شعر عفیف باختری

گزارشگر:دکتر نصیر آرین/ سه شنبه 18 ثور 1397 - ۱۷ ثور ۱۳۹۷

بخش سوم و پایانی/

mandegar-3۱- شعرهای حایز شرایط((legitimate Poem
«شعر حایز شرایط»، شعری که پایه و مایه‌‌ی آن تخیل ثانویه است، شعری که برخواسته از خیال محض و تداعی و تقلید نیست، شعری که به شکل ناآگانه پیام یا وضعیتی را توصیف کند نیست، شعری است که آگاهانه به آن فرم داده شده، شعری‌‌ست که هرچند اجزای آن حقیقی‌‌ست، اما بافت آن افریده شده است. و به قول کولریج شعر حایز شرایط، شعری است که تخیل باعث به وجود آمدن ان شده است.(مقدادی، ۱۳۹۳: ۳۶۸). نمونه‌‌ی شعر دکتر شفیعی کدکنی را بر این اساس می‌‌بینیم:
.
خدایا
زین شگفتی ها
دلم خون شد، دلم خون شد
سیاووشی در آتش رفت و
زان‌‌سو
خوک بیرون شد

در این نمونه چنانچه می‌‌بینید، شاعر، خودآگاهانه دو دنیای متباعد مفهومی را چنان در هم می‌‌تند و ترکیب می‌‌کند که به جز لذت، هیچ حس تباعد و دوری میان اجزای سازنده‌‌ی تصور او به نظر نمی‌‌رسد. «سیاووشی در آتش رفت و زان‌‌سو خوک بیرون شد»، چقدر تخیل عمیق به کار گرفته شده تا دو پدیده‌‌ی که در ساختار منطقی کلام هیچ همخوانی‌‌ای با همدیگر ندارند، به گونه‌‌ای ترکیب شوند که سرازیر از لذت و شور باشد. تخیل نیرویی است که اضداد را با هم سازش می-دهد و درهمه‌‌حال سعی بر آرمان سازی و اتحاد بخشی دارد. همانند نموداری که «ویمست» و «بروکس»، در کتاب تاریخچه‌‌ی نقد ادبی از تجمیع اضداد سخن می‌‌گویند و همانندی را در برابر افتراق، کل در برابر جز، اندیشه در برابر تصویر، آشنا در برابر نوآوری، نظم در برابر شور، تصنعی در برابر طبیعی و عقل را در برابر حس قرار می‌‌دهند. این است «شعر حایز شرایط». ساختار ندایی آغاز شعر…، ساختار ندایی‌‌ای که در بند دوم، زاینده‌‌ی شگفتی‌‌ها می‌‌شود، در بند سوم نوع این شگفتی مشخص می‌‌شود، شگفتی‌‌ای که خون دل می‌‌آرد، برای این که دو مفهومِ به شدت متباعد و متضاد در یک بافت تخییلی و شاعرانه با هم «ترکیب متفقی» را می‌‌سازد و گفتمانِ به شدت انتقادی از وضعیتی که نسلی با فراموش-کردن تمام ارزش‌‌ها، نسلی که به مثابه‌‌ی سیاووش، پرچم‌‌دار نجابت و فرزانگی بود به خوک‌‌شدن منتهی می‌‌شود. به باور کولریج:در این نوع شعر، شاعر به شکل آگاهانه و با تصور خود، دنیایی خلق می‌‌کند پر از عجایب باورنکردنی و پر از مبالغه. خواننده هم با حقایق سرو کار ندارد بل‌‌که در پی لذت است. در این نوع شعر، حس ناباوری خواننده آگاهانه در فصای شعر معلق می‌‌ماند تا برای لذت‌‌بردن از متن وقوع هر حادثه‌‌ی غیر قابل باور را باور کند.(مقدادی، همان:۲۶۷) چنین وضعیتی را همچنان می‌‌توان در شعر زیر از این شاعر مشاهده کرد:
وین نه اگر معجزه است
پاسخ تان چیست؟
در نفس اژدها چگونه شکفته‌‌ست
این همه یاس سپید و نسترن سرخ
(شفیعی کدکنی)
از نظر کولریج دو نوع پدیده در ادبیات وزن‌‌دار وجود دارد ۱- شعر، و آن هرچیزی است که وزن و قافیه دارد ۲- شعرِ حایز شرایط، و آن شعری است که علاوه بر وزن و قافیه ، کل اثر پیوند ارگانیک دارد. پیوند ارگانیک و اندام‌‌وار میان اجزای سازنده‌‌ی این شعر مسحورکننده است، با یک جمله منفی استفهامی، چنان ریتوریکی به این متن می‌‌بخشد که خود یک معجزه ای به بار می آورد. شاعر، مخفیانه چنان پتک محکمی بر دوگونگی‌‌های روزگار می‌‌زند که با هر زبان دیگری نمی‌‌توان مساله را این اندازه شامل بازتاب داد . سالوسی و دوگانگی‌‌ای که یاس سفید و نسترن سرخ در مردابِ نفسِ اژدها می‌‌روید. ظاهر سپید و نسترن‌‌گونه، اما درون اژدهاوش.
پایه‌‌ی سخن کولریچ این است که شعر، هدفِ از پیش‌‌تعیین شده ندارد به همین جهت او تخیل را با نبوغ یکسان می‌‌داند. چیزی که«وردزورث» از آن به عنوان رویکرد خلاقیت ذهن یاد می‌‌کند(کشاورز، همان‌: ۱۰۷).
با توجه به آن‌‌چه کولریج در خصوص خیال و تخیل و شعر استعداد و شعر نبوغ می‌‌گوید ، شعر نبوغ یا شعر حایز شرایط، شعری است که تمام، یا برخی از این ویژگی‌‌ها را دارا باشد:
۱- شعری که برخواسته از نبوغ باشد، نه استعداد. یعنی با نیروی تخیل ثانویه سروده شده باشد.
۲- مواد اولیه‌‌ی زبان در آن فقط ترکیب و تداعی نمی‌‌شود، بلکه نظام ترکیب و تداعی ای که محصول درک و خیال است، می شکند، ویران میشود و دوباره آفریده می شود. شاعر با نیروی تخیل اشیای مادی زندگی را در هاونی می‌‌کوبد و دوباره هنر می‌‌آفریند.
۳- شعر حایز شرایط از تجربه و ادراک حسی طرح نو می آفریند، به قول افلاطون ، با نیروی تخیل شاعر دنیایی می سازد و از نو ابداع می کند.
۴- تصویرها، برای ایجاد فرم مستحکم و انداموار در کنار همدیگر قرار می‌‌گیرند و یکدیگر را تفسیر و تآویل می-کنند.(قانعی، ۱۳۹۳: ۳۶۵-۳۷۲).‌‌
تخیلی که زاینده‌‌ی چنین شعری‌‌ست، در تعدادی از غزلیات عفیف باختری نیز قابل مشاهده است. این ویژگی را شاید در تمامت یک غزل او نتوانیافت، ولی در درون یک غزل، قسمت‌‌هایی وجود دارد که سرود تخیلی‌‌ست و می‌‌توان به همه‌‌ی ویژگی‌‌هایی که کولریج برای شعر در نظر دارد، آن را شعر حایز شرایط نامید، زیرا در سراسر یک شعر، قسمتی از آن شعر، و قسمتی سرود خواهد بود، پس آن قسمت از سرود که شعر است ، باید شعر حایز شرایط باشد. پاسخ کولریج به این پرسش که شعر حایز شرایط چه شعری است، این است: اثری است که اجزای آن متفقاً یکدیگر راتأیید و تفسیر می‌‌کند و همه به تناسب خود با هدف تأثیرات معروف نظام وزن شعر هماهنگ و موید آن باشند(همان: ۲۶۷).
جای دو دست سر زده از من دو چوب خشک
جای دو چشم، زل زده در تو دو گرگ پیر
از دیدگاه کولریج شعر، ثمره‌‌ی تخیل شعر است و طی فرایندی به وجود می‌‌آید که وی آن را به نام «شباهت گنگ» به خلقت خداوند یاد می‌‌کند. شباهتی که ادراکات حسی را درهم می‌‌تند و از آن موجود پویا می‌‌آفریند که حیاتش تقلیدی از جهان موجود نیست، بل‌‌که برخوردار از وجود ویژه‌‌ی خویش است( همان: ۱۰۹).
«جای دو دست سرزده از من دو چوب خشک»، نوعی خلقت است، در جهان موجود ،چیزی شبیه این تصویر وجود ندارد که باختری به تقلید محض از آن پرداخته باشد، این تعبیر و این تصویر محصول تخیل ثانویه است، نخست، نظم آفرینش برهم خورده، ویران شده و نابود شده و بعد از همان ماده‌‌های موجود، نظام جدیدی شکل گرفته و جهان تازه‌‌ای خلق شده است. جهانی که شبیه جهان موجود نیست، جهانی که تخیل ثانویه‌‌ی شاعر خلق کرده است. نه «دو دست من» در این شعر، آن دو دستی است که در جهان موجود خلق شده و نه هم آن «دو چشم». «دو دست و دو چشم»، همان ماده‌‌های اولیه‌‌ای است که به کمک خیال و تخیل اولیه، هر آدمی آن را می‌‌تواند ببیند و درک کند، ولی در نظام آفرینشی شاعر، این مواد اولیه به گونه‌‌ای کنار هم قرار گرفته و صاحب فرم شده است که با آن خلقت اولیه فرق دارد، این خلقت ویژه‌‌ی شاعر است، این است معنای آفرینش قدرت تخیل ثانویه.
می‌‌ریزد از نگاه تو چیزی شبیه کیف
ما را از این شراب نخورده نخورده بس
دنیا به جای آن که تنفس کند ترا
می آید و هوای مرا می‌‌کشد نفس (باختری: ۱۰)
شاعر، نیمی از جهان را آنگونه‌‌ای که هست می‌‌بیند و نیم دیگر آن را آنگونه‌‌ای که درک می‌‌کند می‌‌آفریند. اشیای مادی زندگی در این شعر برهم ریخته است، آیا کیف، چیزی مایع یا شبیه آب است که باید بریزد؟ از نگاه آدم مورد نظر عفیف واقعاً کیف می‌‌ریزد؟ اسم دیگر این کیف شراب است؟ شرابی که ناخورده سیراب می‌‌سازد. این به اصطلاح معشوق در بیت دیگر، هوا یا شبیه هوا است، قابل تنفس است، دنیا او را تنفس نمی‌‌کند، در عوض هوای شاعر را نفس می‌‌کشد. این است مثال در هاون‌‌کوبیدن اشیای مادی و مواد موجود زبان، ساختار و نظام ترکیب و تداعی موجود در این شعر ویران شده، برهم ریخته و از نو چنان استوار و هنرمندانه ترکیب شده و جهانی به وسیله‌‌ی آن آفریده شده که حس ناباوری خواننده یا شنونده آگاهانه در فضای این شعر معلق می‌‌ماند و برای لذت بردن از متن، وقوع چنین حادثه‌‌ای را باور می‌‌کند و اصطلاح «تعلیق آگاهانه‌‌ی ناباوری»برای خواننده یا شنونده به امر مصداقی و قابل باور تبدیل می‌‌شود.

ناگهان قطع شود با تو اگر پیوندم
گور خود چیست؟
به گور پدرم می‌‌خندم
دوستت دارم و جدن به زنی محتاجم
که به زیبایی زشتش ندهد سوگندم
تو که یک بره خوبی به پراگاهت باش
من که گرگم به قوانین خودم پابندم
حس آبادی و احساس کمی آزادی
تهمتی نیست که بیهوده به خود می‌‌بندم
آن کلندی که به تهداب دلت کوبیدم
گور خود را نه اگر
گور که را می‌‌کندم
از چه خود را پدر شعر جهان پندارم
من که زن دارم و بابای دو سه فرزندم (باختری: ۵۷)
عفیف، جنون شعری دارد، تخیل بی‌‌کران و کناری، دنیای ذهنی او را فراگرفته است. شعر عفیف، شعر زبان نیست، شعر تصویر برخاسته از ناهشیار اوست، شعری که با هیچ ایده‌‌ی برخاسته از هشیاری منطقی نمی‌‌توان با آن رابطه ایجاد کرد. برای مستحیل‌‌شدن در حس عفیف باید جنون داشت، جنون درک و دریافت، ناهشیار بود، ناهشیاری‌‌ای که فراهشیار است و در پشت حقیقتِ هشیار، کنار ابرهشیار ذهنی و حسی قرار دارد. درد عفیف، درد جنون سرسام‌‌آوری‌‌ست که همدردی با آن ممکن نیست الا این که به پشت این درد جنون‌‌آور پرتاب شویم. عشق عفیف، اعتراضِ عشق است، معشوق او میان-باریک و ماه‌‌پیکر و کمان‌‌ابرو و سروقد نیست، معشوق او جوی گندابی‌‌ست که عاشق آن همانند کرمک حقیری در آن جوی زندگی می‌‌کند:
حالا که بافت خورده به هم سرنوشت ما
تو جوی فاضلابی و من کرمک حقیر (باختری: ۱۷)
فرمانِ جهتمندی در شعر عفیف به دست تصویر است، تصویرهای نه از قبل اندیشیده، بل‌‌که تصویرهای آوانگارد. این تصویرهاست که به شعر او بودگی می‌‌بخشد. این معدود ویژگی‌‌ها، از میان هزاران ویژگی دیگر به شعر عفیف قابلیت خوانش بر اساس دیگاه کولریج داده است.
خدا به چشم تو سنجاق زد نگاهم را
مرا ببخش ندانستم اشتباهم را
زمین زنیست که پرورده است در زهدان
چه مادرانه من و نطفه‌‌ی گناهم را (باختری: ۳۳)
تمام چیزهایی که در ما احساس ترس، عشق و تحسین را بر می‌‌انگیزد، و هر خصلتی که ماورای خصوصیات مادی، فیزیکی و حسی است، در عالی‌‌ترین شکلش، در شعر جلوه‌‌گر می‌‌شود و حاصل تخیل است.
ترا بین جسدها در خیابان جستجو کردم
رد پاهای گنگت را تمام روز بو کردم
نه آبان ماه اصلاً ماه عقرب بود روزی که
نگاهم را شبیه نیش در چشمت فرو کردم (باختری: ۳)
نتیجه‌‌گیری
مسأله‌‌ی دندان‌‌گیری که از نتیجه‌‌ی این پژوهش گیرمان می‌‌آید، این است که اولاً، عفیف باختری شاعر مرحوم و معاصر افغانستان، در کنار شعرهای ضعیف و متوسط، شعرهای ارزنده و حایز شرایط نیز دارد.
در این پژوهش به شکل فشرده به بررسی هردو نوع از شعرهای عفیف باختری پرداخته شد و نمونه‌‌های آن با توجه به دیدگاه سخت‌‌گیرانه‌‌ی تیلور کولریج مورد تفسیر و خوانش قرار گرفت. عفیف باختری از معدود شاعران معاصرمان است که شعریت و نیروی تخیل در کلام او موج می‌‌زند و بر این مبنا برخی از قسمت‌‌های شعرهای او، محصول محض ناخودآگاه او نیست، بلکه او خودآگاهانه به ترکیب متفق اشیای مادی زندگی پرداخته و جهان جدیدی آفریده است. چنانچه مشاهده کردیم عفیف باختری در برخی اشعار خود، قانون و نظام تداعی و ترکیب را برهم زده، ویران کرده و از نو جهان پر از لذت و کیف، جهانی که متفاوت از جهان موجود است، خلق کرده است و با استفاده از این نیروی خلاق،‌ توانسته است،‌ شعر حایز شرایط به قول کولریج خلق کند.
منابع
آل برت،‌ آل( ۱۳۹۳). تخیل،‌ ترجمه‌‌ی مسعود جفعری،‌ تهران: نشر مرکز.
باختری،‌ عفیف(۱۳۹۵). پدر شعر جهان،‌ کابل: تاک.
شفیعی کدکنی،‌محمدرضا (۱۳۷۷). « شعر جدولی و آسیب‌‌شناسی نسل خردگریز»،‌ مجله‌‌ی ایران‌‌شناسی،‌ سال دهم،‌ شماره‌‌ی ۳۹،‌ ص ۴۷۹- ۴۹۰٫
فرای،‌ نورتروپ (۱۳۷۲). تخیل فرهیخته،‌ ترجمه‌‌ی سعید زابلی شیرانی،‌ تهران: نشر مرکز.
کشاورز،‌ مسعود. (۱۳۸۴). «بررسی کارکرد تخیل در اشعار فروغ فرخزاد و سهراب سپهری»، فصلنامه تخصصی زبان وادبیات فارسی،‌ شماره سوم،‌ سال اول ،‌ ص ۱۰۵-۱۳۲٫
مقدادی،‌ بهرام (۱۳۸۷). فرهنگ اصطلاحات ادبی،‌ تهران : نشر فکر روز.
ــــ (۱۳۹۳).دانشنامه نقد ادبی، تهران: نشر چشمه.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.