مرکز زمین زیر پای اشرف‌غنی احمدزی است!

گزارشگر:احمد عمران - ۱۵ جدی ۱۳۹۱

اشرف‌غنی احمدزی رییس برنامه انتقال و وزیر مالیه پیشین کشور در تازه‌ترین گفت‌وگوی رسانه‌یی خود، به مسایل و نکاتی اشاره کرد که بدون نگاهی حتا اجمالی، نباید از کنار آن‌ها به‌راحتی گذشت؛ آن‌هم به این دلیل ساده که آقای احمدزی از کارگزاران اصلیِ کشور در یک دهه گذشته بوده و بسیاری از برنامه‌های امروزِ دولت، با طرح‌ها و نظراتِ او پیوند دارد. این نگاه کوتاه به اظهارات ایشان را همان‌گونه که خودشان در گفت‌وگوی تلویزیونیِ خویش صورت‌بندی و جزء‌جزء کرده بودند، انجام می‌دهم.
۱ـ بخش مهمی از سخنان آقای احمدزی به مسایل و به اصطلاح تیوری‌های سیاسی در مورد افغانستان مربوط می‌شد. زمانی از ملا نصرالدین پرسیدند که مرکز جهان کجاست. گفت: همین نقطه‌یی که من ایستاده‌ام. گفتند چه‌گونه این موضوع را ثابت می‌کنی. گفت از جایی که هستم زمین را متر کنید تا به درستیِ این کشف علمی نایل شوید. حالا آقای احمدزی هم دچار توهم ملا نصرالدینی شده و می‌گوید آن‌چه که خودش انجام داده، درست است و گویا مرکز زمین همان‌جایی است که ایشان ایستاده‌اند.
آقای احمدزی گفت که برنامه‌هایی را که در زمان وزارت مالیه آغاز کرده بود، همه دقیق و سنجیده‌شده بودند اما افراد بعدی نتوانستند این برنامه‌ها را دنبال کنند. آقای احمدزی حتا پا را از این‌هم فراتر گذاشت و گفت که تا زمانی که در حکومت کار می‌کرده است، برنامه‌های حکومت به گونه دقیق و علمی به پیش می‌رفتند که اگر به همین منوال ادامه می‌یافت، بدون شک تا امروز نتایج درخشانِ آن‌ها می‌توانست چشمان همه را خیره کند؛ ولی از زمانی که از حکومت بیرون شد، این برنامه‌ها نیز تغییر کرد و چیزی از آن‌ها باقی نماند و به همین دلیل امروز افغانستان دچار مشکلات گوناگون است.
آقای احمدزی فراموش می‌کند که دولت آقای کرزی از آغاز از نبود و یا کمبود برنامه‌های مدون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی رنج می‌برده و این اصلی‌ترین دلیل مشکلات جامعه است، نه این‌که این برنامه‌ها تغییر کرده باشند. آقای کرزی و هم‌قطارانِ او در حکومت، از آغاز برنامه علمی و مدونِ حکومت‌داری نداشتند که امروز بتوان از منحرف شدنِ خط اصلی آن برنامه‌ها سخن گفت. آقای کرزی در بیشتر از ده سال گذشته، به گونه الله‌بختکی حکومت کرده، گاهی از این جناح، گاه از آن شخص و گاه از فلان کشور، دستور گرفته و کارهایی را صورت داده است که امروز نتایج فاجعه‌بار و اسف‌ناک آن را در تمام عرصه‌ها می‌توان به روشنی دید.
از دیدگاه آقای احمدزی، یکی از مهم‌ترین برنامه‌هایی که او در آن خوب عمل کرده، برنامه «هم‌بسته‌گی ملی» می‌باشد که از سوی وزارت احیا و انکشاف دهات انجام شده و تا امروز هم ادامه دارد. اما جالب این‌جاست که همین برنامه با کاستی‌های آن‌چنان بزرگی همراه است که می‌توان با قاطعیت آن را یک برنامه ناکام و بدون اثرات درازمدت توصیف کرد. در این برنامه ـ که زمینه‌های بزرگ استفاده‌جویی را هم برای عده‌یی فراهم کرد ـ میلیاردها دالر کمک جامعه جهانی صرف برنامه‌هایی شد که فقط می‌توانستند در کوتاه‌مدت به برخی مشکلات کوچک پاسخ دهند. آقای احمدزی می‌گوید برنامه انتقال که در حال حاضر ریاست آن را به عهده دارد، به گونه دقیق، علمی و منطقی برنامه‌ریزی شده و او حالا حتا از مقام‌های امنیتی کشور هم در مورد ساختارهای امنیتی بیشتر می‌داند. آقای احمدزی مدعی است که برنامه انتقال را که او انجام داده، هیچ مشکلی ندارد و اگر مشکلی هم هست، در بخش‌های دیگر بروز کرده که برنامه انتقال مسوولیت‌ها را نیز تحت شعاع قرار داده است. به گفته آقای احمدزی، برنامه انتقال باید همراه با برنامه‌های توسعه اقتصادی و حکومت‌داری خوب هم‌زمان پیش می‌رفت، ولی در این دو عرصه کار چندانی صورت نگرفت و به همین دلیل برنامه انتقال مسوولیت‌ها نیز خود را چندان به چشم نمی‌نمایاند. آقای احمدزی مدعی است که اگر در این دو عرصه، حکومت به خوبی عمل می‌کرد، حالا جامعه با مشکلات فعلی دست به گریبان نبود. البته ظاهراً منظور از بد عمل کردن حکومت در این دو عرصه هم مربوط به این می‌شود که آقای احمدزی در رأس امور نبوده است؛ زیرا اگر ایشان در رأس امور می‌بود، امروز افغانستان شاهد تحولات اساسی و بنیادین ‌بود!
۲ـ در مورد انتقال مسوولیت‌ها آقای احمدزی به تناقض‌گویی‌های بزرگی دست زد. از جمله این‌که این برنامه در سه مرحله انجام شده، نتایج مثبت و پرباری داشته و تنها مشکلِ آن این است که در برخی مناطق زمینه ناامنی‌ها و جرایم افزایش یافته است. اما آقای احمدزی از ناامنی‌های گسترده در کشور چشم می‌پوشد و آن را منوط به حضور نیروهای خارجی می‌داند. او مدعی است که ارتش افغانستان در حال حاضر از توانایی‌های موثر نظامی برخوردار است که حتا این توانایی‌ها بیشتر از زمان حکومت داکتر نجیب می‌تواند باشد. آقای احمدزی می‌گوید تنها مشکل ارتش افغانستان نبود قوای هوایی است که آن نیز به زودی و در سفر قریب‌الوقوع رییس‌جمهوری به امریکا حل می‌شود. آقای احمدزی نمی‌داند و یا نمی‌خواهد بداند که در زمان داکتر نجیب به گفته بسیاری از کارشناسان نظامی، افغانستان دارای یک ارتش قدرت‌مند با تجهیزات نظامیِ پیشرفته بود. مشکل حکومت داکتر نجیب که به سقوط آن انجامید، نبود و یا کمبود تجهیزات نظامی نبود؛ بل به مسایل دیگری و از جمله عدم مشروعیت سیاسیِ آن مربوط می‌شد. ارتش داکتر نجیب با اسکاد، لونا، اورگان و ده‌ها نوع تجهیزات زمینی و هوایی مجهز بود که آن را حتا در میان کشورهای همسایه، قدرت‌مند می‌ساخت. مگر آقای احمدزی فراموش کرده است که یکی از زمام‌داران پاکستان پس از سقوط حکومت داکتر نجیب گفت که مهم‌ترین دستاورد او برای پاکستان، متلاشی کردن ارتش افغانستان بوده است.  این سخنان حاوی این نکته مهم است که در آن زمان به هر صورت پاکستان هراسی پنهان از ارتش افغانستان را در دل می‌پروراند. امروز ارتش افغانستان به چه تجهیزات و امکاناتی مجهز است که آقای احمدزی این‌همه به آن می‌بالد و حتا سخنان مقام‌های وزارت دفاع در مورد قابلیت‌های ارتش را به رسمیت نمی‌شناسد و مدعی می‌شود که سخن‌گوی وزارت دفاع به جای این‌که در کابل نشسته باشد، خوب است به ولایات کشور سفر کند تا وضع و حال ارتش را به‌درستی تشخیص دهد؟ آقای احمدزی نمی‌داند که ارتش افغانستان در برابر حملات توپ‌خانه‌یی پاکستان به مناطق شرقی کشور بی‌پاسخ بود و این عدم پاسخ هم باید ناشی از عدم امکاناتِ آن شمرده شود. برنامه انتقال مسوولیت‌ها که در همین سه مرحله انجام شده، نشان داده که نتوانسته است به عنوان جایگزین نیروهای خارجی عمل کند و تقصیر این مسأله مستقیماً به‌دوش آقای احمدزی و برآوردهای ناسنجیده اوست.
۳ـ آقای احمدزی در بخش دیگری از سخنان خود، همان حرف‌های همیشه‌گی‌اش را در مورد مسایل سیاسی کشور تکرار کرد؛ همان حرف‌هایی که نمی‌توان فهم درستی از آن‌ها را از درون اندیشه‌های آقای احمدزی به‌دست آورد. او می‌گوید که افغانستان به «اجماع ملی» نیاز دارد، اما نمی‌گوید که این اجماع چه‌گونه و در چه شرایطی می‌تواند تحقق پیدا کند. او با کلی‌بافی بر این مسأله تأکید می‌ورزد که « اجماع ملی» زمانی به‌دست می‌آید که تمام مردم افغانستان درک مشخصی از منافع ملی داشته باشند و خطوط قرمز در تمام عرصه‌ها مشخص باشند. آقای احمدزی نمی‌داند که اجماع ملی در وجود یک اندیشه ملی شکل می‌گیرد که در حال حاضر افغانستان فاقد آن است. افغانستان فعلی از عدم اعتماد رنج می‌برد و اعتماد هم به دلیل کیفی بودنِ آن نمی‌تواند به آسانی به‌دست آید. کل برنامه‌های دولت در شکل‌گیری اجماع ملی، ناکام بوده و آن‌هم به این دلیل که دولت در ایجاد پراکنده‌گی‌ها در جامعه نقش اساسی داشته است. امروز خلاف تمام دوره‌های گذشته، افغانستان در انقطاب و رویارویی‌های زبانی، قومی و منطقه‌یی قرار گرفته که اگر بخشی از آن‌ها به وسیله اجانب در کشور دامن زده شده، ولی بخش مهمی از آن‌ها نیز به وسیله همین دولت‌مردان فعلی به میان جامعه رفته است. آقای احمدزی می‌گوید که برنامه انتقال مسوولیت‌ها برایش این فرصت را مساعد کرد که به گوشه‌گوشه کشور سفر کند و به نظرات و حرف‌های مردم گوش دهد. او مدعی است که مردم به اجماع ملی دست یافته‌اند و او می‌تواند این موضوع را در سخنانی که از آن‌ها شنیده، به خوبی نشان دهد؛ ولی مشکل اساسی این‌جاست که شخصیت‌های سیاسی و نخبه‌گان کشور به چنین اجماع ملی‌یی دست نیافته‌اند. آقای احمدزی نمی‌تواند نشان دهد که اگر کل جامعه به اجماع ملی دست پیدا کرده‌اند، آن‌گاه این نخبه‌گان و شخصیت‌های سیاسی از کجا پیدا شده‌اند که به اجماع ملی نرسیده‌اند. آقای احمدزی به انتقاد و فرهنگ انتقاد باور ندارد و می‌گوید به این دلیل در کنار حکومت قرار گرفته که از انتقاد کردن چیزی حاصل نمی‌شده است. به این کشف مهمِ آقای احمدزی باید آفرین گفت، چرا که تاریخ تمام مللِ پیشرفته جهان نشان داده که از درون فرهنگ انتقاد به وضعیت امروز رسیده‌اند. ولی او می‌گوید که افغانستان به منتقد نیاز ندارد. مگر بدون نظریه انتقادی که مهم‌ترین دستاور عصر روشن‌گری در اروپا بود، امروز کشورهای غربی به جایگاه فعلی‌شان دست پیدا می‌کردند؟ آقای احمدزی که سال‌های زیادی را هم در خارج از کشور به‌سر برده، فهم دقیقی از فرهنگ انتقادی ندارد و آن را در حد نق‌نق زدن‌های بی‌مورد فرو می‌کاهد. آن‌چه که افغانستان معاصر به آن نیاز دارد، فرهنگ انتقاد با تمام شئون و مکانیسم‌های آن است. باید اعتراف کرد که ما در طول تاریخ همواره در برابر انتقاد مقاومت کرده‌ایم و به همین دلیل حرف‌هایی را که باعث اختلاف میان ما شده، به پستوهای خانه‌های خود و به محافل شخصی برده‌ایم. ما به جای این‌که واقعاً بیایم و رو در روی هم حرف‌های خود را بزنیم و از درون این حرف‌ها، ملاحظات، انتقادها و شکایت‌ها به راه‌حلی برای مشکلات خود برسیم، تلاش کرده‌ایم که مشکلات را از هم مخفی کنیم و آن‌چه را که در دل‌های  ما می‌گذرد، بر زبان نیاوریم؛ آن‌هم به دلایل واهی‌یی مثل مصلحت‌ها و چیزهای دیگر. حال آن‌که شهروندان کشورهای پیشرفته جهان، چه نخبه‌گان و چه افراد عادی، آمده‌اند و مسایل و مشکلاتِ خود را در برابرِ هم باز کرده‌اند و آن‌گاه در یک گفت‌وگوی همه‌گانی و سراسری به راه‌حل‌هایی برای مشکلات‌شان…             ادامه صفحه ۷
مرکز زمین زیر پای…
دست یافته‌اند. ما باید به این وضعیت برسیم، زیرا در پنهان‌کاری نمی‌توان به هیچ‌گونه اجماع ملی و غیرملی دست پیدا کرد.
۴ـ آقای احمدزی در بخش دیگری از گفت‌وگوی خود به مساله هراس مثبت در میان مردم اشاره کرد و گفت که در درون جامعه نسبت به آینده یک نوع هراس مثبت به وجود آمده است. اما این تقلیل دادن مسایل به مثبت و منفی، آن‌چنان دستاورد علمی‌یی نمی‌تواند باشد، چون با چنین رفتاری می‌توان همه‌چیز را به مثبت و منفی تقسیم کرد؛ مثل اختلاف مثبت و منفی و یا رویارویی مثبت و منفی و الی بی‌نهایت. مساله اصلی این‌جاست که آقای احمدزی نمی‌داند که در میان جامعه در مورد آینده سیاسی کشور نه هراس مثبت وجود دارد و نه هراس منفی؛ بل چیزی که وجود دارد، دلهره است نسبت به یک وضعیت موهوم. برای ازدیاد معلومات آقای احمدزی، به گفته‌های کارل پوپر یکی از سرشناس‌ترین اندیشمندان سیاسی قرن بیست اشاره می‌کنم که می‌گفت: «نسبت به آینده هیچ‌گاه مطمین نباشید، چون برگشت به گذشته همواره وجود دارد.» مردم از این نمی‌ترسند که افغانستان یک بار دیگر ممکن است دچار جنگ‌های خانمان‌سوز داخلی شود؛ ولی از این می‌ترسند که معاملات سیاسی یک گروه مشخص عملاً کشور را به گذشته تاریک پرتاب کند.
۵ـ آقای احمدزی در مورد امنیت افغانستان هم آن‌گونه که مشخص شد، آگاهی چندانی ندارد و سفرهای مکرر به ولایات کشور هیچ دستاوردی برای او نداشته است. او برآورد دقیقی از دشمنان کشور ندارد و به همین دلیل نمی‌تواند بگوید که افغانستان با چه تهدیدهایی روبه‌رو است. او در این خصوص هم به کلی‌گویی اکتفا می‌کند و قادر به ارایه راه‌حلی برای مشکلات امنیتی کشور نیست. در حال حاضر، حداقل بر اساس گفته‌های مسوولان امنیتی کشور، می‌توان گفت که ۷۰ درصد مناطق کشور ناامن‌اند. معلوم نیست که آقای احمدزی در سفرهای خود به کدام مناطق کشور سفر کرده و با کی‌ها دیدارکرده است. افزایش ناامنی‌ها در سراسر کشور نشان می‌دهند که افغانستان با تهدیدهای بزرگ امنیتی روبه‌رو است که شوربختانه هر روز گسترش پیدا می‌کنند. این ناامنی‌ها در صورتی افزایش یافته‌اند که عملاً هزاران نیروی خارجی با تجهیزات مدرن در کشور وجود دارند. اکنون افغانستان خلاف دهه ۹۰ میلادی، با تهدیدهای بیرونیِ آن‌چنانی روبه‌رو نیست و حتا کشور پاکستان که در ناامنی‌های کشور نقش دارد، به گونه رسمی از ناامنی‌ها در افغانستان حمایت نمی‌کند. حال آن‌که در دهه ۹۰ حکومت وقت علاوه بر رویارویی با مساله مشروعیت سیاسی، مجبور بود با ده‌ها تهدید بیرونی نیز مبارزه کند. البته این سخنان به هدف حمایت از حکومت آن زمان نیست؛ ولی به گونه مقایسه‌یی خالی از دل‌چسپی در ارایه تصویری دقیق در مورد تهدیدهای امنیتی نمی‌تواند باشد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.