن!
آقای یون در یک گفتوگو مدعی شده بود که او ملیگرای مسلمان است. اما چنین نیست، او هیچ نسبتی با ملیگرایی به معنای مثبتِ آن ندارد. ملیگرایی نیز از جمله اصطلاحات به اصطلاح ایشان وارداتی است که هیچ سنخیتی نمیتواند با ارزشهای او داشته باشد. آقای یون یک فاشیست وطنی است که با لقلقۀ پشتونیسم میخواهد فضای کشور را از نظرات خصمانهاش مسموم سازد. شاید برخیها به چنین نظراتی توجه داشته باشند و آن را حقیقت مطلق بدانند، ولی بدون شک آنانی که تاریخ و شکلگیری جوامع بشری را پیگیری میکنند، فقط به چنین دیدگاههایی میتوانند بخندند.
به فرض، آنگونه که آقای یون میپندارد، پشتو زبان اکثریتِ مردم افغانستان باشد و پشتونها در آن اکثریت را داشته باشند، چنین دیدگاهی چه گرهی از مشکلات امروزِ ما باز میکند؟ آیا با پشتونیسم و زبان پشتو میتوان به مشکلات جامعه راهحلی پیدا کرد. در جهانی که زبان فارسی با آنهمه عظمت و بزرگی خود دیگر حرفی برای گفتن ندارد و در برابر زبانهای علم و فناوری هر روز کم میآورد، مطرح کردن چنین بحثهایی چه دردی را درمان میکند. اگر قرار باشد که کسی بر این کشور دعوای مالکیت داشته باشد، یکی میتواند ترکها و دومی تاجیکها باشند. مگر سالهای سال ترکها بر این جغرافیا حکومت نکردهاند؟ سلطان محمود و سلطان مسعود که در دربارهای خود چهارصد شاعر زبان فارسی را با اکرام تمام نگه میداشتند، مگر ترک نبودند؟ مگر تیموریهای هرات که امروز بخشی از تاریخ زرینِ این کشور را به خود اختصاص داده اند، ترک نبودند؟ اگر غزنی پایتخت چهارصد شاعر زبان فارسی بوده، به معنای این نیست که زبان متداول و رسمی آن زمان، زبان فارسی بوده است؟ مگر سمنگان تخت رستم یکی از اساطیر بیبدیل جهان را به خود اختصاص نداده است؟ در بلخ مگر رابعه و مولانا نمیزیستند؟ در هرات و بادغیس مگر حنظله نخستین شاعر پارسیگوی، خواجه عبدالله انصاری، فخر رازی، جامی و هاتفی زندهگی نمیکردند؟ ابن سینا، فارابی، ابوریحان بیرونی، ناصر خسرو و دهها و دهها شاعر و نویسندۀ دیگر کجایی بودهاند؟
آقای یون آیا این تاریخ را یک بار در زندهگیاش تورق کرده است؟ افغانستان را به یک قوم و زبانِ مشخص فرو کاستن و از آن جایگاه آب را گلآلود کردن و به نفع برنامههای سیاسی خود ماهی گرفتن، چه سودی به حال این کشور در به در و خاک بر سر خواهد داشت؟ ما به جای اینکه بیاییم و تنوع قومی و زبانیِ خود را محترم بشماریم و از آن به سود منافع ملی خود استفاده کنیم، چرا از آن حربهیی علیه یکدیگر میتراشیم؟
در پشت همین نوشتههای آقای یون چنین میخوانیم: «حرفهای ناگفتۀ ارگ»، « اسماعیل یون رییس پیشین امور فرهنگی شورای امنیت ملی». این «فرهنگی» را آقای یون از کجا آورده است؟ ایشان که با واژهگان فارسی مخالف اند، چرا به جای واژۀ فرهنگ از واژۀ کلتور که به مزاج فرهنگیشان خوشتر مینشیند، استفاده نکردهاند؟
روزگاری جلالالدین کزازی که به سرهنویسی فارسی شهره است و میخواهد که هیچ واژۀ غیرفارسی را در نوشتهها و سخنرانیهایش به کار نبرد، در جمعی چلنج داد که از میان سخنانش واژههای غیرفارسی را بیابند. عبدالکریم تمنا از شاعران و فرزانهگانِ کشورِ ما که در این نشست حضور داشت، چهار واژۀ غیرفارسی را در سخنرانی آقای کزازی تشخیص و به ایشان یادآوری کرد که مورد توجه بسیار قرار گرفت. منظور اما اینکه: نمیتوان تاریخ و زبان را آنگونه که ما میخواهیم، بسازیم. آنوقت حاصل کار چیزی میشود در حد رمان ۱۹۸۴ جُرج اورول که از آقای یون میخواهم حداقل آن را بخوانند و اگر به زبان فارسی تسلط ندارند، از رهبر عزیزشان مدد بگیرند تا آن را به زبانِ دری برگردان فرمایند. والسلام!
Comments are closed.