احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:علی میثم نظری/ یک شنبه 17 سرطان - ۱۶ سرطان ۱۳۹۷
در این روزها جدال بر سر هویت افغان نسبت به هر مقطع زمانی دیگر داغ و مطرح گردیده است. خاصتاً، این مناقشه به سر تعریف هویت افغان به عنوان هویت شهروندی یا قومی باعث شده است که هر دو طرف برای توجیه موقف خویش برای وجه تسمیه و پیشینه اصطلاح افغان روایات گوناگونی ارائه نمایند. و اما هر کدام این روایات با متون دست اول مطابقت نمیداشته باشند و بعضی از آنها برای یک هدف سیاسی شکل گرفته اند. در این نگاشتهی فشرده، براساس اکتشافات جدیدی مثل متون ارزشمند زبان باختری که از سوی دکتر سمس-ولیمس ترجمه و نشر گردید، نظریهی نوی پیرامون ریشه و پیشینهی واژهی افغان معرفی خواهم کرد.
یکی از روایات اشتباهی که از سوی مخالفین واژهی افغان و به ویژه از طرف مردم عام تبلیغ میشود همریشه بودن هویت افغان با کلمهی افغان به معنی فغان و ناله است. این یک نظریهی ساده انگارانه میباشد که بنیاد تاریخی ندارد و تنها برای گریز از کاوش بیشترِ متون تاریخی، چنین یک همخوانی را پیشکش مینمایند. شبیه بودن دو واژه و داشتن یک املا میتواند بعضاً در یک زبان اتفاق بیافتد بدون اینکه همریشه باشند و واژههای هستند همانند پارسی و پشتو که از نگاه زبان شناختی همریشه میباشند ولیکن امروز ظاهراً نه معنی و نه املایشان منطبق همدیگر هستند. روایت دیگری که از سوی مخالفان این اصطلاح مورد قبول است، ریشهی عبری و یهودی آن میباشد که برمیگردد به اساطیری که از سوی دربار مغولها در دهلی در قرن هفتدهم میلادی به وجود آمد. در مخزن الافغان آمده است که افغانه نبیرهی طالوت، نخستین پادشاه اسراییل بود و چند نسل بعد، در هنگام اشغال بیت المقدس از سوی بابلیان بازمانگان افغانه به کوههای غور مهاجرت کردند. ولیکن این روایت نیز فاقد اعتبار تاریخی می باشد و تنها به عنوان یک افسانه و اسطوره میتوانیم آن را بپذیریم. امروز هیچ تحقیق جدی و علمی موجود نیست که ریشهی عبری پشتونها را به اثبات رسانده باشد و هیچ اشارهای نیز در متون دینی یهودیها از افغانه و بازماندگان او نشده است.
در مقابل این روایات، موافقان اصطلاح افغان نیز روایاتی با نقیصههای فراوان را ارائه میکنند. یکی از ادعاهایی که بیشتر از طرف موافقین این اصطلاح تبلیغ میشود نظریهی سپرینگلینگ و عبدالحی حبیبی است. آنها اصطلاح «ابگن» که در کتیبهی نقش رستمِ شاپور اول ساسانی آمده است را نخستین تذکر از قوم افغان میشمردند. در این سنگنوشته ابگن نام پدر گرُدافر، یکی از درباریان شاپور میباشد و هیچ اشارهای به یک تبار و طایفه نشده است. حبیبی، نیز این ابگن را با آوگان که در شاهنامه تذکر یافته است پیوند میدهد. در شاهنامه آوگان اسم یک شخص است و ممکن نیست که چنین واژه به نام یک قوم تکامل نموده باشد. بنا بر این، این نظریه نیز برخوردار منابع کافی نمیباشد و پیوند این اصطلاحات با افغان خیلی ضیعف به نظر میخورد.
از سوی دیگر، منابع باختری که در سالهای پسین به نسر رسیده اند، اطلاعات جدیدی به دست ما داده است که به ویژه معمای ریشهی اصطلاح افغان را شاید حل نموده باشد. در سه نامهای که در این مجموعه موجود است از واژهی «ابهگانو» و «ابگانو» به عنوان هویت یک طایفه نام برده شده است. اصطلاح «ابهگانو» در واقع مرکب دو واژهی باختری «اپاگه» و «آنه» است که »اپاگه» در آن زبان دور افتاده و عقب افتاده معنی میدهد و «آنه» به معنی مردم و طایفه است و بنا بر این «ابهگانو» در تخارستان و غرجستان برای گروهی از مردمان دور افتاده و غیر بومی که در کوههای بین شبهقارهی هند و فلات ایران قرار داشتند، به کار گرفته میشد. در آن روزگار، تخارستان و غرجستان مرکز دین بودایی بود و بیشترینهی متون دینی از آنجا تولید میشد و هزاران بودایی به آن دو منطقه برای زیارت و تعلیمات دینی میرفتند و زبان چیرهی آنجا نیز باختری بود. از همین روی، بوداییهای چین و شبهقارهی هند از طریق منابع باختری پیرامون این منطقه و مردم آن آگاهی حاصل میکردند و بسیاری از اصطلاحات آن زبان را نیز وام میگرفتند که یکی از آنها همین واژه «ابهگانو» است. به طور مثال، واراهامیهیرا، منجم و ریاضیدان هندی در قرن ششم میلادی از طایفهای در شمال غرب هند به نام «اواگآنه» دو بار یاد مینماید. همچنان، شوانزانگ، یک چینی و راهب بودایی، در قرن هفتم میلادی به هند و آسیای میانه سفر نمود و در برگشت از منطقهی بنی به جایی به نام ابَکیَِن یا افَکِن رفت و از آنجا به «جاگوده» یا غزنه رسید. بر این اساس، شوانزانگ در هنگام برگشت از شبهقارهی هند به فلات ایران وارد شد و منطقهای که او اصطلاح چینی-شدهی «ابگانو» را برای آن استفاده کرد، سلسله کوههای سلیمان میباشد زیرا غزنی در غرب آن کوهها قرار دارد.
میتوانیم بگوییم که افغان معرب «ابگانو» است زیرا متون عربی و فارسی در عصر اسلامی چنین یک سازگاری را با متون مزبور نشان میدهد. نخستین متنی که از واژه افغان به کار برده شده است، حدود العالم است. نویسندهی این اثر، از دهی در کوههای مرزی شمال غرب هندوستان به نام سَوُل نام میبرد که باشندههای آن افغانها بودند. افزون بر این، ابو نصر عتبی در تاریخ یمینی از یورش محمود غزنوی بر علیه افغانها روایت میکند و خاستگاه آنها را در کوهها قرار میدهد. او از سربازگیری در بین افغانها و خلجیها برای اشغال بلخ نیز یاد میکند. دقیقترین شرح و آگاهی در بارهی افغانها از سوی ابو ریحان بیرونی در کتاب الهند داده شده است. بیرونی توضیح می دهد که در کوههای غربی هند یا کوههای سلیمان قبایل افغان به سر میبرند و آنها تا قسمتهای درهی سند هم ساکن شدهاند. بیرونی در التفهیم نیز از منطقهی در بین هندستان و سیستان به نام کوههای افغانان یاد نموده است. عنصوری بلخی در یک قصیدهی بلند در باب قتح خیبر و دره پیشاور خاستگاه افغانها را باز هم مثل دیگر نویسنگان درباری، کوههای سلیمان قرار داده بود.
در نتیجه، یک همخوانی در بین کاربرد واژهی «ابگانو» یا «ابهگانو» در زبان باختری و اصطلاح «افغان» در فارسی و عربی دیده میشود که در معنی و شیوهی استعمال آن چندان تفاوت وجود ندارد. شوانزانگ و واراهامیهیرا، و متعاقباً در عصر اسلامی، مورخان و درباریان غزنوی به بود و باش افغانها در کوههای غربی شبهقارهی هند اشاره میکنند و این کوهها که از نگاه جغرافیایی از تخارستان و غرجستان دور افتاده بودند و از همین روی مردمان بومی مناطق ایران شرقی آنها را اولاً ابگانو و بعداً افغان نامیدند که امروز آنها در افغانستان با هویتها افغان و پشتون شناخته میگردند. به طور مفصل و با ذکر منابع در آینده این نظریهی جدید در یک مقالهی علمی با توضیحات بیشتر پیشکش خواهد شد.
Comments are closed.