احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:فرهاد آریانفر/ سه شنبه 15 جوزا 1397 - ۱۴ جوزا ۱۳۹۷
بحث هویت از دیر باز مورد توجه دانشمندان، جامعهشناسان و فرهنگیان بوده است. هویت به مجموعهیی نگرشها، ویژهگیها و روحیات فرد اطلاق میشود که بارزترین مؤلفههای آن را هویت فردی، هویت اجتماعی و هویت ملی دانسته اند. در افغانستان بحث هویت، به ویژه «هویت ملی» یکی از چالشزاترین و جدالبرانگیزترین موارد در چندین دهۀ اخیر به شمار میرود. «هویت ملی» را به معنای احساس تعلق و وفاداری به عناصر و نمادهای مشترک در اجتماع ملی، و در میان مرزهای تعیین شدۀ سیاسی تعریف میکنند. مهمترین عناصر و نمادها، که سبب شناسایی و تمایز افراد با هویتهای ملی گوناگون از یکدیگر میشوند: سرزمین، دین و آیین، اداب و مناسک، تاریخ، زبان و ادبیات، مردم و دولت میباشد.
به این ترتیب، هویت ملی و فرهنگی ما با توجه به تاریخ و فرهنگ دیرپای این خطه، در برگیرندۀ جوانب گوناگون و مهمی مانند: باورهای قومی، تاریخ و تمدن، فرهنگ، اخلاق و سنن ملی، زبان و ادبیات، هنرهای ملی، تعهد در حفاظت از سرزمین آبا و اجدادی، استقلالطلبی و اقتدار ملی و کوشش برای رشد، پیشرفت و آبادانی کشور است که احقاق همۀ این مشخصهها در پرتو تأمین عدالت اجتماعی، تحکیم وحدت ملی و تقسیم مساویانۀ حقوق اتباع کشور امکانپذیر است.
افزون بر این، در قرنِ بیستویک کشورهای جهان سوم چون افغانستان، شاهد فجیعترین و وحشتناکترین کشتار و قتل عام هزاران انسان بیگناه، ناشی از سیاست حکومتهای ایدئولوژیکمحور از نوع قومی مثل حکومت افغان (پشتون)های افغانستان بوده است. تاریخِ ادوار گذشته ثابت ساخته که برتریجویی قومی، زبانی، ستمی و مذهبی به غیر از بیچارهگی، درماندهگی و تباهی، هیچچیز در پی نداشته است؛ گرچه با تأسیس سازمان ملل در سال ۱۹۴۵ میلادی و متعاقب آن، تصویب منشور جهانی حقوق بشر در سال ۱۹۴۸ میلادی از سوی مجمع عمومی سازمان ملل و همچنین تصویب کنوانسیونهای حقوقی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مدنی قابل پذیرش، در سطح جامعۀ بینالملل و ایجاد میکانیزمهای تشویقی، تنبیهی و اجرایی آن در راستای حفظ و تأمین کرامت انسانی، فارغ از هرگونه تعصب و تبعیض، گامهای مهمی برداشته شد؛ همچنین در اعلامیهها و کنوانسیونهای مختلف سازمان بینالملل و مسودههای سازمان جهانی حقوق بشر، همواره تأکید بر برابری انسانها به دور از هرگونه تفاوتهای اتنیکی، نژادی، تعلقاتی و طبقاتی شده است و نقض مفاد مندرج کنوانسیون و میثاقهای بینالملل را به منزلۀ نقض حقوق بشری پنداشته اند که افغانستان نیز اصطلاحاً از جملۀ کشورهای متعهد به اجرأ فرامین و میثاقهای حقوق بشر و سازمان بینالملل میباشد.
علیرغم تحولات حقوق بشری در عرصۀ جهانی، شوربختانه ما در افغانستان شاهد روزافزون تفکرات تبارگرایانه و هژمونیهای قومی و زبانی هستیم. ناسیونالیزم یا برتریجویانِ قومی در افغانستان با اوهاماتِ افراطی شان همواره عقاید، زبان، اندیشه و فرهنگ خود را نسبت به سایر اقوام که باهم در یک محدودۀ جغرافیایی زندهگی میکنند و عضو همان سرزمین هستند، برتر دانسته و سایر اقلیتها قومی را طرد و تکذیب کرده، به آنان اهمیتِ قایل نیستند. اندیشۀ راسیستی و وارداتی که امروز با تأکید به برتری قوم «افغان» از سایر اقلیتهای قومی افغانستان چون؛ تاجیک، هزاره و اوزبیک استوار میباشد، شروع تفکر قومیمحور با به قدرت رسیدن احمدشاه ابدالی، نخستین شاه «افغانتبار» آغاز شد و رفتهرفته تا امروز با شعارِ «همۀ ما افغان هستیم» تحت لوای دولت و ملت مدرن و تحمیلِ هویت تکذیبی، به یک جریان سرکوبگر غیرالافغانی مبدل گشته است. ناسیونالیزم در کشورهای کثیرالملله جهان سوم، مانند افغانستان، همواره اقدام به هویتزدایی با برتریجویی قومی از راه آسیملاسیون، انکار، توهین و تحقیر اعمال و تعمیم میشود.
همانطوری که تذکر یافت، تحمیل هویت «افغانی» از دیر باز بالای سایر اقوام و اقلیتهای افغانستان اعمال گردیده است. تئوریسون فاشیزم «افغانی»، مانیفست افغانیزم را در نخستین «دستور زبان پشتو» به تألیف گلمحمد مهمند با تأکید بر اصل حرمان هویت زبانی غیرالافغانی به نمایش گذاشته است؛ در مقدمۀ کتاب مزبور با صراحت کامل تثبیت، تأکید و تحمیل هویت و زبان افغانی به عنوانِ هویت و زبان ملی و نفی سایر هویتهای قومی و زبانی نماریده شده است، که در زمان ظاهر شاه به عنوان استرتیژی سیاسی، عمل و اجرأ گردید؛ حتا تا اینک سیاست قومیمحور و مطلقهخواه حکومت حاکمه با پیگیری سیاستهای گذشته بر طبل تعصب میکوبد و با گذشت هر روز تنور جنگهای قومی و زبانی را شعلهورتر میسازد.
شایان ذکر است که واژه «افغان» در همه کتب، متون و فرهنگهای معتبر جهانی مختص و مخصوص قوم خاص است و تحمیل آن بر سایر اقوام، متضاد با منافع ملی و مصالح علیای کشور میباشد. تبلیغ و نهادینه شدن نگرش برتریطلبانه و ترزیق و تلفیق واژۀ «افغان» مبتی و منوط بر قومستیزی از طریق کتب درسی دبستان و دانشگاهها و همچنین رسانههای نوشتاری، شنیداری، دیداری و حتا برنامههای زندۀ تلویزیونی صورت میگیرد.
حکومت افغانستان به جای تأمین حقوق اولیه شهروندان، تأمین امنیت، حفظ و حراست هویت و افتخارات اقوام، تعریف مشخص از دوست و دشمن، اتخاذ و اقدامات جدی جهت سرکوب هراسافگنان، بیشتر مشغول تلافی و تطبیق سیاستهای قومیمحور است. این پارادوکسهای ضد بشری و سلطهگریهای قومی جامعۀ کثیرالملیت افغانستان، ریشه در بیشۀ حکومتهای گذشته دارد که با فروگذار و فروگذاشت هر رژیم تولید و بازتولید میشود.
از اینرو، اگر حاکمان تفوقطلب افغانستان خواهان حل تنشهای قومی هستند، باید پارادوکس هویت «افغانی»، و هژمونیهای قومی را کنار گذاشته، به حقوق اتباع و هویت سایر اقلیت ارج بگذارند و به تحقق آن بیایستند، در صورت ادامه سیاستهای قومیمحور و آسیملاسیون، نهتنها مفکورههای ناسیونالیستی به ناکامی و زوال میانجامد، بلکه کشتی توفانزدۀ این ماتمکده را به ساحل بیبرگشت سمتوسو خواهند داد.
Comments are closed.