گزارشگر:شنبه 15 ثور 1397 the_time('j F Y');?>
بخش هشتم/
—————–
حسن بن علی الکتانی/ برگردان: داکتر هجرت الله جبرئیلی/
————————–
د : عملیات مددرسانی غربی؛
موسسات غربی که در افغانستان کار میکردند، بسیار زیاد بودند و تعداد آنها به (۸۲) مؤسسه میرسید که در (۲۹) ولایت افغانستان کار میکردند، از این جمله (۲۰) موسسه در میان مهاجرین در پاکستان و (۴۱) موسسه در میان مهاجرین و داخل سرزمین افغانستان عمل می-کرد. (۶۲) این موسسات در تشکل واحدی زیر عنوان «ACBAR» کار میکردند که این تشکل وظیفه هماهنگی مددرسانی برای افغانستان را به عهده داشت [۷۰].
برخی از این موسسات مربوط ملل متحد و برخی دیگر مربوط دولت-های غربی بودند، ملل متحد برنامهٔ خود را برای پشتیبانی از مهاجران افغانستان پس از تجاوز شوروی در دسامبر (۱۹۷۹م) آغاز کرد و فعالیتهایش را پس از موافقات ژنیو در سال (۱۹۸۸م) افزایش داد، مهمترین موسساتی که در آن زمان فعالیت میکردند، عبارت بودند از:
۱٫کمیساریای عالی در امور مهاجرین؛ این مؤسسه برای بلند بردن سطح اعتماد به نفس میان مهاجرین مانند تعلیم و ارایه خدمات وترنری برای چهارپایان و کارهای دستی کار میکرد. پس از موافقتنامههای ژنیو به اندازهٔ توانش برای بازگشت مهاجرین به وطن کار کرد، اما مجاهدین این کار را نپذیرفتند[۷۱]. چنانچه صندوقی را برای سرکها اختصاص داد و در این راه تلاشهای زیادی را برای بهکار انداختن پروژههای به راه انداخت. این موسسه پس از موافقتنامه ژنیو به اعمار مجدد افغانستان نیز سهم گرفت و فرمانده احمد شاه مسعود آن را متهم به پشتیبانی از نظام کمونیستی کابل بر ضد مجاهدین کرد[۷۲]. مسوول این موسسه امیر صدر الدین آغاخان بود که اسماعیلی افغانستانی میباشد.
۲٫ موسسه یوناکا؛ این موسسه بنا به در خواست سرمنشی سابق سازمان ملل متحد خافیر بیریزید کویلا در میسال (۱۹۸۸م) تأسیس شد. عموم موسسات غربی از کار این موسسه شکایت داشتند و این موسسه را به ارتکاب اشتباهات بزرگ و عدم انجام درست کار در ساحهٔ عمل متهم میساختند. مهمترین کارهای آن تطبیق پروژههای اقتصادی و اجتماعی برای بازگشت مهاجرین به وطن بود [۷۳].
۳٫ موسسهٔ غذایی و کشاورزی (FAOZ)؛ این موسسه به شکل فعال آن در سال (۱۹۸۷م) ابراز وجود کرد، توجه آن به سوی رساندن مواد غذایی به مهاجرین و آموزش خیاطی به زنان و ارایه مساعدت-های خیرخواهانه برای اطفال خانوادههای مهاجرین بود. این موسسه متهم به توزیع انجیلها میان مهاجرین افغانستان و دعوت زنان به کنارگذاشتن ارزشهای اسلامی گردید[۷۴].
۴٫ موسسهٔ صحی جهان (WHO)؛ این موسسه پیش از هرچیز به امور صحی برای مهاجرین از طریق آموزش صحی شهرندان افغانستان و فرستادن مشاوران و داکتران برای علاج امراض انتانی مزمن مانند ملاریا، محرقه و…، همچنان ساختن شفاخانههای لازم عمل میکرد.
۵٫ کمیتهٔ بین المللی صلیب سرخ؛ این موسسه مددرسان مستقل بود که برای قربانیان جنگ مانند مجروحان و قربانیان ماین کار میکرد، مرکز آن در ژنیو بود و کار آن میان خیمههای مهاجران در سال (۱۹۸۱م) شروع شد. تمرکز کاری آن بر مساعدتهای طبی بود و مدارس مربوط خود را نیز داشت. این م,سسه نیز به توزیع انجیلها و کتابهای تبشیری مسیحی میان مهاجرین و کارهای مسیحیسازی به شیوههای گوناگون غیر مستقیم از طریق رفع نیازهای مریضان و مجروحین متهم شد[۷۵].
۶٫ موسسهٔ مددرسانی امریکا برای توسعه؛ این موسسه بزرگترین موسسهٔ بود که برای پشتیبانی و حمایت شهروندان افغانستان پس از مؤسسات ملل متحد کار میکرد و حمایتهای آن در داخل افغانستان تمرکز داشت و کار آن در سال (۱۹۸۵م) آغاز گردید.
اگر به تمامی مؤسسات مددرسانی غربی بپردازیم، از بهر افزونی تعداد آنان از بحث خارج میشویم. مجاهدین افغانستان و بزرگان آنان به این عقیده بودند که این موسسات در بدسازی چهرهٔ عربها میان شهرندان افغانستان بسیار بد عمل کردهاند و آنها در تلاش برای خارج ساختن زنان از ارزشهای اصیلاش و تلاش برای نصرانیسازی مهاجران نقش داشتهاند.
ده. انصار عرب در افغانستان؛
انصار عرب کسانی بودند که خود را انصار برادران مجاهد شان نام نهاده بودند و روزنامهنگاران آنان را «عربهای افغان» نام نهاده بودند، آنان خود را به خوی و رسم شهروندان افغانستان تطابق داده بودند و بیننده زمانی که به آنان نگاه میکرد، میانگاشت که آنان به-راستی شهروندان افغانستان هستند. آنان مسلمانانی بودند که در پیشاور برای مشارکت برادران افغانشان در برابر دشمن کمونیستی آنها صف کشیده بودند. آنان در برابر شورویها میجنگیدند. به یاد باید داشت که آنان فرشتگان نبودند؛ بلکه خطاهای داشتند، چنانچه الله متعال در مورد صحابه در جنگ احد میگوید: مِنکُم مَّن یرِیدُ الدُّنْیا وَمِنکُم مَّن یرِیدُ الْآخِرَهَ ﴿آلعمران: ١۵٢﴾؛ بعضی از شما، خواهان دنیا بودند؛ و بعضی خواهان آخرت.
اما اکثر آنان در جهاد، شجاعت و پرهیزگاری، مثالهای بودند که زندگی آنان به نمونه و الگو مبدل شده بود. داستان انصار عرب از آستانهٔ سال (۱۹۸۰م) یعنی از هنگام دخول شورویها شروع میگردد، زمانیکه یکی از بزرگان جماعت اخوان المسلمین – مصر یعنی شیخ محمد کمال الدین سنانیری به پیشاور آمد تا از احوال مجاهدین آگاهی یابد و همراه او در این سفر یکی از رهبران اخوان المسلمین در اردن که او دکتور عبدالله یوسف عزام بود، نیز حضور داشت. همهٔ آنان به کشور شان برگشتند تا سال آینده دوباره مراجعه کنند.
شیخ کمال الدین سنانیری در سال (۱۹۱۸م) در مصر بدنیا آمد، از زمان کودکی تربیت دینی یافت و در اوایل دههٔ چهل میلادی به جماعت اخوان المسلمین پیوست. در اثر فشارهای سال (۱۹۵۴م) که جمال عبدالناصر بالای «اخوان المسلمین» وارد کرد، به زندان رفت و تا سال (۱۹۷۳م) زمان رهاییاش در زندان ماند. او انسانی فعالی بود که همیشه تحرک داشت، از خُلق نرم برخوردار بود، یک روز، روزه می-گرفت و یک روز افطار میکرد و همراه با خواهر استاد سید قطب، امینه قطب شاعربانوی مسلمان ازدواج کرده بود. او در سال (۱۹۸۱م) وفات کرد[۷۶].
شیخ عبدالله عزام در سال (۱۹۴۱م) در منطقهٔ جنین فلسطین به دنیا آمد، به دانشکدهٔ شرعیات دانشگاه دِمَشق وارد شد و از آنجا به سال (۱۹۶۶م) به درجهٔ لیسانس نایل شد. به سال (۱۹۶۹م) به گروههای جهادی اخوان المسلمین – پس از سقوط کرانهٔ غربی و اشغال غزه بدست یهود در سال (۱۹۷۷م) پیوست. او برخی خاطرههای جهادیاش در فلسطین را درکتاب خود بنام «حماس: الجذور التاریخیه والمیثاق»؛ حماس: ریشه های تاریخی و پیمان، ذکر کرده است و بخش بزرگی از کتابش را به این اختصاص داده است که فلسطین تا ابد نابود نمیشود. او سپس شهادتنامهٔ ماستری خود را در اصول فقه در سال (۱۹۶۹م) اخذ کرد و در عین زمان در وقت بازگشت از درسهایش به جهاد ادامه میداد، سپس شهادتنامهٔ دکتورای خود را از دانشگاه الأزهر بدست آورد. او به عنوان استاد در دانشگاه اردن در عمان از سال (۱۹۷۳م) الی (۱۹۸۰م) کار میکرد تا آنکه از سوی حاکم نظامی عمومی از کار برکنار شد. او کار را در سال (۱۹۸۱م) در دانشگاه ملک عبدالعزیز در جده آغاز کرد و هنوز چیزی نگذشته بود که به اسلام آباد منتقل شد تا به جهاد افغانستان نزدیک باشد. او به عنوان استاد در دانشگاه اسلامی بین المللی اسلام آباد کار کرد و سپس خود را برای نصرت به جهاد افغانستان از همه کارها فارغ ساخت.
عبدالله عزام از علمای سابق اسلام از اندیشههای شیخ الإسلام ابن تیمیه رحمه الله – کسیکه در سال (۷۲۸م) در حالیکه در زندان بود، وفات نمود- و از معاصران از سید قطب متأثر بود. او به این عقیده رسیده بود که برای مشکلات امت به جز جهاد فی سبیل الله راهی دیگری وجود ندارد و به این منظور به حدیث از ابن عمر رضی الله عنهما که از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت میکرد، استناد میجست [۷۷]: عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ یقُولُ: «إِذَا تَبَایعْتُمْ بِالْعِینَهِ، وَأَخَذْتُمْ أَذْنَابَ الْبَقَرِ، وَرَضِیتُمْ بِالزَّرْعِ، وَتَرَکْتُمُ الْجِهَادَ، سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیکُمْ ذُلًّا لَا ینْزِعُهُ حَتَّى تَرْجِعُوا إِلَى دِینِکُمْ»؛ هنگامیکه دنبال سرمایهدار شدن با اخذ ربا رفتید، دم گاوها را محکم گرفتید و به کشتزارها خشنود شدید و جهاد را رها کردید، الله متعال ذلتی را بر شما مسلط میکند، از آن ذلت راه نجات نخواهید داشت، تا این که دوباره به دین خویش برگردید.
سپس از او دو کتابی مهم به نشر رسید که در حوادث بعدی که پس از آن رخ داد، بیشترین تأثیر را داشت و آن فتوای شرعی بر وجوب جهاد با جان و مال بر هر مسلمان بود که اساس آن را نص زیر تشکیل میداد: «إذا دخل العدو بلاد الإسلام، فلا ریب أنه یجب دفعه علی الأقرب فالأقرب، إذ بلاد الإسلام کلها بمنزله البلده الواحده وأنه یجب النفیر إلیه بلا إذن والد ولا غریم»[۷۸]؛ هنگامیکه دشمن به هر یکی از کشورهای اسلامی داخل گردد، بدون شک واجب است تا به تناسب نزدیکی به آن سرزمین هر کسی به دفع دشمن بپردازد؛ زیرا کشورهای اسلامی به منزلهٔ سرزمین واحد است و واجب است که بدون اجازهٔ پدر و بدهکار به سوی آن بسیج شد.
او فتوایش را در کتابی زیر عنوان «الدفاع عن أراضی المسلمین أهم فروض الأعیان؛ دفاع از سرزمینهای اسلامی از مهمترین فرض-های عین است.» به نشر رساند. کتابش را نزد علماء معاصر فرستاد تا از آنان موافقت بر فتوایش را اخذ کند. عبدالعزیز ابن باز، ابن عثیمین، البانی، محمد نجیب المطیعی، عبدالرزاق عفیفی، سعید حوی، حسن ایوب، عبدالله ناصح علوان و دیگران با فتوایش موافقت کردند. سپس کتابی دیگری زیر عنوان «آیات الرحمن فی جهاد الأفغان؛ نشانههای رحمان در جهاد افغان» را به نشر رساند و در آن حکایتهای جالبی را از قهرمانیها و کرامات مجاهدین افغان ذکر کرد که تأثیری بسیار زیاد بر انصاری داشت که به جهاد آمده بودند.
سپس عبدالله عزام سفرهای را به اروپا و امریکا انجام داد و در آنجا مسلمانان را به جهاد تشویق نمود و به آنها فهماند که جهاد مانند نماز و روزه است و هیچ عذری در ترک آنها پذیرفته نیست و همچنان برای هیچ کسی ترک آنها جواز ندارد.
در نتیجهٔ این تلاشها تعداد پرشماری از جوانان عرب به پیشاور آمدند. نخستین کسان از حجاز، سوریه و فلسطین بودند. از نخستین کسانی که به شهادت رسید سعد الرشود جوانی از جزیرهٔ عرب بود، او وصیت کرده بود که هیچ کس در بارهٔ او ننویسد، تا عملش خاص برای خدا باقیبماند، برادران نیز وصیت او را عملی ساختند. دیگر شهداء ابو حمزه ماهر جوده ابو شلبک بود که در یوگوسلاویا تحصیل میکرد و از بهر جهاد تحصیلاتاش را ترک کرد. شهید دیگر ابو عثمان الکویتی کسی بود که دکتورایش را در علوم شرعی بدست آورده بود و او یکی از شاگردان شیخ محمد حسن هیتو بود و عازم سفر به هند بود تا نزد شیخ ابوالحسن ندوی دانش بیاموزد[۷۹].
پس از سال (۱۹۸۴م) عربها در افغانستان زیاد شدند، یکی از تاجران سعودی مؤسسه انصار را تأسیس کرد که در آن قریب هزار عرب را از برخی از کشورهای جزیره العرب مانند یمن، مصر سوریه، فلسطین، الجزایر و … جمع کرده بود.
مجاهدین افغانستان از آمدن این جوانان عرب خوشحال شدند، عبدالله عزام میگوید: «شهروندان افغانستان میگویند: وجود یک تن عرب میان ما، از یک میلیون دالر دوستداشتنی هست[۸۰].»
شیخ جلال الدین حقانی یکتن از فرماندهان مربوط به شیخ یونس خالص میگوید: «ما به جوانان عربی کسانی که از کشورهای دور از بهر فرمانبرداری امر الله متعال آمدهاند، افتخار میکنیم، آنان از بهر دنیاطلبی نیامدهاند، افغانستان جایی نیست که بتوان در آن دنیا را یافت، در اینجا به جز سختی، زد و خورد، گرسنگی و تشنهگی چیزی دیگری یافت نمیشود؛ بلکه آنان دنیا را ترک کردهاند، زندهگی در کشورهای-شان را رهاکردهاند. با آمدن آنها فوائد بیشماری تحقق یافت، معنویات مجاهدین با حضور آنها بلند رفت، تعارف و نزدیکی میان مسلمانان به میان آمد، آنان بر نیازهای مجاهدین آگاهی یافتند، و سفیران جهاد افغانستان در دولتهایشان هنگام بازگشتشان شدند. برخی کسانی که اقامتشان در اینجا طولانی شده است، شما نمیتوانید در چهره و شکل میان آنها و افغانها فرق نمائید. آنان شاهد جنگ و بلندی کوهها و سردی شدید هوا بودهاند و در وقت رویارویی با دشمن بهترین امتحان را دادهاند[۸۱].»
Comments are closed.