احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالبشیر فکرت بخشی-استاد دانشگاه/ چهارشنبه 12 ثور 1397 - ۱۱ ثور ۱۳۹۷
بخش هشتم/
———————-
– تضاد: نسبت میان دو امری که پی در پی و به صورتِ متعاقب بر موضوع واحد وارد میشوند، مانند؛ شب وروز…، تضاد نامیـده میشود. البته اثبات دو امر متضاد در موضوع واحد محال بوده، امّا نفی دو امر متضاد از موضوع واحد ممـکن است؛ طوریکه یک شی نمیتواند هم سفید باشد و هم سیاه؛ امّا ممکن است یک چیز نه سیاه باشد و نههم سفید؛ بلکه سرخ باشد. زیرا میان دو امرمتضاد حـدّ سومییی وجود دارد که با نفی طرفین در تضاد، به امر سومی رجوع میشود.
بیت: شب و روز از پیِ سودای گیسوی تو میآید
مه و خورشید و انجم دیدن روی تو میآید
«عشقری»
در این بیت، واژههای شب و روز را متضاد مینامند.
بیت: تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
«حافظ»
دراین بیت، نسبت میان واژههای اول و آخر تضاد نامیده میشود.
یادداشت: عموماً در شعر دو واژهی متضاد در یک بیت ویا مصرعِ واحــد به کار میروند؛ اما یکی از آندو واژه، به دلیل محال بودن اثبات دو امر متضاد در موضوعِ واحد، به معنای دیگری تأویل میگردد.
۳- تقابل ملکه وعدم ملکه: عبارت از نبود یک امر وجودی در موضوعیست که صلاحیت دارا بودن آنرا دارد. مانند: کوری وبینایی، طوریکه انسان ذاتاً صلاحیت آنرا دارد که بینـــا باشد؛ امّا نبود این بینایی که کوری نامیده میشود، در تقـابل با بینایی قرار میگیرد.
البته اثبات طرفین در تقابل ملکه و عدم ملکه در موضوع واحد عقلاً ممتنع و محال است؛ کمااینکه نمیتوان هم بینا بود و هم نابینا؛ امّا نفی طرفین از موضوع واحد در تقابل ملکه و عدم ملکه ممکن دانسته است. مثلاً؛ سنـگ نه کور است و نههم بینا؛ چه سنگ صلاحیت بینایی را ندارد تا نبود آن، کوری را به وجود آورد.
بیت:
ایکه ما را گـردش چشـــم عقاب آموختی
دیده ی بیدار خود را از چه خواب آموختی
«استاد خلیلی»
در این بیت، تقابل میان بیداری و خواب تقابل ملکه و عدم ملکه نامیده میشود.
۴- تضایف: هرگاه رابطه میان دو امر وجودی بهگونهیی باشد که با تصوّر یکی از آنها طرف دیگر نیز به ناچار تصور شود؛ چنین رابطهیی، تضایف نامیده میشود. مانند: پدر و پسر، علت و معلول، اثر و مؤثر و… . با تصورِ مفهوم واژهی پسر، طرف دیگر آن، یعنی مفهوم واژهی پدر نیز به ناچار تصوّر میشود و این ویژهگی در تمام امور متضایف کاربرد دارد.
باید یادآور شد که اثبات دو امر متضایف در موضوع واحد عقلاً محال دانسته میشود، طوریکه احمد نمیتواند هم پدر محمود و هم پسر محمود باشد؛ و نیز برعکس، محمود نمیتواند هم پسر احمد و هم پدرِ او باشد؛ امّا نفی دو امر متضایف از موضوع واحد گاهی ممکن دانسته میشود. مثلاً: سنگ نه پدر است و نههم پسر.
بیت:
به نزد طبع هر دانندهیی هست
که با گردنده گردانندهیی هست
« نظامی »
در این بیت، میان مفهوم واژههای «گردنده» و «گرداننده» رابطهی تضایف برقرار است.
بیت:
داغهای سینهی ما هم کم از یعقوب نیست
او پســر گم کرده بود و ما پدر گم کردهایم
در این بیت، نسبت میان واژههای پسر و پدر، تضایف نامیده میشود.
۸
استدلال ادبی
استدلال: آنست که شاعر برای اثبات ادعای خویش به اقامهی یک سلسله دلایلی میپردازد که طرف قبول همهگان قرار دارد.
انواع استدلال
استدلال به اعتبارِ «امر موردِ استدلال» به چهار دسته تقسیم میشود:
۱-استدلال طبیعی: آنست که شاعر برای اثبات مدعای خویش به یک امر ثابت و مشهود در طبیعت استناد کند که این نوع استدلال غالباً موردِ اتفاق همهگان قرار داشته و غیر قابل تغییر میباشد.
بیت:
بعدِ مردن از غبـارم کیست تا یابد نشان
نقش پای موج هم با موج میباشد روان
« بیدل»
شاعر در مصرع اول این بیت، از ناپیدایی خویش بعد از مرگ سخن میراند و برای تجسّم این ادعا در مصرع دوم، به امر ثابتی در طبیعت استناد میکند که مورد اتفاق همهگان است و آن اینکه: ما همچون موجِ متحرکایم. از آنجاییکه که نقش پای موج توأم با موج میرود، نشانی از ما نیز بعد از مرگ به جای نخواهد ماند.
بیت:
عشق هر چیزی که باشد رهبرش در کار نیست
سیل بیرهبر به دریا میرســـــاند خویش را
«صایب»
در این بیت شاعر به یک امر ثابت در طبیعت برای اثبات مدعای خود توسّل میجوید؛ با این بیان که، چنانکه سیل خود را بدون رهبر به دریا میرساند، عشق نیز سرانجام به مقصود و مسیر اصلی خویش راه خواهد یافت و نیازی به رهبر نیست. این نوع استدلال در بدیع و بیان عمدتاً به نامِ مدعا مثل یاد میشود.
۲- استدلال عقلی: آنست که شاعر برای اثبات ادعای خویش به مقدمهچینی و اقامهی برهان منطقی مبـادرت میورزد و از آن نتیجهیی به دست میدهد که مورد اتفاق همهگان باشد.
بیت:
دو بندهی من که حرص و آزند
برتو همــــیشه سرفرازند
با مــن چه برابـری کنی تو
چون بنــدهی بندهی منی تو
« نظامی »
در این بیت شاعر دو مقدمه ذکر میکند که از خلال آندو نتیجهیی بهدست میآورد که مورد اتفاق عموم مردم است. صورتِ منطقی آن چنین میشود:
حرص و آزبندهی مناند ( مقدمه اول)
امّا تو بندهی حرص و آزی ( مقدمه دوم)
پس تو بندهی بندهی منی ( نتیجه )
به همینسان حافظ استدلالی دارد که اینگونه است:
ای شرمزده غنچهی مستور از تو
حیران و خجل نرگس مخمور از تو
گل با تو برابری کجا یارد کرد
کاو نور ز مه دارد و مه نور از تو
«حافظ»
استدلال عقلی در بیتِ دوم این رباعی بهکار رفته است. صورتِ منطقی آن چنین میشود:
ماه از تو نور میگیرد (مقدمه اول)
اما گل از ماه نور میگیرد ( مقدمه دوم)
پس تو از گل بالاتری (نتیجه)
حافظ در این ابیات نشان میدهد که منبعِ نور از نورگیرنده برتر است. با مسلمانگاشتنِ این فرض بیان میدارد که گل از ماه نور میگیرد و ماه از او (فرد موردِ نظر شاعر) کسبِ نور میکند، پس او از ماه برتر است و ماه را کجا یارای برابری با او تواند بود.
بیت:
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاه کامـــران بود از گدایان عار داشت
« حافظ»
در این بیت، شاعر برای توجیهی منطقی عدم مجالست دوستش با وی، نخست محبوبش را پادشاه کامران و خودش را گدای درگاه وی تعریف میکند. سپس اذعان میدارد که پادشاهان طبیعتاٌ از گدایان عار دارند و عـدم مجالست و همنشینی مجبوبش با وی نیز از همینجا ناشی میشود. چنین استدلالی، عقلی نامیده میشود.
۳- استدلال تاریخی: آنست که شاعر برای اثبــات ادعای خویش – با پرداخت شـــــاعرانهیی که دارد- به قضیهی تاریخییی استناد میکند که تقریباً موردِ اتفاق است.
بیت:
نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیست
سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش
« حافظ»
شاعر در مصرع نخست این بیت ادعا دارد که نظرداشتن بر ضُعفا و دلجویی از ناتوانها با بزرگی منافات ندارد. سپس به منظور اثبات ادعای خویش به یک قضیهی تاریخی استناد جسته میگوید: سلیمان با همان وجاهت و مکانتی که نظیـر نداشت، نظرها با مور داشت. با این بیان، میتوان هم بزرگی خود را حفظ کرد و هم به درویشان با چشم مهربانی و نوازش نگریست.
بیت:
کجا الوان نعمت زین بساط آسان شود پیدا
که آدم از بهشت آید برون تا نان شود پیـدا
« بیدل»
در این بیت، شاعر نخست ادعا میکند که فــــراهم کردن نعمت-های گوناگون کار سهل و آسانی نیست. سپس در مصــرع دوم برای اثبات ادعای خویش به یک حادثهی تاریخی استناد میجوید و اذعان میدارد که: آدم بهشت را باید ترک کند تا لقمهنانی پیدا شود. یعنی نان پیدا کردن بهایی به بزرگی ترک بهشت میطلبد. بنابراین، دستیابی به نعمتهای متنوع کار ساده وآسانی در بساط زندهگیِ دنیا نیست.
۴- استدلال تجربی: آنست که شاعر برای اثبات ادعــای خویش – با پرداخت شاعرانه ای که دارد- به یک سلسله تجـربیاتی مبادرت میورزد که یا خود، ویا شخص دیگری آنرا آزموده است.
بیت:
جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچ است
هزار بار من این نکته کـــردهام تحقیــق
«حافظ»
شاعر در مصرع نخست، جهان و امورات وابسته به جهان را هیچ معرفی میکند. سپس در مصرع دوم به تجربهی شخصی خود استناد جسته اذعان میدارد که: من این نکته( هیچ بودن جهان و کار جهان) را هزار بار تحقیق کردهام و به همــین نتیجه رسیدهام که همه هیچاند.
بیت:
دیگر مرا به لطف خوشت اعتماد نیست
صد بار از نگاه تو افتادهام به خـــــاک
« فکرت»
در این بیت، شاعر در مصرع نخست وضعیّت بیاعتماد بودن خودش را نسبت به جانب مقابل ادعا میکند. سپس صـدبار افتادن به خاک را تجربهیی میخواند که دلیل این بیاعتمادی شمرده می-شود.
۹
سو گند
تعریف سوگند: آنست که شاعر به شخص، شیء، مکان، پدیده ویا امری جهت تاکید بالای کلام خویش قسم یاد کند.
بیت:
به رویت مویت از یادم نرفته
به مویت رویت از یادم نرفته
« صوفی عشقری»
در این بیت، شاعر در مصـرع اول به روی، و در مصرع دوم به موی محبوبش سوگند یاد میکند که از یکسو بر زیبایی کلام افزوده و از سوی دیگر، بر مدعای خویش با سوگند تأکید بیشتری میگذارد.
انواع سوگند
سوگند به اعتبار محل آن (چیزی که به آن قسم یاد میشود) به دو دسته تقسیم میشود:
۱- سوگند به مشهود: هرگاه شاعر جهت تاکید و اظهارِ قطعیت، به چیزی که وجود عینی و بیرونی دارد، سوگند یاد کنـــد؛ ویا هم شخص، یا شی دیگری را به آن سوگند دهد؛ سوگند به مشهود نامیده میشود، چنانچه در این بیت صوفی عشقری آمده است:
مرا با مصحف روی تو سوگند
به بسماللهِ ابروی تو سوگنـــد
شاعر به ابرو و روی دوستش که وجودِ عینی و بیرونی دارند، سوگند یاد میکند که سوگند به مشهود نامیده میشود.
– سوگند به غیرمشهود: هرگاه شاعر به چیزی که وجودِ بیرونی و عینی ندارد، بلکه فقط یک امر ذهنی تلقی میشود، سوگند یاد نماید؛ ویا هم شخص، یا شیء دیگری را بدان سوگند دهد، سوگند به غیر مشهود نامیده میشود.
بیت:
به وفای تو که خاکِ ره آن یار عزیز
بیغباری که پدید آید از اغیار بیا ر
« حافظ »
در این بیت، شاعر مخاطبش را به وفاداریی که نسبت به شاعر دارد، قسم میدهد که سوگند به غیر مشهود نامیده میشود.
باید یادهانی کرد که گاه شاعر به چیزی سوگند یاد میکند ویا شخص، یا شیء دیگری را به آن سوگند میدهد که از یک بُعـد مشهود بوده، امّا از بُعد مورد نظرِ شاعر غیرمشهود تلقی می-گردد.
Comments are closed.