احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:کمالالدین حـامد/ یک شنبه 6 جوزا 1397 - ۰۵ جوزا ۱۳۹۷
بخش ششم/
پرسشی که باقی میماند این است که: آیا پیامبر اکرم (ص) به فهم کامل (تأویل کامل) حقایق قرآنی دسترسی داشته است؟ در پاسخ میتوان گفت که: اولاً وظیفۀ پیامبر اکرم، تأویل کامل حقایق «قرآنی» نبوده است، چون برخلاف زمینۀ اجتماعی جامعه میبود و درک نمیگردید. ثانیاً اینکه اگر وی به تأویل کاملِ حقایق تکوینی (قرآنی) اشراف میداشت، در آنصورت شریک علم پروردگار قرار میگرفت؛ درحالیکه پروردگار فرموده است «و مایعلم تأویله الاالله…» تأویل کامل در «متشابهات» یا «القرآن» را به جز خدا کسی نمیداند و به این صورت، فهم نسبی و تأویل نسبیِ موضوعات قرآنی با انکشاف نظریات فلسفی و رشتههای علوم تجربی، تا پایان دنیا به پیش میرود و تا آن زمان به پایان نمیرسد.
فصل سـوم
نزول قرآن کریم به پیامبر اکرم (ص)
فلسفۀ دین توجه خود را به توضیح ماهیت نزول وحی (القای کلام از ماورای طبیعت) معطوف کرده است و از اینطریق به پیشرفتهایی هم دست یافته است، ولی به صورتِ کامل موفق نبوده است: اول اینکه مبنای تحلیل علوم انسانی مروج در غیاب «وحیشناسی» خود قرآن کریم صورت گرفته است، که در نهایت به جای شناخت ماهیت نزول قرآن کریم، به تعمیم و خلط ادعای نبوت رسیدهاند که چیزی شبیه وضعیت فرهنگی دورۀ میانه (میان مسیح و موسی) میباشد. دوم اینکه محدودیت فرضیههای سنتی میراث فکری اسلامی باعث گردیده است که فلسفۀ دین به صورت مطلق خود را منحصر در تحلیل «بیرون دینی» از موضوع نماید و این امر گرچه وی را از محدودیت میراث سنتی تفکر اسلامی آزاد کرده است، اما در کُل رابطۀ او را با اصل موضوع که همان ماهیت نزول وحی است، به حداقل تقلیل داده است که در نتیجه روشنفکران دینی به همه چیز میپردازند جز به اصل یا “متن دینی” و باعث گردیده که اطلاعات اینها از قرآن کریم چیزی کمتر از اطلاعاتشان نسبت به یک شاعر عارفمآب باشد. با توجه به این دو نقیصه، ما در تلاش بهدست دادنِ یک تحلیل نو از ماهیت وحی بر محور دادههای خود متن (قرآن کریم) خواهیم بود.
الف) “انزال “ و “تنزیل” چیست؟
بنا به گفتۀ شحرور “تنزیل” عبارت است از نقل موضوعی خارج از اندیشۀ انسانی و “إنزال” عبارت است از قابل درک ساختنِ یک امر خارجی برای انسان. زمانیکه هر دو واژۀ «إنزال و تنزیل» برای یک موضوع واحد بهکار گرفته میشود مانند قرآن کریم، “تنزیل” عبارت است از انتقال مادی و “إنزال” عبارت است از قابل درکسازی یک امر بیرون از درک و تفکر انسانی. مانند انتقال تصاویر یک گزارش از طریق امواج از مرکز حادثه به کشوری که دستگاه تلویزیون آنجا وجود دارد(این، همان تنزیل است). و عملیۀ دخول امواج در دستگاه تلویزیون که تبدیل به صورت و تصویر میگردد و قابل دید میشود، عبارت است از “إنزال”.
مواردی که واژۀ “تنزیل” به کار رفته است مانند “تنزیل من حکیم حمید” به معنی این است که قرآن توسط جبرئیل به پیامبر اکرم در مدت بیستوسه سال انتقال یافته است. و به این صورت “إنزال” قرآن در شب قدر صورت گرفته است و “تنزیل” آن مدت بیستوسه سال. در نتیجه نمیتوان بهجای “إنا انزلناه قرآنا عربیا”، “إنا نزلناه قرآنا عربیا” گفت: برای اینکه قران ذاتاً به عنوان یک موجود خارجی قبلی نبوده است تا به همان صورت انتقال نماید، بلکه در نخست باید به عربی گردانیده (إنزال) شود و بعداً انتقال (تنزیل) یابد. مبتنی بر این توضیح، زبانی بودن قرآن کریم نیز توجیه میگردد.
و آنچه امروز بهدست ما قرار دارد، قرآن عربی است که با عملیۀ “إنزال” عربی شده است و به این صورت برای ما قابل لمس و تلاوت گردیده است. آیت “لایمسه الا المطهرون” نیز ناظر به مساس قرآن قبل از عملیۀ “إنزال” میباشد که جز “مطهرون”، دیگران (انسانها) قبل از عملیۀ “إنزال” نمیتوانند مساس نمایند.
پرسشی که باقی میماند این است: آیا تمام قرآن مورد عملیۀ “إنزال” و “تنزیل” قرار گرفته است؟
پاسخ این است که “القرآن” (با توجه به مصداق تعیین شده در بحث ما) مورد “إنزال” و “جعل” در آن واحد قرار گرفته است و بعداً انتقال (تنزیل) یافته است. ولی “أم الکتاب” و “تفصیل الکتاب” این طور نیست. برای اینکه اگر این هر دو محفوظ در “لوح محفوظ” میبود و مورد عملیۀ “إنزال” و “تنزیل” قرار میگرفت، دیگر اختیاری برای انسانها در إعمال و ترک احکام وارده در آن نمیبود و به صورت حقایق موضوعی و حتمی به ظهور میپیوست، مانند حقایق مرگ و زندهگی.
شحرور بحث مبسوطی پیرامون این مسأله انجام میدهد و در نهایت میتوان چند نکته را به این صورت بهدست آورد:
۱٫ بخش “القرآن” قبلاً در “لوح محفوظ” و “امام مبین” مخزن و محفوظ بوده است که مورد “جعل” (تبدیل به صوت و صورت) و “إنزال” (قابل درک) سازی قرار میگیرد و سپس با “تنزیل” (انتقال مادی) طی بیستوسه سال توسط جبرئیل به پیامبر اکرم رسانیده میشود.
۲٫ بخش “أم الکتاب” (احکام) و “تفصیل الکتاب” قبلاً در “لوح محفوظ” و “إمام مبین” نبوده، بلکه از جانب پروردگار مباشره صادر میگردد و به این صورت توأم مورد عملیۀ “إنزال” (قابل درک) سازی و “تنزیل“ (انتقال مادی) قرار میگیرد که میتوان گفت “تلازم إنزال و تنزیل” واقع میشود.
۳٫ بنا بر آن، بخش حقایق قرآنی (نبوات) مورد عملیۀ “إنزال” و “جعل” توأم قرار گرفته است و بعداً به شکل پارههای متفاوت “تنزیل” مییافته است. ولی بخش “احکام” (رسالت) چون قبلاً در لوح محفوظ نبوده، لذا از جانب خداوند متعال توأم مورد عملیۀ “إنزال” و “تنزیل” در طول بیستوسه سال قرارگرفته است.
فصل چهـارم
اعجاز و تأویل قرآن کریم
قرآن کریم بدون شک معجزۀ جاویدان پیامبر اسلام است و به این صورت معجزۀ پیامبراسلام متفاوت است در مقایسه با معجزۀ انبیای دیگر مانند موسی و عیسی (ع). آنچه که زیر عنوان اعجاز قرآن کریم قابل توجه است، دو نکته میباشد:
اول اینکه چرا در برخی آیات قرآن کریم مانند آیت ۷۹ سورۀ بقره به مردم هشدار داده شده است نسبت به اینکه چیزی را پیش خود بنویسند و آن را به خدا نسبت دهند (فویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عندالله) و در برخی آیات دیگر مانند آیت ۸۸ سورۀ إسرا، از مردم درخواست شده است که بیاورند مانند قرآن کریم؛ و این تحدی و مطالبه معارضه برای انسان و جن صادر شده است؟
آیا این هشدار از آوردن مثل قرآن و درخواست آوردن مثل قرآن، نوعی تناقض نیست؟
دوم اینکه مفسرین بهصورت عموم به إعجاز زبانی و ادبی قرآن کریم اعتراف کردهاند. آیا این امر نشان نمیدهد که قرآن کریم فقط برای اعراب (عربزبانها) معجزه بوده است؟
Comments are closed.