گزارشگر:دکتور شمسالحق آریانفر - ۱۶ سرطان ۱۳۹۷
پیرامون زندهگینامه و آثار بیدل فراوان سخن آمده است. در این نبشته نکاتی را از نگفتهها در بارۀ بیدل میآورم که در محفل عرس بیدل در منزل قندی آغا ارایه گردیده است.
بیدل شاعریست والا که به قولی صد هزار و به روایتی یک میلیون و سه صد هزار بیت دارد و پُرکارترین شاعر زبان فارسیست.
از جانب دیگر، بیدل عارفیست والا که ژرفترین اندیشههای عرفانی را در آفریدههایش بازتاب داده است.
شعر و اندیشۀ بیدل برای همهگان دریافتنی نیست و با ابهام و پیچیدهگیها همراه است. اما با اینهمه عالم و عامی، شاه و گدا به او و آفریدههایش گرویده اند و دوستدار شخصیت عرفانی و آفریدههای بیدل اند. در عرصۀ عرفان و شعر عرفانی پیشکسوتانی چون عطار و سنایی را داریم که پیش از همه هفت شهر عشق را گردیده اند؛ اما هیچکدام به پیمانۀ بیدل در همه جا و در میان همه اقشار حضور ندارند. بیدل در جامعۀ عرفانی ما، حضور چند گانه دارد که همه طبقات جامعه را در بر میگیرد.
* بیدل خوانی
بیدل در دربارها حضور داشت و در زمان حیاتش شاهان به شعر او استناد میجستند. چنانچه در روزگار حیات بیدل، وقتی شاه بزرگ هند اورنگ زیب به شاهزاده اعظم نامه مینویسد، با استناد به این بیت بیدل او را متوجه زمان و فرصت و استفاده از وقت میسازد:
من نمیگویم زیان کن یا به فکر سود باش
ای ز فرصت بیخبر در هر چه هستی زود باش
بعد از وفات بیدل، نیز شاهان و دربارها با بیدل محشور ماندند و با محافل بیدلخوانی یاد او را زنده داشتند. در دربار تیمور شاه درانی و دربار امیر حبیبالله خان، محافل بیدلخوانی وجود داشت. میر هوتک افغان، لعلمحمد عاجز و میرزا قلندر پنجشیری در محفل بیدلخوانی تیمور شاه؛ قاری عبدالله، استاد بیتاب، عبدالعلی مستغنی، محمود طرزی و…، در حلقۀ بیدلخوانی امیر حبیبالله خان و نصرالله خان حضور داشتند.
* عرس بیدل
عرس بیدل که در آن عالم و عامی حضور مییابند و هر یک اخلاص خود را ابراز میدارند، در سال ۱۳۱۰ توسط عبدالله اثیم در قلعۀ جواد کابل گرفته شد. از سال ۱۳۳۳ این محفل به خانوادۀ قندی آغا تعلق گرفت که تا امروز ادامه دارد.
* درس بیدل
درس بیدل خاص ادبا و عرفا بود. دانشیان و ادبا شبها با هم گرد میآمدند. بیدل را میخواندند و شرح و بیان میکردند. حضور این محفل درس از سال ۱۳۰۰ در خانۀ پدر قندی آغا مشخص است که بعدها قندی آغا این سلسله را ادامه داد و درس بیدل را تودهیی ساخت. قسمی که جوانان و ارادتمندان را در حلقۀ درس فرا خواند و بیدل را به این گونه تا حدی زمینی ساخت.
* آموزش بیدل
بیدل در یک برنامۀ دیگر، به مدارس راه یافت. قسمی که آموزش در مدارس از قاعدۀ بغدادی آغاز میگشت و به خوانش قرآنکریم و چهار کتاب، گلستان و خواجه حافظ و میرزا بیدل ختم میشد. گذشته از این بیدل معیار علمیت علما شد. عالمان دین در نهایت ناگزیر بودند تا بیدل را به تمام معنا بدانند و توان تدریس آن را داشته باشند. عالمی که همه علوم دین را میدانست و با بیدل آشنا نبود، قدرت علمی او را محدود میدانستند.
* بیدل و سیاست
بیدل در دربار و با شاهان محشور بود، اما هیچگاه شاهان را مدح نکرد. وقتی یکی از امرا توقع مدح داشت، بیدل آنجا را ترک کرد. با وجود معاشرت با شاهان، بیدل شخصیت سیاسی نبود؛ اما جالب اینست که بعد از مرگ بیدل، برخورد با او همیشه سیاسی بوده است.
* بیدل و انگلیس
وقتی انگلیسها بر شبه قارۀ هند مسلط شدند، محافل عرس بیدل و مجالس بیدلخوانی جاری بود. انگلیس مانع این محافل ادبی شد و اجازه نداد مردم در محافل عرس گرد هم آیند. در مورد زمینۀ این عمل انگلیسها، گفته میشود، انگلیسها روی دو علت مانع محافل بیدل میگردید:
نخست این محافل عرس بیدل، روحیه دینی و عرفانی داشت و روان مردم را صیقل میداد و گونۀ از تشکل مسلمانان را تمثیل میکرد و انگلیس از این تجمعات هراس میکرد.
دیگر این که محافل شعر وعرس بیدل، محافل زبان و ادب فارسی دری بود. انگلیسها که قصد نابودی زبان فارسی و جاگزینی زبان انگلیسی را به عوض آن در برنامه داشتند، این محافل را گونۀ پاسداری و پالایش زبان فارسی میدانستند. با ایجاد موانع در برابر زبان فارسی دری بود که انگلیسها توانستند، بعد از ۳۰ سال زبان انگلیسی را به عوض فارسی، زبان رسمی هندوستان اعلام کنند.
* بیدل و شوروی
در اتحاد شوروی، بهویژه در آسیایمیانه، نظام شوروی نیز، با بیدل برخورد همسان با انگلیسها داشت. شورویها در آسیایمیانه اسلام و زبان فارسی دری را مردود اعلام کرده بودند. باور مردم کمونیزم و زبان رسمی شان روسی اعلام گردیده بود. این امر سبب شده بود که محافل درس و عرس بیدل را نمادی از اسلامگرایی و توجه به زبان فارسی بشناسند و با آن دشمنی کنند. با همه سخت گیریها مردم تا حد توان به این محافل حضور مییافتند. این امر سبب شد که حضور در محافل بیدلخوانی و عرس بیدل، با کیفر مرگ پاسخ داده میشد. شماری کشته شدند و کسانی چون میرزا عبدالطیف و سامع آدینه زاده به جرم حضور در محافل بیدل، به ۲۵ سال حبس محکوم گردیدند.
* بیدل و مشروطهخواهان
در حلقههای روشنفکران و مشروطهخواهان افغانستان، بازهم دیوان بیدل را مینگریم که در مرکز دایره و در صدر مجلس قرار دارد. در سال ۱۳۰۹خورشیدی، ملاشاه بدخشی در یاد کرد از مشروطهخواهان، از بیدل چنین یاد میکند:
ششم دیوان بیدل در میانه
زنی بر زلف معنی هاش شانه
بیدل و حاکمیت حزب دموکراتیک
با تسلط حزب دموکراتیک خلق افغانستان در کشور، نورمحمد ترهکی با القاب عجیب و غریب مسما گردید. از آنجمله بود «رهبر خلاق»، «نابغۀ شرق». در ستایش از ترهکی چنان مبالغه میشد که به او گویی مقام نیمه خدایی میدادند. در چنین شرایطی استاد سرآهنگ در کنسرتی در تالار رادیو افغانستان حضور یافت و با زمزمۀ رباعیات بیدل، پاسخ همه متکبران را ارایه کرد:
بیدل به سجود بندهگی توأم باش
تا بار نفس به دوش داری، خم باش
این عجز که در کارگه طینت توست
الله نمیتوان شدن، آدم باش
این آهنگ مانند بمی در جامعه ترکید. نظام نگذاشت آهنگ تکثیر شود؛ اما ملت پاسخ خود را به نظام کمونیستی و تحت نظر شوروی و تکبر ترهکی و حزب دموکراتیک، از زبان بیدل ارایه کرده بود.
درسها و دیدگاههای اجتماعی بیدل
بیدل صوفی گوشه نشین و تارک دنیا نیست. بیدل عارفیست که رستگاری انسان را مطمح نظر دارد و از طریق عشق و محبت نجات بشریت را آرزو میکند. بیدل به سرنوشت انسان و جامعه توجه دارد و راهها و باورهای دارد و در راستای استفاده از فرصتهای اجتماعی، طرح و دساتیری ارایه میدارد:
استفاده از فرصت
من نمیگویم زیان کن یا به فکر سود باش
ای زفرصت بیخبر در هرچه هستی زود باش
رد ظلم و تحقق عدالت اجتماعی
بترس از آه مظلومان که هنگام دعا کردن
اجابت از در حق بهر استقبال میآید
بی بضاعتان بیدل ناگزیر آفاتند
رنج خار و خس بردن از برهنه پاییهاست
بازار ظلم گرمست از پهلوی ضعیفان
آتش به عزم اقبال دارد شگون ز خسها
ابر اینجا میکند از کیسه دریا کرم
ای توانگر بر نیاری حاجت سائل چرا
مجبوریت و مظلومیت
مفلسان را بیدل از مشق خموشی چاره نیست
تنگدستی باز میدارد ز قلقل شیشه را
رد تکبر
مکن گردن فرازی تا نسازد دهر پامالت
که نی آخر ز جرم سرکشیها بوریا گردد
محکومیت ظالمان و مزدوران
منسوب کجان، معتمد امن نشاید
زان تیر بیندیش که خود را به کمان بست
مذمت حرص و افزونطلبی
حرص قانع نیست بیدل ورنه اسباب معاش
آنچه ما در کار داریم اکثرش در کار نیست
چشم طمع مدوزید بر کیسۀ خسیسان
باور نمیتوان داشت سگ نان دهد گدا را
رد تبعیض و تعصب
اختلاف رنگ بیدل در لباس افتاده است
ورنه یک رنگ است خون در پیکر طاووس و باغ
بی ارزشی افراد سفله
سفله با جاه نیز هیچ کس است
مور اگر پر بر آورد مگس است
Comments are closed.