احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یک شنبه 2 ثور 1397 - ۰۱ ثور ۱۳۹۷
بخش نخست/
—————————
برگردان: داکتر هجرت الله جبرئیلی/
حسن بن علی الکتانی
—————————————————
الکتانی، الحسن بن علی
حسن الکتانی، متولد روز هفتم رجب سال ۱۳۹۲هـ، در شهر «سلا»یی المغرب. فقهشناس و دعوتگر مغربی، خطیب در شماری از مساجد. پدر او تاریخنگار علی بن المنتصر الکتانی میباشد.
زندهگینامه
دروس مقدماتی خود را در مکتب امریکایی شهر بوستن و دروس ابتدایی را در مکاتب ظهران شرق مملکت عربی سعودی فرا گرفت، جایی که پدرش زندهگی داشت. پدر او در دانشگاه پترول و معادن تدریس میکرد. در سال ۱۴۰۳ هـ به حجاز، به شهر جده نقل مکان کرد تا تحصیلات خود را در مدرسهٔ منارهٔ جده که ادارهٔ آن را مجموعهٔ از استادان اخوانی به عهده داشت، تکمیل کند، تا آنکه از آنجا شهادتنامهٔ مرحلهٔ ثانوی را بهدست آورد.
او به بسیاری از کشورها سفر کرده است، از جمله: اسپانیا چندینبار با پدرش و دیگران. همچنان به الجزایر رفته و تونس را از نزدیک دیده است. از بهر دیدارهای خویشاوندی و ملاقات با علماء به دمشق سفر کرده است. با پدر و مادرش از ترکیه، قبرس و پاکستان و همچنان مالیزیا، سنگاپور، استرالیا، ایالات متحدۀ امریکا، کانادا و سویس دیدار کرده است.
هنگامیکه پدرش تصمیم کار با سازمان کنفرانس اسلامی به عنوان مدیر عمومی نهاد اسلامی علوم و تخنیک، در جده گرفت، در مکتب منارهٔ جده درس خواند، هنگامی که آن را تمام کرد، در دانشگاه آل البیت در مفرق، در دیپارتمنت فقه و اصول نام نویسی کرد.
پس از آن به شهر رباط، کشور مغرب رفت، در آنجا در انستیتوت عالی بینالمللی علوم اداره و اقتصاد (IIHEM) درس خواند تا آنکه به درجه لیسانس در سال ۱۴۱۶ هـ دست یافت.
سپس رخت سفر به اردن بست و در پایتخت آن عمان، اقامت گزید. در دانشگاه آل البیت ماستری در فقه و اصول، در شهر مفرق نزدیک مرزهای سوریه خواند. پایاننامهٔ ماستری او «فقه الحافظ أحمد بن الصدیق الغماری دراسه مقارنه» بود که از نگاه تاریخی رهنمایی آن را علامهٔ تاریخنگار سعد الله ابوالقاسم الجزایری و از نگاه فقهی استاد دکتور أنس أبوعطا الفلسطینی اردنی به عهده داشت. پس از آن به سال ۱۴۲۰ هـ به مغرب بازگشت. از مجلس علمی رباط در وعظ و دعوت از رییس آنجا عباس بن عبدالله الجراری شهادتنامه دریافت کرد.
پدر او ابوالحسن علی بن المنتصر، استاذ دکتور در مهندسی برق می-باشد و یکی از دانشمندان قوهٔ هستهیی در جهان است. مادر او أم الحسن نزهه بنت عبدالرحمن بن محمد الباقر بن محمد بن عبدالکبیر الکتانی است که دختر کاکای پدرش میباشد. او در سال ۱۴۲۱ با سیده ام محمد لمیاء بنت محمد بن رضوان الزاکی التلمسانی رباطی که شهادتنامه در برنامهریزی کمپیوتری و شهادتنامه مطالعات اسلامی از دانشگاه محمد خامس از شهر رباط دارد، ازدواج کرد. در دو مسجد مکه مکرمه در شهر سلا، و مسجد ضیاء در منطقه النهضه در رباط تدریس میکند. همچنان خطبه جمعه مسجد مکه را به عهده داشت.
تألیفات
. فقه الحافظ أحمد بن الصدیق. ط.
. زهر الربا فی تفسیر آیات الربا. ط.
. التأویل عند علماء المسلمین. ط.
. وصف « المحلى» لابن حزم الظاهری. ط.
. الرد على الطاعن فی أبی هریره ط.
. الرد على من قال باختلاف الأهله واحتج بخبر کریب. ط.
. حکم نکاح الکتابیه. ط.
. جزء الصلاه خلف المبتدع والمفتون. ط.
. إلقاء الفهر على أصحاب السحر. ط.
. ماهیه الإقاله. ط.
الحرکه الإسلامیه فی أفغانستان. نشر فی بعض المجلات.
الحرکه الإسلامیه فی المغرب. نشر فی مجله باکستانیه.
استلهام رحمه الباری بترجمه شیخنا عبد الله الغماری.خ.
الجواب لأهل السنه والکتاب. خ.
تعلیقات وتعقیبات على ترجمه التلیدی لحسن الشبوکی. (ط. فی موقع ملتقى أهل الحدیث بالأنترنیت).وفی دار الحدیث الکتانیه .
الأجوبه الوفیه عن الأسئله الزکیه. ط مرتین بلبنان.
قناص الفوائد فی الجرح والتعدیل بمنهاج أهل السنه الأماجد. خ فی عده أجزاء لم یتم بعد.
تقدیم “توجیه الأنظار” لابن الصدیق. ط.
تخریج أحادیث “الدواهی المدهیه للفرق المحمیه” لأبی محمد جعفر الکتانی. ط.
تخریج وتحقیق “الریاض الریانیه فی الشعبه الکتانیه” له. خ لم یتم.
إتحاف الخلیل لشرح المرشد المعین بالدلیل. فی حوالی ۸۰ شریط.
شرح “الدرر البهیه” للشوکانی، بالاشتراک، فی حوالی ۸۰ شریط.
شرح “النصیحه الکافیه” لأحمد زروق، فی حوالی ۲۵ شریط.
شرح “العقیده القیروانیه” فی حوالی ۲۰ شریط.
شرح عقیده “منهاج المسلم” للجزائری فی حوالی ۱۰ أشرطه.
نظرات فی الدعوه النجدیه. ط. مرتین فی لبنان.
مباحث فی العذر بالجهل و إقامه الحجه. ط. بلبنان.
إظهار البشاشه فی الجواب عن أسئله سجن عکاشه.ط. بلبنان.
الجواب عن إشکال من حرم الإضراب. ط. بلبنان.
ذکر أسماء الأنبیاء و معانیها.
حسن_الکتانی/ar.wikipedia.org/wiki//https:
یک. مقدمه
دولت صفوی شیعه در سال (۹۰۷ هـ = ۱۵۰۲ م) به دست شاه اسماعیل فرزند حیدر تأسیس گردید، نسب او به شیخ صفی الدین اردبیلی میرسید و نسب شیخ را به حسین بن علی نسبت میدهند. صفویان به قندهار سلطه یافتند و سپس ازبیکها و مغولها جانشین آنان گردیدند. سلطهٔ صفویان اکثر مناطقی را که امروز بهنام افغانستان یاد میگردد، شامل میگردید.
در سال (۱۱۲۰ هـ) مردی که میرویس نام داشت در برابر گرگین حاکمی که از طرف صفویان تعیین شده بود، قیام کرد، او بر گرگین پیروز شد و او را از دیارش خارج ساخت و خودش حکومت را بهدست گرفت. اما میرویس در سال (۱۱۲۷ هـ) وفات یافت و در آن هنگام قندهار به امارت خاصه مبدل گشت، پس از او محمود پسر میرویس حکومت را بهدست گرفت، این امر قبایل درانی (ابدالی) هرات را تحریک کرد؛ زیرا آنان به این عقیده بودند که دولت صفوی که در جنگهای پیدرپی همراه با عثمانیها قرار داشت، قوایش شکست خورده و دچار ضعف شده است. بدین گونه اسدالله در هرات ضد صفویان در تفاهم با ازبیکها قیام کرد و خانوادهٔ خود را در هرات در تفاهم با امارت قندهار (هوتکیان) بر ضد صفویان حاکم ساخت.
سپس محمود فرزند میرویس بر صفویان پیروز گشت و پایتخت آنان اصفهان را در سال (۱۱۳۵هـ) تصرف کرد و برای آنان بهجز بخش کوچکی از سرزمین آنان در شمال، چیزی دیگری باقی نمانده بود، آنان به روس پناه بردند تا بدان وسیله محمود را دوباره برگردانند و پس از آنکه عثمانیها، روسها را شکست دادند، برگشتند و با روسها بر تقسیم سرزمینهای صفویها به توافق رسیدند.
بهجای محمود به خاطر مرض روانی که او را فراگرفته بود، اشرف بن عبدالعزیر پسر کاکای او نشست، اشرف به اتفاق روسها بر ضد عثمانیها جنگید. اما از بهر آنکه مخالفان او زیاد بودند، کار او تباه گشت و شوکت او در هم شکست و در سال (۱۱۴۲ هـ) کشته شد. از میان مخالفان او یکی نادر خان بود، کسیکه مددگار صفویان بود، به-رغم آنکه مانند افغانها [پشتونها] سنی بود، او بر افغانها پیروزگشت، آنان را از مشهد و هرات بیرون ساخت و سپس داخل اصفهان شد و نوادهگان صفوی را تابع ساخت و پس از چندی بر تمام سرزمینهای که امروزه به افغانستان معروف است، تسلط یافت [۱].
در سال (۱۱۶۰هـ) نادر خان در سرزمین شروان به قتل رسید، در آن هنگام فرقهٔ افغانی [پشتونی] که همراه نادر خان بود به دیار خود مراجعه کرده، احمد خان ابدالی در لویه جرگه – مجلس شورایی از اعیان و قبایل – بر آنان امیر گشت و این بعد از آن بود که شیخ صوفییی بهنام صابر شاه او را انتخاب کرد، سپس همه به امارت او رضایت دادند و شیخ صوفی لقب«دُر دُرّان» را بر او گذاشت و پس از آن تمام خانوادهٔ او دُرّانی لقب گرفت [۲].
این آغاز دولت افغانی [پشتونی] جدید بود، چنانیکه مورخان بر آن اتفاق دارند، دولت دُرّانی افغانستان از زمانیکه احمدشاه آن را تأسیس کرد تا زمان محمد ظاهرشاه سال (۱۳۸۴هـ.ق = ۱۹۶۳م)که پس از آن نظام جمهوری حاکم گشت، ادامه یافت.
محمد زمان مزمل میگوید: «احمدشاه ابدالی کسیکه مجلس قومی تحت عنوان لویهجرگهٔ عنعنهیی او را حاکم جدید این سرزمین انتخاب کرد، حکومت و سیاست را با مشارکت اکثریت قبایل، بلکه مشارکت اکثر نژادها در حکومتداری و نظامداری به پیش برد، از این خاطر توانست تا امپراتوری بزرگی را در تاریخ افغانستان تشکیل دهد، سرزمینهای وسیعی را از هند و ایران به اضافهٔ سرزمینهای افغانستان به امپراتوریاش افزود و تاریخ به ما حکایت میکند که همراه با او اکثر قبایل و طبقات موجود امپراتوری در حکومت مشارکت داشت [۳].»
او ادامه میدهد: «فتوحات پیدرپی او با تمرد برخی مردان و قبایلی روبهرو گشت که تعداد زیادی از مردم را با خود نداشتند. از اینجا ما در مییابیم که احمد شاه ابدالی در مقایسه با اولاده و نوادهگانش سیاست عالیتری داشته است[۳].»
بعد از وفات احمدشاه در سال (۱۱۸۷هـ) حکومت را پسرش تیمورشاه که در روز وفات پدرش در هرات بود، بهدست گرفت، برادرش سلیمان در قندهار که در آن زمان پایتخت بود، قیام کرد. اما تیمورشاه بر او غلبه یافت و او را عفو کرد و سپس پایتخت را به کابل انتقال داد. تیمورشاه در سال (۱۲۰۷هـ) بعد از سالهای که با شورشها، فتنهها و جنگها همراه بود و بعد از آنکه انگلیسها، قاجارها را در فارس و سیکها را در هند بر جنگ با او تحریک کرده بودند، وفات یافت. حکومت به پسرش زمان شاه که تا سال (۱۲۱۵م) حکومت کرد انتقال یافت، در حالی که برای جنگ با برادرانش محمود و شجاع الملک آمادهگی نداشت. در این جنگها محمود غلبه یافت، در حالیکه برای پادشاهی آمادهگی نداشت، برادرش دوست محمد خان علیه او قیام کرد و در سال (۱۲۳۵هـ) بر او پیروز شد و پس از آنکه داخل کابل شد، خودش را امیر کشور اعلام کرد.
محمد زمان مزمل مورخ این دوران تاریخی، چنانچه در گفتار اخیر الذکر گذشت، میگوید: «نظام حکومت در حیات پسران و نوادهگان احمدشاه از بدترین و سیاهترین نظامها بوده است، به جزء زمان کوتاه حکومت تیمورشاه. پسران تیمورشاه بهخاطر بهدست آوردن قدرت رقابت کردند و هر یکی در برابر دیگری جنگیدند، برای اینکه بتوانند بر حکومت مستولی شوند، از اینرو هر کدام آنها خویشتن را امیر کشور اعلام میکردند. افغانستان در آن زمان به حکومتهای محلی متعدد و متنوعی مطابق شرایط ولایتها تقسیم شده بود.
هیچ یک از آنها نتوانستند بر کُل افغانستان حکومت کنند، شهرها تقسیم شد و حکومت هر چند روزی دستبهدست میشد، تا آنکه اختلاف بین برادران به آنجا کشانیده شد که شاه شجاع از انگلیسها کمک خواست و در حالیکه در پیشاپیش لشکری که چهرههای سرخ داشتند، وارد قندهار شد. از همین تاریخ به بعد افغانستان سرزمین مستعمره شد که حملات دشمنان و تهاجمات مجاهدین در آن ادامه داشت، این جنگها وحدت ملت را از میان برد و آگاهی از حال یکدیگر را از هم گسست، بلکه از همین تاریخ به بعد انگلیسها سیاست «ولسلی» – که بر اساس آن سپردن حکومت به دست پستترین مردم بود- را در افغانستان انتخاب کردند و سپس در صورتیکه مردم در برابر آن قیام و خیزش می-کردند، اشخاص بدتر از او را حاکم میکردند، تا آنکه مردم قانع شده و به حکومت مستقیم انگلیس رضایت دهند [۴].»
دو. افغانستان و اشغالگران انگلیسی
افغانستان یکی از اندک دولتهای اسلامی است که بردهگی استعمار غربی را نپذیرفت، این بهرغم تلاش و تهاجمات متکرری بود که بریتانیا هنگامیکه هند را در اشغال خود داشت، بدین منظور انجام داد. نخستین رویارویی افغانها با انگلیس هنگامی بود که احمد شاه ابدالی بهخاطر آزادی سرزمینهای شمالی هند از دست انگلیس رهسپار آنجا شده بود و میخواست بر سِند، کشمیر و ملتان و بهالپور تسلط پیدا کند. او پس از این سرزمینها بر دهلی مسلط شد و بر هر یک از این سرزمینها فرمانروایانی از میان مسلمانان و هندوها گماشت و در برابر سیکها که داعیهداران و تحریکشدهگان انگلیسها بودند، سخت جنگید. او بر این راضی شد که هند شمالی سلطهٔ او را اسماً بپذیرد، اگر چه فرمانروایان آن دیار از اهالی آنجا بوده و به صورت شِبه-مستقل به حکومت خود ادامه دهند.
پس از وفات احمدشاه در سال (۱۱۷۸هـ = ۱۷۷۳م) چنانچه در پیش ذکر شد، پسرش تیمورشاه به حکومت رسید و او با سیکهای که از طرف انگلیسها تحریک شده بودند، جنگید و پس از جنگهای سخت و شدید بر آنان پیروز شد و آنان به صورت اسمی فرمانروایی او را پذیرفتند.
در دوران زمان شاه، پسر تیمورشاه وضع چنان بود که دوران پدرش، اگر چه با سیکها و انگلیسها – به رغم آنکه با قاجاریان ایران و امیر بخارا مشغول جنگ بود – جنگید و بر آنان پیروز شد، و سیکها همچنان اسماً فرمانروایی او را پذیرفتند، به جز آنکه سرزمین ملتان از دست او رفت؛ زیرا دولت او به خاطر منازعهها با برادرانش ضعیف شده بود، ازاینرو سیکها فرصت را غنیمت شمرده و انگلیسها از عقب آنان را کمک کرد و در سال (۱۲۳۵هـ = ۱۸۱۹ م) بر ملتان و در سال (۱۲۳۶هـ = ۱۸۲۰ م) بر دیرهٔ غازی و در سال (۱۲۵۰هـ = ۱۸۳۴م) بر پشاور تسلط یافتند، در این زمان حکومت در دست دوست محمد خان بود.
Comments are closed.