احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دوشنبه 21 جوزا 1397 - ۲۰ جوزا ۱۳۹۷
بخش نخست/
——————
ال. اس. کازینز
برگردان: علىرضا شجاعى
——————————–
اشاره
پیش از پیدایش آیین بودا، در حدود قرن پنجم ق م، نیروانه (۲) را هدف زندهگىِ معنوى مىدانستند، اما این [اصطلاح] تنها در متنهاى بودایىست که بسیار مشهور شده است. نیروانه در آثار کهنتر بودایى و در کاربرد رایجِ آن تا امروز، اشاره است به مقصد تربیت بودایى، که از راه تربیت نظاممند در سلوک اخلاقى و نظاره و شناخت بهدست مىآید. (۳)
غایت این مقصد، زدودن عناصر روانىِ آشفتهکنندهیى است که حجاب دل صافى و آرام مىشوند، و همراه است با حالت بیدارى از خواب روانىِ حاصل از این عناصر. چنین بیدارىیى (که اغلب در زبان انگلیسى با واژۀ «~ enlightenment ~»، یعنى «روشنشدهگى» به آن اشاره مىشود) امکان درک روشنِ حقیقتهاى بنیادین را میسر مىسازد، و فهمِ آن لازمۀ آزادى دل است. بعدها، این اصطلاح اغلب به شکل محدودتر، به جنبهیى خاص از حالت بیدار اطلاق شد، آن جنبه از این تجربه که تغییرناپذیر انگاشته مىشد، یعنى عنصرى که نه به طور جزیى حاصل ساخت روانى است و نه به طور کلى محصول علل و شرایط.
۱ـ خاستگاهها و ریشهشناسى واژۀ نیروانه
نیروانه (پا.: نیبانه) (۴) در لغت به معناى «خاموش کردن» یا «فرو نشاندن» [آتش] است. اما از آنجا که این اصطلاح احتمالاً ماقبل بودایى است، این ریشهشناسى براى تعیین معناى دقیق آن، به مثابۀ برترین مقصد آیین بوداى آغازین، ضرورتاً از قطعیت برخوردار نیست. (۵)
در واقع، بسیارى از بوداییان، بنا بر سنت ترجیح دادهاند آن را به مثابۀ نبود کنش بافتن (وانه) (۶) توضیح دهند. اینجا بافتن استعارهیى است از شیوۀ کنش دل که از نادانى به سرشت حقیقىِ اشیا و نیز از تشنهگى به تملکات و حالات وجود قلب شده باشد. شاید تصادفى نباشد که چنین تعریفى، چیزى از معناى دقیق نیروانه به ما نمىگوید. بودایىها عموماً از هرگونه توصیف لفظى مقصدشان پرهیز کرده و [اساساً] شک دارند که بتوان آن را وصف کرد.
کهنترین متنهاى بودایى گویا واژۀ نیروانه را براى نامیدن مقصد نهایى (۷) راهى که بودا تعلیم کرد، به کار بردهاند. از اینرو، نیروانه را به برترین نیکبختى و آرامش نهایى تعریفکردهاند. (۸)
احتمالاً آنها این را با سایر مکتبهاى دینى ـ فلسفى آن دوره شریک بودهاند. عموماً همین متنها از هیچ اقدامى براى پرهیز از بحث در آنچه پس از مرگ بر سر واصل به این مقصد مىآید، فروگذار نمىکنند. بودا را این طور نشان مىدهند که «نگفته» چنین کسى پس از مرگ هستى دارد یا ندارد. و نیر نگفته که هر دوى اینها درست است. حتا نفى هر دو امکان به مثابۀ یک انتخاب نادیده انگاشته شد. در حقیقت، علاقه به طبیعت مقصد نیکبختى و آرامش نهایى را در وظیفۀ رسیدن به آن مفید ندانستهاند. (۹)
در این زمینه، عموماً تمثیل مردى را نقل مىکنند که تیرى زهرآگین خورده است: در این وضعیت فورى و ضرورى او باید در صدد مداوا برآید و توجه خود را صرفاً بدان معطوف بدارد نه اینکه به جزییات دقیق تیر، یا زهر و یا تیرانداز بپردازد. همینگونه نیز در فوریت رسیدن به نیروانه بهتر آن است که گرفتار جزییات طبیعت و پیامدهاى آن نشویم. (۱۰)
امکانش هست که از خاستگاههاى خود واژۀ نیروانه به موضع کهنترى بپردازیم که اینجا مطرح شده است. نیروانه مشتق از ریشۀ «وزیدن» [وا] (۱۱) به معناى خاموش کردن شعلۀ چراغ یا آتش است. در یک کاربرد، مقصود از آن آتش شهوتهایى چون «آز» و «کینه» [و فریب] است، (۱۲) که فرزانه روشن آنها را خاموش مىکند. (۱۳)
در کاربرد دیگر، کهقابل اطلاق به وقت مرگ است، شعله چراغ هر نوع کنش متعارف انسانى را فرا مىگیرد.این کنشها، همچون شعله چراغ، در لحظه مرگ ارهت روشن متوقف مىشوند. (۱۴)
در کاربرد ماقبل بودایى، این را احتمالاً به این معنا فهمیدهاند که آتش به حالت پنهان یا بالقوهیى بازگشته بود که بار نخست از آن برخاسته بود. این استعاره، برعکس اطلاق امروزىاش، معانى ضمنى نیستى (۱۵) نداشته است. بودا خودش گویا با این نوع برداشت مخالفت کرده است، شاید به این دلیل که چنین برداشتى بستهگى بسیار تنگاتنگى با خود همه خداانگارانه (۱۶) اوپهنیشدها، (۱۷) یا مونادهاى زندهگى (۱۸) جینها (۱۹) و دیگران داشت. البته متنهاى بودایى برآناند که زبان را در این مورد خاص نمىتوان به کار برد؛ چون واژهها در آخرین تحلیل مشتق از تجربۀ حسىاند که خود در بردارندۀ حافظه و تخیل است.
۲ـ گزارشهاى کهنتر
بیشتر اشارهها به نیروانه آن را مقصد یا برترین نیکبختى مىدانند و این را با مترادفهاى بسیارى روشن مىکنند که نیروانه را همچون مقام امن و پاکى و آرامش فرجامین مىفهمند. برخى از متنهاى کهن، که بیشتر در ترجمههاى پالى یا چینى محفوظ ماندهاند، اطلاعات اندک بیشترى به دست مىدهند. به صراحت گفته مىشود کسى که نیروانه را تجربه کند آگاه است، اما نه آگاه از هر آنچه دل دیده، شنیده، حس کرده، احساس کرده، یافته، جسته یا کشف کرده است(انگوتره نیکایه، (۲۰) کتاب گفتارهاى تدریجى، بخش ۴، ۳۲۰؛ ۸ـ ۳۵۳). این تجربه با اشکال گوناگون حصول دیانهیى فرق دارد.
بعدها تمایز آشکارى میان نیروانۀ یافته در زندهگى و نیروانۀ [حاصل شده] در لحظۀ مرگ رو به توسعه نهاد. اصطلاح پرىنیروانه (۲۱) بیشتر براى دومى به کار مىرفت، گرچه تا تاریخ متأخرترى بدین معنا نبود ـ در کهنترین منابع صرفاً جانشینى براى نیروانه بود. (به بیان دقیقتر، نیروانه حالت رهایى است و پرىنیروانه کنش رسیدن به رهایى است) . با اینهمه، منابع نسبتاً کهن (اگرچه نه کهنترین) حاوى تمثیلى مهم از اقیانوسىاند که نشانى از پر شدن یا کاستن ندارد، بىآنکه مهم باشد که چه میزان آب از رودها و یا بارندهگى به آن مىریزد. و همینگونه، اگرچه بسیارى از ذات (۲۲) نیروانه بىباقىمانده «دلبستهگى» وارد پرىنیروانه شوند، ذات نیروانه نشانى از پر شدن یا کاستن ندارد. (۲۳)
اینجا «دلبستهگى» (۲۴) یک اصطلاح فنى است که اشاره است به تملک (۲۵) یا تشخیص (۲۶) که نتیجۀ میل است. از آنجا که وجود و فرایند روانى انسان متعارف را نتیجۀ چنین تملکى مىدانند، نمىتوانهیچگونه استمرارى در شرایط آشناى وجودى که یکباره متوقف شده، یافت. بىگمان این تمثیل بر این نکته تأکید مىکند که نیروانه وراى قواعد معمولى است.
۳ـ برداشت اروپایى از این اصطلاح س
فرهنگ انگلیسى آکسفورد (ویراست اول)، نیروانه را اینطور تعریف مىکند: «در الهیات بودایى، خاموشى وجود فردى و استغراق در روح برین، یا خاموشى همۀ آرزوها و شهوتها و حصول سعادت کامل». اگرچه روایتهایى از این تعریف به طور گسترده بهکار رفته است، [چنین تعریفى] برداشتهاى بودایى، چینى و هندویى این اصطلاح را بههم مىآمیزد. چنین توصیفهایى از نیروانه در تفکر اروپایى نسبتاً قدیم است. در قرن هفدهم، سیمون دولالوبر، سفیر فرانسه در دربار سیام [ تایلند]، اشاره کرد که نویسندهگان پرتگالى یک اصطلاح سیامى بسیار نزدیک [به این اصطلاح] را چنینبرگرداندهاند: «آن نیست مىشود» و «آن یک خدا شده است» . او بهدرستى نشان داد که به عقیدۀ سیامىها «این نه یک نیستى واقعى است و نه اکتساب یک سرشت خدایىاست». لالوبر، در حقیقت، نیروانه را به «ناپیدایى» (۲۷) برگرداند، به معناى ناپیدایى از جهانزاد و مرگ. این فهمى بسیار دقیق از این اصطلاح است، و تا امروز چیزى به آن افزوده نشده است.
اما چندان توجهى به شرح موثقتر لالوبر از این اصطلاح نشد و نظرهایى که او اصلاح کرده بود، به همان شکل قبلىشان رایج ماند. دلیلش تا حدودى یک گرایش خصوصاً در قرون هفدهم و هجدهم بود که هنوز هم در برخى محافل رایج است، و آن اینکه آیینبودا را صورتى از شرک بدانند و در پى آن نقدى را که آباى کلیسا بر فلسفۀ شرک وارد کرده بودند، بر آن اطلاق کنند. با آنکه میان این دو حوزه همانندىهایى هست، از قبیل اعتقاد به تناسخ که مشخصۀ اشکالى از فلسفۀ قدیم است، اما در مجموع، این همانندى نادرست است.
۴ـ مکتبهاى جریان اصلى آیین بودا
تا زمان توسعۀ نخستین اشکال علم تفسیر سازمانیافتۀ بودایى در قرنهاى سوم و چهارم ق م، اندیشههاى نسبتاً نظاممندترى ساخته و پرداخته شد. نیروانه چون ذات «بىباقىماندۀ دلبستهگى» در تقابل با ذات «با باقىماندۀ دلبستهگى» (سئوپادىسیسه) (۲۸) بود. این برداشت دوم از نیروانه، مبین مراحل روشنشدهگى جزیى است که به «رسیدن به رود» ، [یا، پا نهادن به رود] معروف است. از آنجا که متنهاى کهنتر، اغلب در زمینۀ مرگ بودا به [آن پرى] نیروانه «بىباقىماندۀ دلبستهگى» اشاره مىکردند، کمکم اینطور فرض کردند که اگر آنچه در مرگ ارهت حاصل مىشود ذات نیروانه «بىباقىماندۀ دلبستهگى» باشد، در این صورت باید ذاتى مشابه بوده باشد که در روشنشدهگى یافته شود. از آنپس، ذات نیروانه «با باقىماندۀ دلبستهگى» مرتباً اشاره بود به حصول روشنشدهگى، که معمولاً آن را اینطور مجسم مىکردند که به دنبال آن یک زندهگى با فعالیت آموزشى مهرآمیز مىآمد. در نتیجه ترجمۀ نادرست یا برداشت نادرست متأخر این واژه که به «دلبستهگى» ترجمه شد، اغلب جایش را واژهیى مىگیرد که شاید اشارهیی باشد به «داشتهها» (سئوپدىشیشه)، (۲۹) و همچون چیزى انگاشته مىشود که اشاره دارد به جان و تن بهمثابۀ داشتههاى تخصیصیافته در فرایند تولد مجدد. دیگر آنکه، همسئوپادىسیسه و هم سئوپدى شیشه مىتوانستند به ترتیب مشتق از اوپادىسیسه (۳۰) و اوپاتىسیسه (۳۱) باشند، به معناى «باقىماندۀ اندک». بنابراین، معناى این اصطلاحات، که رسانندۀ ضمنى «دلبستهگى» بود، مىتوانست در اصل ارجاعى باشد به شمار اندکى از آلایشها که پس از «پا نهادن به رود» باقى مىماند.
منابع قدیمىتر در موضوع نیروانه چندان سخنى نمىگویند. اما این سخن دربارۀ ادبیات کانونى ابىدمهیى (۳۲) که در فاصلۀ قرون دوم و چهارم ق م شکل گرفت، صادق نیست. سیماى خاص این ادبیات، تحلیل جان و تن از دید فرایند متغیر رویدادهاى متعامل و چندگانه است. اینها را دمه (۳۳) مىخواندند، یعنى حقیقتهاى جزیى در برابر حقیقت به طور کلى. (این واژه پیشتر براى همۀ شناسه(۳۴)هاى آگاهى روانى بهجز خودشناسههاى حسى به کار مىرفت). متنهاى ابىدمه فهرست بازى از این رویدادها گردآوردند و کوشیدند تحلیل کنند که چه رویدادهایى در چه حالتهاى روانى وجود دارند. آنان در این تحلیل، نیروانهیى را به میان آوردند که آن را متفاوت از سایر رویدادها تبیینمىکردند، و آن را در مقولۀ اصطلاحات مکانى و یا زمانى طبقهبندى نمىکردند. در این مرحله، گویا نه اختلافى بر سر طبیعت بنیادین آن دارند، و نه آن را نبود محض مىدانند: «نیروانه وجود دارد؛ طبیعتِ آن تغییر نمىپذیرد. نیروانه پاینده، ثابت و جاوید است، دستخوش تغییر نیست».(کتاوتو (۳۵) «نکتههاى اختلاف» ۱۲۲)
محتمل است که علاقۀ اصلى متنهاى ابىدمه، تجربۀ نیروانه در زندهگى بر حسب بیدارى یا روشنشدهگى بود. در این زمینه، نیروانه را شناسه یا تکیهگاهى براى جانروشن مىدانستند، که خود آمیزهیى بود که مشخصهاش حضور مکرر رویدادهایى چون ایمان و فرزانهگى بود. در آثار این دوره، همچون متنهاى پیش از آن، نمىکوشیدند تا دربارۀ سرنوشت پس از مرگ ارهت روشن چیزى بگویند. بىگمان، سنت پرسشهاىبىپاسخ (۳۶) همچنان به استوارى تمام برقرار بود و اجازۀ چنین کارى را نمىداد.
Comments are closed.