احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمدعمران/ سه شنبه 19 سرطان 1397 - ۱۸ سرطان ۱۳۹۷
از زبان انتوان چخوف، نویسنده و نمایشنامهنویس شهیر روسی، نقل شده است که وقتی در پردۀ اول یک نمایش تفنگی را به دیوار میآویزید، تلاش کنید که در پرده بعدی آن را شلیک کنید. این گفته چقدر در مورد وضعیت سیاسی کشور ما مصداق خوبی دارد. این روزها وقتی به حوادث ولایت های شمالی کشور نگاه میکنیم و هشدارهای سران ایتلاف بزرگ نجات افغانستان را میشنوییم، اندرز چخوف بیش از همه چیز به یاد مان میآید. آنچه که در شمال کشور میگذرد یک امر عادی و معمولی به روال مسایل اداری کشور نیست. آن زمانی که فردی را از چوکی اش بر میداشتند و اگر واکنشی نسبت به آن به وجود میآمد، فورا تیم ارگ میگفتند که رول عادی و ساده اداری است و نباید کسی نگران شود؛ اما آنچه که در یک هفته گذشته ولایتهای شمالی کشور شاهد آن است بسیار به اواخر دهه شصت خورشیدی شباهت یافته است. در آن زمان نیز همین جنرال دوستم، نسبت به کارکرد حکومت وقت سرنارضایتی گرفت و شمال را از اختیار حکومت نجیب بیرون ساخت. سقوط شمال به سقوط کل افغانستان به دست نیروهای مجاهدین منجر شد و بعد اتفاقهایی افتاد که واقعا باید نمیافتادند. حالا هم فضا و جو عمومی چنان سالهایی را به خاطر میآورد. سالهای رعب و وحشت سالهای که نمیشد پیشبینی کرد که فردا چه پیش خواهد آمد. شاید اگر در آن سالها نیز عقل درستی در ارگ ریاستجمهوری وجود می داشت، آن همه خون ها به زمین نمی ریخت و میلیون ها انسان این سرزمین مجبور به مهاجرت دوباره به کشورهایی که اکثرا از آنها به تازه گی برگشته بودند، نمی شدند. اما حوادث تاریخی همواره یک سان اتفاق نمیافتند، هرچند که میتوانند شباهتهای با یک دیگر داشته باشند. به اساس همان گفته مشهور که تاریخ دوبار تکرار میشود، یک بار به صورت تراژیدی و بار دیگر به صورت کمیدی. به نظر می رسد این بار نوبت تکرار تاریخ به صورت کمیدی آن فرارسیده باشد. هر دو طرف قضیه در رقم زدن چنین تاریخی سهیم اند هر چند که میتواند سهم ارگ شخص آقای غنی بیش از دیگران برآورد شود. حالا در اعتراض به آن چه که در فاریاب و در مجموع شمال کشور گذشته سران ایتلاف نجات به حکومت و شخص غنی هشدار میدهند که بازداشتشدهگان را آزاد و جنرال تبعید شده را دوباره اجازه ورود به کشور دهد. خواستههایی که فکر نمیشود به زودی و آسانی از طرف ارگ مورد پذیریش قرار گیرد. آقای غنی بسیار حساب شده و سنجیده دست به اقدامهای نظامی علیه افراد جنرال دوستم زده است. او به دستگیریهای اخیر خود جنبه عاطفی و قانونی بخشیده و چنین وانمود کرده که این همه اقدام ها به خاطر تامین امنیت و صلح در کشور صورت گرفته است. اما واکنش سران جنبش و ایتلاف نجات نسبت به این دستگیریها بسیار شدید بوده است. آنها این اقدام های ارگ را در جهت تضعیف قدرت دیگر اقوام کشور تعبیر کرده و هشدار داده اند که نسبت به آنها بی تفاوت نخواهند بود. ولایت شمالی کشور در واکنش به این اقدام های ارگ شاهراه ها را بسته و در چند روز گذشته پیهم دست به تظاهرات زده است. اما به نظر میرسد که این اقدامها هیچ تاثیری بر روحیه ارگ نداشته است. حالا اما سران یتلاف نجات هشدار میدهند که از مرز تظاهرات و بستن شاهراه ها خواهند گذشت و به اقدامهای موثرتر دیگری روی خواهند آورد. آنها از برنامههای بعدی خود چیز واضحی بیان نمیکنند؛ ولی میگویند که دست به نافرمانی های مدنی خواهند زد. به نظر می رسد که هنوز سران ایتلاف معنای نافرمانیهای مدنی را به خوبی درک نکرده اند. نافرمانیهای مدنی همین چیزهایی است که فعلا در برخی از ولایتهای شمالی کشور جریان دارد. اما بزرگترین هشدار آنها از دهان نمایندۀ جنرال دوستم بیرون شد، کشیدن سربازان ازبیک تبار از صفوف نیروهای امنیتی کشور بود. این نوع هشدارها فکر نمیشود که زیاد راه به جای ببرد. در این که اکثریت مردم افغانستان از کارکرد حکومت فعلی ناراضی اند، جای شک نیست ولی پرسش این جاست که بدیل وضعیت موجود در برنامه های مخالفان سیاسی چیست؟ آیا میتوان در موجودیت نیروهای خارجی که آنها نیز فعلا در حمایت از ارگ قرار دارند، کاری کرد که سران حکومت فعلی از وظایف خود کناره گیری کنند و فضا برای ایجاد یک حکومت موقت مبتنی بر خواست و ارادۀ جمعی مردم افغانستان به وجود آید؟ فکر نمیشود که هنوز منطق مخالفان سیاسی چنان فربه شده باشد که به چنین گزینۀ بتوان در فضای سیاسی کشور مجال تحقق داد. به همین دلیل هم است که ارگ ریاستجمهوری بدون کمترین هراسی از آینده کشور بر تایید راهی که در پیش گرفته است، تاکید دارد. آقای غنی خود را منزوی ساخته اما انزوای او در پشت سنگر قومیت بوده است. نمونه و مصداق روشن آن دادن امتیازهای حقوقی و مادی به ۲۳ تن از جنرالان ارتش میتواند باشد که حداقل ۱۹ تن آن به قومی خاص تعلق دارند. حتا برخی از نمایندهگان پشتون پارلمان باور دارند که این برخوردهای قومی برای همۀ قوم پشتون فراهم نیست و آقای غنی از میان این قوم نیز مجبور به گزینشهای برای خود و تیم خود شده است. البته در کنار آن آقای غنی در روزهای اخیر افرادی از اقوام دیگر را نیز در اطراف خود جمع کرده است. این افراد عمدتا چهرههای جوانی اند که کشش دست یافتن به قدرت آنها را متحد آقای غنی ساخته است. آقای غنی خوب یاد گرفته که از کی چگونه کار بکشد تا اقدامهای قومگرایانه خود را در پوشش آن مخفی نگه دارد. او در برابر یک کلان قومی، سیاسی و جهادی فردی از همان قوم را مییابد که جوان باشد و بتواند براو اثر بگذارد. آنگاه از نیرو و جوانی این افراد در راستای برنامههای قومی سازی قدرت در افغانستان استفاده میکند. سخنی از هیتلر وجود دارد که میگفت: «من هیچ کشوری را تسخیر نکرده ام، مگر این که افرادی از آن کشور را اجیر نکرده باشم. این افراد که حاضر بودند مادر خود یعنی سرزمین شان را در اختیار من بگذارند، خاین ترین انسانهای روی زمین بودند.» حالا نیز چنین انسان هایی یافت میشوند. وقتی افرادی یافت شوند که کشور خود را در اختیار دشمن آن بگذارند آیا در افغانستان چند چهرۀ که شهوت رسیدن به قدرت را دارندد، پیدا نخواهند شد که ارزشهای خود را با یک تیم تمامیت خواه معامله کنند. اما این چاره کار نیست. آقای غنی در زمان بسیار بدی برای خود مشکل میآفریند. شاهد او محاسبه کرده باشد که عمر چندانی از او باقی نمانده و چرا این عمر را در خدمت ارزش های تباری و زبانی خود صرف نکند و برنامه های نیم تمام قبیلهیی اسلاف خود را پیاده نسازد. اما مشکل آقای غنی اینجاست که حالا حتا چنین برنامههای مورد پذیریش یک قوم نیز قرار نمیگیرد. در شرایطی که دم از جهان وطنی زده میشود و دی ان ا انسان ها نشان می دهد که آن ها آمیزهیی از اقوام و نژادهای مختلف اند، بسیار سخیفانه خواهد بود که یک کشور را طعمه جنگ قومی کرد.
Comments are closed.