گزارشگر:عبدالبشیر فکرت بخشی-استاد دانشگاه/ دوشنبه 3 ثور 1397 the_time('j F Y');?>
بخش دوم/
بیان از لفظ مشترک:
بیت:
مــرا مهرِ سیهمویان ز سر بیـرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
«حافظ»
اینجا واژهی مهر از الفاظ مشترک بوده که به معنای آفتاب، ماهتاب، محبت و غیره به گونهی یکسان به کار میرود؛ امـــــا هنگامیکه شاعر، ترکیبهای سیهمویان و ز سر بیرون نخواهد شد را اضافه میکند، مشخصـاً دانسته میشود که واژهی مهر در این مصرع به معنای الفت و محبت به کار رفته است.
بیت:
سفله گر ممتاز باشد صدر را شایسته نیست
جای قفل ار کار استاد است بیرونِ در است
«طالب آملی»
در اینجا واژهی صدر از الفاظ مشترک محسوب میشود که به معناهای اول، سینه، پیشوا، بزرگ و غیره به طورِ مساوی اطــــلاق میشود؛ اما شاعر در بیت دوم با بیان اینکه جای قفل بیرون در است، قرینهیی بهکار میبرد که نشان میهد کلمهی صدر در مصـرع نخست، به معنای اول به کار رفته است.
۳- بیان تغییر: بیان تغییر را به دو صورت زیر میتوان در نظر گرفت:
الف: هرگاه شاعر، نخست مضمونی را به طورِ منجز و بالفعل طرح کند، ولی بعداً تحقق آنرا مشروط به امرِ دومی در آینده سازد؛ چنین تغییری در بیان را، بیان تغییر مینامند.
ب: هرگاه شاعر مضمونی را نخست به طورِ عام مطرح کند و بعداً شیء، شخص، مکان، حیوان، پدیده ویا امری را از آن استثنا نماید، یک چنین تغییری، بیان تغییر نامیده میشود.
الف:- اشتراط به امرثانی؛ بیت:
بتپرستی گر بمانی در صُور
صورتش بگذار در معنی نگر
«مولوی»
در این بیت، شاعر نخست مخاطب را بتپرست خطاب میکند؛ اما بعداً بیان خویش را – با اضافه کردن حـرف شرط (گر) و مشروط ساختنِ بتپرستی با باقی ماندن در صورتها و ظاهربینی- تغییر میدهد که چنین بیانی، بیان تغییر خوانده میشود.
بیت:
فلک در خاک میغلطید از شرم سرافرازی
اگــر میدید معــــراج ز پا افتــــادنِ ما را
«بیدل»
در اینجا، مخاطب در مصرع اول گمان میکند که شاعر از جریان یک امرِ واقع حکایت دارد، اما زمانیکه شاعر در مصـــرع دوم بیانّ خود را تغییر میدهد و اذعــــان میدارد که اگر آسمان، عروجِ ناشی از تواضع و انکسارِ ما را میدید، در خاکِ ذلت می¬افتاد؛ مخاطب دقیقاً پی میبرد که این افتادن سپهر مشروط است به دیدن عروجی که ز پا افتادنِ شاعر در پی دارد. این رویکرد یـکی از اسباب زیبایی کلام شمرده شده، بیان تغییر نامیده میشود.
ب: استثنا؛ بیت:
نمیپرسـد بـه روز بینوایی هیــچکس ما را
مگر داغت که دستی بر دل این ناکسان دارد
«بیدل»
در این بیت شاعر، نخست سلبِ کلی میکند و مأیوسانه بیان میدارد که به روز بینوایی هیچ فـــردی از ما دلجویی و پرسان نمیکند؛ اما بعداً در مصرع دوم داغی را که از معشوقهی خود بر دل دارد، استثنا میکند و خطاب به او میگوید: بهجز داغ تو که بر دل این ناکسان همواره دستِ کرم و نوازش دارد. به این ترتیب شاعر بیان خودش را تغییر میبخشد، که بیان تغیر نامیده میشود .
بیت:
زانشای فلک آشــــفته بادا
مگر جانی که سودای تو دارد
«فکرت»
در مصرع اول این بیت، شاعر آشفته بودنِ همه چیز را دعاگونه درخواست میکند؛ امّا در مصرع دوم بیـان خود را تغییر بخشیده، جانی را که سوداییِ اوست، از این حکم مستثنا قرار میدهد که بیان تغییر نامیده میشود.
یادداشت: لازم به یاد آوریست که در بیان تغییر، شرط و استثنا باید متاخر از مشروط و مستثنامنه ذکر گردند؛ در غیرِ آن تغییری در بیان رخ نخواهد داد.
مثلاً:
تقدم شرط بر بیان:
گر به نزهتگۀ ارواح برد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند
«حافظ»
شاعر در مصرع اول این بیت شرط را ذکر کرده است، در حالیکه بیان بعد از شرط(درمصرع دوم) ارایه شده است؛ بنابراین، در این بیت بیانی قبلاً وجود نداشته تا توسط شرط تغییر یافته باشد. لذا گفته میتوانیم اینجا بیان تغییر نیست.
تقدم استثناء بر بیان:
به غیر از آبشار دیدهی خود
تمـــــاشای دگر دریا ندارم
«عشقری»
در این بیت شاعر، در مصرع اول استثنا را ذکر نموده است، در حالیکه بیان را بعد از استثنا در مصرع دوم به کار گرفته است؛ لذا در این بیت، بیانی قبلا ًوجود نداشته تا توسط استثنا تغییر یافته باشد. ازاین سبب، در اینجا بیان تغییر نیست.
یادداشت: در استثنـــا سـه رکــن وجود دارد که عبارتند از: مستثنا (استثنا شده)، مستثنــا منه (استثنا شده ازآن) و اداتِ (یا حروف) استثنا. مثلاً اگر گفته شود: همراهان آمدند به جز احمد. در این جمله ترکیب همراهان آمدند مستثنامنه، احمد مستثنا و کلمهی به جز حرف استثنا نامیده میشود.
قاعده در استثنا اینست که هرگاه یک طرف استثنا ایجابی باشد (یعنی یک امر مثبت را بیان کند) لزوماً طرف دیگر آن سـلبی خواهد بود، و نیز برعکس.
بیت:
ز سر تاپا همه مغرورِ حسنی، سر بر افلاکی
مگر چشمت که از خاک سیه سر برنمیدارد
«فکرت»
در این بیت، مستثنامنه به شکل یک جمله¬ی مثبت بیان شده، درحالیکه مستثنا به صورتِ منفی درآمده است. شاعر در مصرعِ نخست میخواهد اخباراً به دوستش بگوید که ازسر تا پا همه غرّه¬ی زیبایی خود است؛ اما بعداً چشم وی را از این امر استثنا میکند و بیـــــان میدارد که به غیر از چشم وی که مغرور حسن خود نیست و همواره سر بر زمین دوخته است. در اینجا مستثنامنه ایجابی (مثبت) بوده امّا مستثنا به شکل جملهی سلبی (منفی) درآمده است که برعکس آن نیز میتواند واقع شود.
بیت:
تکیه برجای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسبـاب بزرگی همه آماده کنی
«حافظ»
در این بیت، مستثنامنه به شکل یک جملهی منفی بیان شده، درحالیکه مستثنا به صورتِ مثبت درآمده است. شـــاعر در مصرع نخست میخواهد بیان کند که به گزاف و بیهوده بر جای بزرگان نمیتوان تکیه زد؛ سپس کسی را که همه اسباب بزرگی را فراهم کرده است، استثنا قرار میدهد. در اینجا مستثنامنه به شکل یک جملهی سلبی (منفی) بیان شده، درحالیکه مستثنا بگونهی ایجابی (مثبت) درآمده است. با این بیان، مغایرت میان مستثنا و مستثنامنه معمولا در نظر گرفته میشود؛ اما ممکن است این قاعده بعضاً به دلیل ضرورتِ شعر در نظر گرفته نشود.
انواع استثناء
استثنا به نوبهی خود به چهار نوع تقسیم میشود:
۱- استثنای متصل
۲- استثنای منقطع
۳- استثنای مبهم
۴- استثنای همجنس
۱- استثنای متصل: هرگاه مستثنا جزوِ مستثنامنه باشـد ویا هم برعکس، مستثنامنه جزوِ مستثنا باشد؛ چنین استثنایی، استثنای متصل نامیده میشود .
مثلا: همه دوستان آمدند به جز احمد. در این مثال، دوستان مستثنامنه؛ بجز حرفِ استثنا، و واژهی احمد مستثنا نامیده میشود. در این جمله، احمد که از آمدن با دوستان استثنا شده است، خود در زمرهی دوستــــان داخل است. بنابراین، مستثنــــــا (احمد) جزو مستثنــــــامنه (دوستان ) بوده و در ضمن آن داخل میگردد. چنین استثنایی، متصل نامیده میشود.
بیت:
عالم تمــام مظهر انوار حسن تست
جز ما که زین فروغ کرم دور ماندهایم
«فکرت»
در این بیت، مستثنا (ضمیر جمع متکلمِ ما) در مستثنامنه ( عالم ) داخل است. یعنی شــــاعر میخواهد اذعان کند که تمام عالم از انوار حســـن تو مستفیض و مظهر تجلی زیبایی او (خداوند) است، به جز از ما که از این تجلی لطف تو بینصیبیم. با این بیان، ضمیر جمع متکلم «ما» که منظور آن شاعر و دیگران است، جزو «عالم»¬اند که چنین استثنایی، متصل نامیده میشود.
۲- استثنای منقطع: استثنای منقطع برعکس استثنای متصل است. یعنی هرگاه مستثنا جزوِ مستثنامنه نبوده، و نیز مستثامنه جزو مستثنا نباشد، چنین استثنایی، استثنای منقطع نامیده میشود.
بیت:
حرص خلقی را در این محفل به مخموری گداخت
غیرِ چشم سیر جــام هیچکس سرشـار نیســت
«بیدل»
در این¬جا مستثنا (چشم سیر) در مستثنامنه ( خلق) داخل نیست، چه منظور از خلق انسانها اند، درحالیکه چشم جزو آنها نبوده و انسان شمرده نمیشود.
۳- استثنای مبهم: هرگاه مستثنامنه اصلاً ذکر نشود و مخاطب نداند که آیا مستثنا در مستثنامنه داخل هست یا خیر؟ چنین استثنایی مبهم نامیده میشود.
بیت:
به قلبم جلوهی طوری نیفروخت
مگر طــــــرز نــگاه واپسیـنت
«فکرت»
در این بیت، مستثنامنه (یعنی آنچه که در قلب شاعر تجلی طوری نیفروخته است) برای مخاطب روشن نیست، بلکه فقط در ذهن خودِ شــاعر وجود دارد؛ اما در مصرع دوم شاعر، طرزِ نگاه یارش را مستثنا میکند و نشان میدهد که به جز طرز نگاه واپسین او که به قلبش تجلی افگنده است؛ اما اینکه چی یا کی در قلب شاعر جلوه¬¬افروز نگردیده است، در مصرع اول برای مخاطب مشخص نیست. بنابراین، دانسته نمیشود که آیا نگاه یار شاعر در آن (مستثنامنه) شامل است یا خیر؟. چنین استثنایی مبهم نامیده میشود.
۴- استثنای همجنس: آنست که مستثنا جزو مستثنامنه بوده و نیز مستثنامنه جزو مستثنا شمرده شود.
بیت:
اگر ز مُلک عدم تا وجود فهم گماری
به جز کلام تو بیدل دگر کلام نباشد
«بیدل»
در اینجا «کلامِ» اول مستثنا، (به جز) حرف استثنا و «کلامِ» دوم مستثنامنه شمرده میشود. از آنجاییکه مستثنا و مستثنـامنه، هر دو همجنس بوده و در یکدیگر متداخل میباشند، چنین استثنایی، همجنس نامیده میشود.
۴ – بیان تبدیل: هرگاه شاعر چیزی را بیان کند که بعداً خودش آنچه را گفته است، نقض کرده بدیلـی برای سخن اولی خویش به دست دهد، بیان تبدیل نامیده میشود. این نوع بیان، دقیقاً شبیه صنعتی است که در بدیع و بیان به نام رجوع یاد میگردد.
بیت:
چشمان دلفریبت چون آسمان دلافروز
نی نی از آن نکوتر آن نرگس کبودت
«فکرت»
در این بیت شاعر در مصرع نخست، دلافروزی چشمان دوستش را به آسمـــان تشبیه میکند، سپس در مصرع دوم با افزودنِ قیود (نی نی) ازآنچه که در مصرع اول گفته بود، رجوع کرده، بدیل آنرا (که عبارت از نکوتربودن چشمان دوستش است) بیان میکند.
بیت:
عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر
به جز از امشب و فردا شب و شبهای دگر
«عماد خراسانی»
در این بیت شاعر در مصرع اول تعهد میکند که در تمام عمر دیگر بادهنوشی نکند؛ اما بعداً در مصرع دوم؛ امشب، فردا شب وسایر شبها را از این پیمان استثنا قرار میدهد. از آنجاییکه این استثنا تمام آنچه را که شاعر به آن تعهـد کرده بود «ننوشیدن باده در تمام عمر» نفی میکند و بدیل سخنِ اولی شاعر قرار میگیرد، بیان تبدیل نامیده میشود.
نمودار: بیان
بیان تقریربیان تفسیر بیان تغییر بیان تبدیل
۲شعر به اعتبارِ ظهور و خفای معنا
شعر به لحاظِ ظهور معنا به چهار دسته، و به لحاظ خفا در معنا نیز به چهار دسته تقسیم میگردد.
الف: شعر به اعتبار ظهورِ معنا
شعر بهلحاظ وضوح معنای آن به چهار دسته تقسیم میشود:
۱- متن شعر
۲- نص شعر
۳- تفسیر شعر
۴- تحکیم شعر
۱- متنِ شعر: متن شعر آنست که مقصود شاعر از نفس واژههاییکه در شعر به کار رفته است، دانستـه شود؛ به گونهییکه نیاز به تأمل دیده نشود.
۲- نص شعر: نص شعر آنست که مقصود متکلم با بیانی که از سوی خودِ متکلم ارایه میشود، دانستـه شود نه از نفسِ واژههایی که در شعر به کار رفته است. به تعبیر دیگر؛ معنای برآمده از متنِ شعر به صورت تبعی و فرعی؛ امّا معنای بهدستآمده از نص شعر به گونهی اصلی و قصدی موردِ نظر شاعر است.
مثالی به متن و نص شعر:
حافظ آنساعت که این نظم پریشان مینوشت
طــــایر فکرش به دامِ اشـــتیاق افتــاده بود
«حافظ»
در مصرع نخستِ این بیت، معنای شعر از نفسِ کلماتی که در آن به کار رفته است، ظاهر بوده و به گونهی واضح دانسته میشود؛ اما این معنا مقصودِ شـــاعر نیست، بلکه شاعر از آن به عنوانِ مقدمه و به صورتِ تبعی یادآور شده است. این در حالی¬ست که معنا در مصرع دومی با بیانی از سوی خود شاعر همراه هست که مقصود و هدف اساسی شاعر( دلبستهگی وی در هنگام نوشتنِ نامه) را بازگو میکند.
Comments are closed.