کُل‌گـرایی در بـرابـر تقلیـل‌ گرایـی

گزارشگر:عقیل ملکی‌فر/ یک شنبه 30 ثور 1397 - ۲۹ ثور ۱۳۹۷

بخش دوم و پایانی/

mandegar-3اگر عده‌یی از مردم را جمع کنید که نیمی از آن‌ها تنها هایدروجن را بشناسند و نیمی دیگر صرفاً آکسیجن‌شناس باشند و به این دو گروه آب را نشان دهید، بدون شک از تشخیصِ آن عاجز خواهند بود. زیرا آب نه آکسیجن است و نه هایدروجن؛ بلکه چیزی متفاوت است. به زبان دیگر، کُل‌ها ویژه‌گی‌هایی دارند که اجزا فاقد آن‌ها هستند.
غلبۀ جزء‌نگری بر جامعۀ علمی و کارشناسی، یا آن‌چه که به زبان فلسفی‌تر، تقلیل‌گرایی نامیده می‌شود، ریشه در جهان‌بینی علمیِ غرب دارد. این جهان‌بینی، هر کل را به مثابه جمع جبری اجزای آن تعریف می‌کند و بر این باور است که راه شناخت کل از شناخت اجزای آن می‌گذرد. به همین دلیل مثلاً پزشکانی که با این جهان‌بینی تربیت می‌شوند، وجود کلی انسان را به دو بخش روانی و فیزیکی تقسیم می‌کنند؛ گروهی روان‌‌پزشک می‌شوند و گروهی دیگر جسم‌پزشکی می‌خوانند (با چشم‌پزشکی اشتباه نشود). علوم پزشکی امروز، انسان را تکه‌تکه کرده است؛ همان‌طور که سایر علوم نیز بین طبیعت و فراطبیعت، علوم و فناوری، اقتصاد و دفاع، صنعت و محیط زیست، واقعیت‌های مادی و ارزش‌ها، زن و مرد، کار و تفریح، آینده و گذشته، و در یک کلام همه چیز را پاره ‌پاره کرده‌اند.
در میان روشن‌فکران معاصر، جان کریستین اسماتس، نخست‌وزیر اسبق افریقای جنوبی، ظاهراً نخستین کسی است که با نگارش کتاب کل‌نگری و تکامل، به نقد تقلیل‌گرایی پرداخت و نشان داد که این رویکرد چه آثار مخربی بر تعالی جوامع و بشریت می‌‌تواند داشته باشد.
وی در سال ۱۹۲۷ در یک سخنرانی دانشگاهی اظهار داشت:
جهان ما از یک زنجیره کل‌های رو به تزاید تشکیل شده است. نخست با ماده شروع می‌کنیم که ساده‌ترین کل است. سپس به سمت گیاهان و حیوانات، ذهن انسان، نوع بشر، شخصیت، و دنیای روحانی حرکت می‌‌کنیم. ساختار جهان از به هم پیوستن و ترکیب این کل‌ها تشکیل می‌شود.
خوب نگاه کنید؛ بر خلاف آن‌چه که در زنده‌گی روزمرۀ خود تجربه می‌کنیم، این جهان محبت‌آمیز و به دور از تخاصم است. همۀ ما، چون اجزای یک ارگانیزم زنده، با یک‌دیگر در ارتباط هسـتیم. در این ارتباط، اجزا می‌توانند مکمل و یاری‌دهندۀ یکدیگر باشند. این ایده‌یی است که قدرت، صلح، و سلامتی را به ارمغان می‌آورد و به ما می‌آموزد که همه چیز را از دیدگاه کلان‌تر و کلی‌تری ببینیم. کل‌نگری، کلید گم‌شدۀ تفکر است. زمانی که از این منظر نگاه کنیم، رازهای بسیار بیشتری از جهان بر ما آشکار خواهد شد.
اسماتس می‌دانست که مردم در برابر تغییر نگرش‌های خود مقاومت می‌کنند، اما او با اعتقاد به درستی دیدگاه خود، بعدها چنین نوشت:
من صبور بوده و منتظر ظهور نتایج واقعی هستم. راه یافتنِ نگرش‌های نو به اذهان مردم، زمانی طولانی می‌طلبد و شاید کل‌نگری به این زودی‌ها همه‌گانی نشود، اما در بلندمدت و در پایان، بی‌‌شک جایگاه خود را در توسعۀ تفکر بشری پیدا خواهد کرد و افکار عمومی را از جو مخرب گذشته جدا کرده و آن‌ها را به سمت دیدگاهی عاقلانه‌تر و بزرگ‌تر سوق خواهد داد.
امروز با گذشت چندین دهه از نگارش این سخنان، هنوز شمار کسانی که کل‌نگری را در عمل به کار می‌گیرند، بسیار ناچیز است. این، نشان‌گر شیوۀ تغییر در ما انسان‌ها است. در حالی که عقل سلیم، ما را به رویکرد کل‌نگری تشویق می‌کند، عملکرد ما بر اساس عادات فکری نهادینه شده، هم‌‌چنان به تقلیل‌گرایی تمایل دارد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.