درآمدی بر تاریخ نهضت اسلامی افغانستان

گزارشگر:یک شنبه 9 ثور 1397 - ۰۸ ثور ۱۳۹۷

بخش پنجم/

—————————-

برگردان: داکتر هجرت الله جبرئیلی/ حسن بن علی الکتانی

———————————————————————————-

mandegar-3حرکت مسلحانه در پنجشیر و مناطق دیگر اتفاق افتاد که همه به شکست مواجه شد و زندان‌‌ها از جوانان نهضت اسلامی مملو شد و با محنت‌‌های بزرگ مبتلا شدند، در برابر آنان کار‌‌های بسیار فجیع صورت گرفت، آنان به شکل فجیع و وحشیانه شکنجه می‌‌شدند.
حکمتیار در صفوف پولیس و اردو روی افسران کار می‌‌کرد تا آنان را با اندیشهٔ قیام‌‌ها و انقلابات نظامی تربیت کند، اما حکومت از کارهای او آگاهی داشت، فضل‌الرحمن شخصی‌‌ که از ولایت پروان بود و به انتساب به نهضت تظاهر می‌‌کرد، علیه او دسیسه کرد و هنگامی ‌‌که حکمتیار برای قیام به این انقلاب آماده‌گی می‌‌گرفت، حکومت افسران مذکور را دستگیر کرد و توانست تا او را به پاکستان تبعید کند، این تلاش‌‌های ناکام باعث شد تا حملات دستگیری بزرگ آغاز گردد که شامل غلام‌محمد نیازی و مهندس حبیب‌الرحمن که در آن زمان ۲۳ سال داشت، نیز گردید و هر دو پس از شکنجه‌‌های بسیار در همان سال یعنی (۱۹۷۴م) اعدام شده و به شهادت رسیدند [۴۱].
حکمتیار و استاد ربانی و شماری از فرزندان نهضت اسلامی که به پشاور هجرت کرده بودند، اختلاف کردند. حکمتیار نظرش بر آغاز کار مبارزهٔ نظامی مسلحانه بود و رأی استاد ربانی بر این بود که زمان برای این کارها مناسب نیست، باید دعوت ادامه یابد تا آنکه شمار زیادی از مردم و اردو را فراگرفته و توانایی رویارویی با حکومت نظامی داوودخان را پیدا کند و خردورزانه نیست که داخل جنگی شویم که نتیجهٔ آن از پیش معلوم بوده و سبب انداختن جوانان نهضت به سلول‌‌های زندان‌‌ها و بازداشتگاه‌‌ها می‌‌شود.
در نتیجه، مجلس شورای نهضت اسلامی که اکثریت در آن با جوانان حماس و مبارزی بود که متأثر از حکمتیار بودند و مقرر کردند که بعد از این با داوود رویارویی نظامی داشته باشند، قیام پنجشیر که قبلاً مذکور افتاد نتیجهٔ آن بود که در حقیقت کشتارگاه ترسناکی برای جوانان مسلمان بود، این امر باعث شد که استاد ربانی بیشتر از پیش بر رأی خود پا بفشارد و می‌‌گفت که امکانات حرکت نظامی و رسانه‌‌یی و حتا مردمی ما توانایی جهاد مسلحانه را در این زمان در برابر حکومت ندارد و شنیدن آرای حکمیتار به معنای هلاکت تحقق یافته برای نهضت اسلامی می‌‌باشد. حکمتیار توانست که بر اموال نهضت سلطه یافته و آن را اختتام یافته اعلام کرد و رهبری تنظیم جدیدی را به اسم «حزب اسلامی» به عهده گرفت [۴۲].
مهندس احمدشاه احمدزی می‌‌گوید: «در اواسط (۱۹۷۸م) به پیشاور آمدم و با برادارن نهضت مواجه شدم که به دو تنظیم حزب و جمعیت انشعاب کرده بودند، شروع کردیم با برخی برادران مانند فایز و انجینر احمدشاه و دیگران به تلاش‌‌های که جمعی پراکنده را گِرد آوریم، پس از تلاش‌‌های سخت فایز را رییس خود انتخاب کردند، ولی بعد از سه ماه اختلافات دوباره از سر گرفته شد و پس از بحث، عالِمی دینی‌‌یی را یافتند که در زمان ظاهرشاه عضو پارلمان بود، به این نظر شدند که او مناسب‌‌ترین شخص برای این است که رهبر آنان باشد و او مولوی محمد نبی محمدی بود، کسی‌‌ که در چندین مسجد کویتهٔ پاکسان امامت کرده بود. ما از رهبران (ربانی – حکمتیار) می‌‌پرسیدیم که چرا وحدت گذشته را شکسته‌‌اند . آنان پاسخ‌‌های نداشتند که قناعت ما را فراهم کنند، ما سرانجام، به این توافق رسیدیم که مولوی محمد نبی امیر ما (حزب و جمعیت) باشد، اما شیخ محمد یونس خالص از حزب اسلامی خارج شد و اتحاد را نپذیرفت و اسم حزب را حفظ کرد و به این پندار بود که حکمتیار کسی است که از حزب خارج شده است [۴۳].»
پس از مدتی کمی اتحاد در اثر کودتای داخلی از هم گسیخت و مولوی محمد نبی با تنظیم‌‌اش تنها ماند، در حالی که او فقط امام مسجد بود. در این ایام پروفیسور صبغت‌الله مجددی از دانمارک آمد و ما را در مکه گرد آورد و اتحاد جدیدی را زیر نام «جبههٔ نجات ملی برای افغانسان» اساس گذاشت و پس از شش ماه، اتفاق ما، دوام نیاورد و هر یکی به راهش رفت و صبغت‌الله مجددی رییس جبهه باقی ماند.
در اواسط (۱۹۷۹م) پنج حزب، همه باهم جمع شدیم و بر اتحاد جدیدی به‌نام «اتحاد اسلامی افغانستان» متفق شدیم ما یک سال تا اواخر (۱۹۸۰م) در این اتحاد باقی ماندیم و استاد سیاف پس از آنکه از زندان خارج شد، آمد و او را امیر اتحادی که همه احزاب، به جز حزب اسلامی در آن شرکت داشت، تعیین کردیم، ولی در سال (۱۹۸۲م) این اتحاد نیز منحل شد و استاد سیاف به عین اسم امیر اتحاد باقی ماند.
پس از تلاش‌‌های پیگیر و مناقشات فراوان توانستیم که تنظیم‌‌های هفت-گانه را گرد‌‌هم آوریم که شامل حزب و جمعیت و یونس خالص، استاد سیاف، نصرالله منصور، شیخ محمد امین وقاد، شیخ رفیع‌الله موذن می-شد. این اتحاد برای (۵) سال دوام یافت و بعد از آن اختلافاتی پدید آمد که ما راه اتحاد را تغییر دادیم و بر شورای رهبری عالی اتفاق کردیم.
شیخ جمیل‌الرحمن نیز پس از فشارهای که در داخل افغانستان وجود داشت، به پاکستان هجرت کرد، نخست، با «اتحاد اسلامی افغانستان» پیوست و عضو اجرایی اتحاد اسلامی بود و هنگامی‌‌ که از هم‌‌جدا شدند و اختلاف کردند، و جمع آن‌‌ها ازهم‌‌گسیخت، دو باره به جماعت خودش «جماعت قران و سنت» برگشت [۴۴].
این همه حادثات، اکثراً پیش از کودتای کمونیستی بود که ذکر آن بعداً خواهد آمد، در زیر خلاصهٔ از احزاب مجاهدین را که آنان در روزگار جهاد مؤثر بودند، می‌‌آوریم:
۱٫ جمعیت اسلامی افغانستان؛ این جمعیت اصلِ کل احزاب دیگر است که رهبری آن را استاد برهان‌الدین ربانی متولد (۱۹۴۱م) به‌‌عهده‌‌ داشت که تاجیک‌‌تبار بود و اکثریت حزب او را مردان تاجیک، ازبیک و ترکمن تشکیل می‌‌دادند.
۲٫ حزب اسلامی حکمتیار؛ رهبری آن را مهندس گلبدین حکمتیار متولد (۱۹۴۹م) به عهده داشت و از جمعیت انشعاب کرده بود، چنانچه قبلاً یاد آور شدیم و اکثریت اعضای آن از تبار پشتون‌‌ها بود.
۳٫ حزب اسلامی خالص؛ رهبری آن را مولوی محمدیونس خالص متولد (۱۹۲۰م) به عهده داشت که در سال (۱۹۷۸م) از حکمتیار جدا شد و فعالیت‌‌های آن در ولایت ننگرهار تمرکز داشت.
۴٫ اتحاد اسلامی مجاهدین؛ رهبری آن را استاد عبدرب الرسول سیاف متولد (۱۹۴۶م) بر عهده داشت که به زندان افتاده و سپس در سال (۱۹۸۰م) از زندان فرار کرد و چنانچه گذشت در سال (۱۹۸۱م) حزب او تأسیس شد.
۵٫ حرکت انقلاب اسلامی؛ رهبری آن را مولوی محمدنبی محمدی متولد سال (۱۹۲۶م) به‌‌عهده ‌‌داشت و حرکت او در سال (۱۹۷۸م) تأسیس شد، اکثریت پیروان او مولوی‌‌ها یعنی علماء بودند، او در سِلک طریقت نقشبندیه بود و عشایر و قبایل او را دوست داشتند، او از طرف‌داران ظاهر شاه بود.
۶٫ محاذ ملی؛ رهبری آن را سیداحمد گیلانی متولد (۱۹۳۳م) به-عهده‌‌داشت و جبههٔ خود را در سال (۱۹۷۸م) تأسیس کرد، پدر او شیخ طریقت قادریه بود که از عراق آمده بود و او همچنان از آن طریقت پیروی می‌‌کرد و اکثریت پیروان او شخصیت‌‌های لیبرال و مجموعهٔ از تکنوکرات‌‌ها بودند، او نیز از طرف‌داران ظاهر شاه بود.
۷٫ جبههٔ نجات ملی؛ رهبری آن را شیخ صبغت‌الله مجددی متولد سال (۱۹۲۵م) به‌‌عهده ‌‌داشت، او از شیوخ طریقت نقشبندی بود که در مصر تحصیل کرده بود و از طرف‌داران ظاهر شاه بود.
۸٫ حرکت اسلامی؛ تنظیم شیعی بود که آیت‌الله شیخ آصف محسنی آن را رهبری می‌‌کرد.
۹٫ حزب وحدت اسلامی؛ تنظیم شیعی بود که پیرو ایران بود، برخلاف حرکت اسلامی، رهبری آن را استاد عبدالعلی مزاری به عهده داشت.
۱۰٫ جماعت دعوت؛ تنظیم کوچکی بود که شیخ جمیل‌الرحمن آن را رهبری می‌‌کرد و در کنر به تاریخ (۲۰/۲/۱۴۱۲هـ) به قتل رسید و این پس از فتنهٔ بود که در کنر شعله‌‌ور شده بود، جانشین او شیخ سمیع الحق گردید.
برخی تنظیمات کوچک دیگری نیز وجود داشتند که شش‌‌تای آن تنظیم-های شیعی بود [۴۵].
هفت. نهضت اسلامی و جهاد بر ضد شوروی‌‌ها؛
در بحث‌‌های پیشین مشاهده کردیم، هنگامی‌‌که محمد داوودخان قدرت را در سال (۱۹۷۳م) به‌دست گرفت، نهضت اسلامی را تنبیه کرده و فشارهای زیادی را بر آن وارد کرد و صدها فرزند و پیرو آن را به زندان‌‌ها و بازداشت‌گاه‌‌ها انداخت. این عمل برخی جماعت‌‌های اسلامی مانند جماعت مولوی جمیل‌الرحمن را در کنر به اعلام جهاد در همین سال، برضد حکومت او بر انگیخت، دو سال پس از آن عملیات‌‌های بر ضد حکومت او صورت گرفت که آن‌‌ها را حکمتیار، چنانچه قبلاً ذکر شد رهبری می‌‌کرد [۴۶] و یادآور شدیم که داوودخان پس از این عملیات‌‌ها بیشتر از پیش به کمونیست‌‌ها گرایش پیدا کرد، اما پس از آنکه برایش روشن گردید که آنان تلاش‌‌های را برای کودتا به راه انداخته‌‌اند، در رابطه با آنان به تجدید نظر پرداخت.
در سال (۱۹۷۷م) محمد داوودخان در صدد آن شد تا به سوی برخی دولت‌‌ها مانند سعودی و پاکستان و دیگر کشورها از طریق اظهار حُسن نیت، سیاست جدید در پیش گیرد، همین جا بود که دو حزب کمونیستی خلق و پرچم به توحید صفوف‌‌شان شروع کردند و در نفس همین سال وحدت‌‌شان را اعلان کردند.
در اپریل سال (۱۹۷۸م) میر اکبر خیبر یکتن از بزرگان کمونیست‌‌ها به قتل رسید و معلوم نشد که قاتل او کیست، آنان بر حکومت اتهام قتل او را بستند و برخی گفتند که رقبای حزبی او، وی را به قتل رسانیده‌‌اند و برخی دیگر کسانی دیگر را متهم می‌‌کردند، کمونیستان چندین تظاهرات را از بهر محکوم‌‌ کردن قتل او به راه انداختند، حکومت برخی رهبران آن مانند نورمحمد تره‌کی، حفیظ‌الله امین و ببرک کارمل را بازداشت کرده و به زندان انداخت.
در ۲۲ جمادی الاول سال (۱۳۹۸هـ) (۲۹/۴/۱۹۷۸م) سید محمد گلاب‌زوی یکی از رهبران پرچم و جنرال کمونیست عبدالقادر، دست به عملیات نظامی زده و قصر ریاست‌جمهوری را تحت رگبار قرار دادند و داوودخان و اعضای خانوادهٔ او را به قتل رساندند و و نورمحمد تره-کی را رییس‌جمهور افغانستان تعیین کردند[۴۷]. از همان روز اول کودتا حکومت کمونیستی به تشدید گیر ‌‌و گرفت‌‌ها در حق فرزندان نهضت اسلامی، دعوت‌گران و علماء و طرف‌داران آنان پرداخت و زندان‌‌ها را از هزاران تن آنان پُرکرد.
چهار ماه پس از کودتا در (۱۷) رمضان سال (۱۳۹۸هـ) غلام‌محمد نیازی، سیف‌الدین نصرت‌یار و غلام ربانی عطیش را اعدام کردند و در چندین مناطق از کشور عملیات مسلحانه را به راه انداختند و بسیج همه‌گانی را اعلام کردند، حکومت کمونیستی در (۲۹/۵/۱۹۷۹م) یک صد و چهارده تن از پیش‌‌کسوتان و موسسان نهضت اسلامی را به وسیلهٔ گلوله اعدام کرد.
حکومت کمونیستی از بهر حفاظت نظام خود، در برابر چالش‌‌ها و خطرات با اتحاد شوروی معاهداتی زیادی را به امضاء رسانید، چرا که کار آن در چندین ولایت با مشکل مواجه شده بود و خیزش‌‌های نظامی در برابر آن افزایش یافته بود که به موجب آن شمار زیادی از افراد اردو به مجاهدین می‌‌پیوسدند. اتحاد شوروی در (۱۹/۳/۱۹۷۹م) نخستین قشلهٔ نظامی را فرستاد که در میدان بگرام مستقر شد و در برابر آن قیامی در کابل به‌‌راه انداخته شد که حکومت آن را به شدت سرکوب کرد.
هنگامی‌‌ که معاهدات، کاری را برای حاکم شدن بر وضعیت موجود از پیش نبرد، شوروی‌‌ها نورمحمد تره‌‌کی را به وسیلهٔ نائب او حفیظ‌الله امین در (۱۴/۹/۱۹۷۹م) به قتل رسانیدند. اما حفیظ‌‌‌الله امین نتوانست که حکومت کند و در تاریخ (۲۷/۹/۱۹۷۹م) هجومی بر قصر او صورت گرفت و امین بازداشت شده و سپس به قتل رسید و کسی‌‌ که قصر را تحت حملات قرار داده بود، وزیر دفاع محمد اسلم وطنجار بود. سپس ببرک کارمل رییس‌جمهور تعیین شده و او در آن زمان در چکوسلواکیا در شهر پراگ به‌سر می‌‌برد و از آنجا از طریق مسکو تحت حمایت تانک‌‌های روسیه به کابل حرکت کرد، لشکر روس در پیشاپیش او در حرکت بود، به این حجت که او رییس‌جمهور افغانستان بوده و ضد انقلابی که در برابر او به راه انداخته شده، خواستار همکاری شده است. با دخول قوای شوروی‌‌ها شمار قربانیان افزایش یافتند و شمار مهاجرت‌کننده‌گان به ایران و پاکستان از ترس کشته‌‌ شدن افزایش یافت [۴۸].

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.