تـأثیـر شعر فارسی در غرب

گزارشگر:نویسنده: آن‌ماری شیمل - ۲۳ سرطان ۱۳۹۷

بخش دوم/
mandegar-3 اما گوته که شاعر بزرگی بود می دانست که «واژه چون بادبزن است» که هم می‌پوشاند و هم آشکار می‌سازد و هر بیتی از شعر می‌تواند قرائت مختلفی داشته باشد، زیرا هنر شاعر آن است که این دو سطح از تجربه را، بدون آنکه احتیاجی به شرح و تفسیر سنگین فلسفی و عرفانی یا تعبیر ساده و آسان مادی باشد، با هم تلفیق کند. هنر واقعی به ویژه در غزلیات فارسی در سطح استعاره و مجاز و هم در سطح واقعیت ارزشمند است. تفسیر گوته از شعر حافظ، که هانس هاینریش شدر بحثی مستوفی و عالی از آن در کتاب خود به نام «تجربه شرقی گوته» کرده است، راهی را که اروپاییان در بررسی شعر فارسی باید در پیش گیرند، به آنها نشان داد، اما بدبختانه کتاب «دیوان غربی- شرقی» گوته از میان تمام آثاری که گوته پدید آورده، کمتر خوانده شده و کمتر درک شده است.
اما درباره تاثیر و نفوذ هامر- پورگشتال، باید بگوییم که گذشته از گوته، وی تاثیر بارزتر و ثمرات محسوس‌تری در آثار فردریش رویکرت داشت. رویکرت (۱۷۸۸-۱۸۶۶) هنگام بازگشتش از ایتالیا در بهار سال ۱۸۱۸ مدتی را با هامر در وین گذرانید و بلافاصله مقدمات فارسی و عربی را از او فراگرفت. چون به زادگاه بومی خود فرانکونیا بازگشت، برای مدتی در کوربوگ اقامت گزید و تنها به اشتغالات موقتی پرداخت و هم خویش را با تمام دل و جان مصروف مطالعه و ترجمه شعر فارسی کرد و به دنبال آن به ترجمه‌های استادانه از زبان عربی و سنسکریت دست زد. رویکرت بیش از یک دهه بود که در آلمان به عنوان شاعری با قریحه شناخته شده بود، ترانه‌های کودکانه او، که در مدرسه‌های آلمان تا این اواخر تعلیم داده می‌شد، برای او شهرت به بار آورد و حتی فراتر از آن سروده‌های آتشین او (که مجموعه‌ای از ترانه‌هایی است که در طی جنگهای آزادی علیه ناپلئون در ۱۸۱۲-۱۸۱۳ سروده شده بود) بر شهرت او افزود. اقامت وی در ایتالیا منتج به پدید آوردن اشعاری در قالب و وزنهای شعرهای ایتالیایی شد و فراگرفتن زبانهای شرقی که اخیراً تحقق پذیرفته بود به نوبه خود گنجینه پایان‌ناپذیری از شعر در اختیار این مترجم چیره‌دست گذاشت. رویکرت در شعری که بیست سالی پس از آشنایی و شیفتگی‌اش به ادبیات عربی و فارسی منتشر ساخت دم از عشقی دوگانه می‌زند– یعنی عشق به شعر فارسی و عربی– و به عنوان یک کودک پرگو به «بانوی شعر فارسی» می گوید:
«نسیم بهاری را بر آن می‌دارد که راز گلها را فاش سازد
مانند موجی که تصویر ابرها در آن انعکاس می‌یابد
می‌خواهد بداند که چشم و چشمه چگونه در هم منعکس می‌شوند
در نغمات گلها و بلبلان رویاهایش را می‌بیند و ناله سر می‌دهد
در رنگها و بویها نهان می‌شود
و یکراست از باغ به آسمان پرواز می‌گیرد
و زندگی و تاریکیهایش را به فراموشی می‌سپارد.»
در اینجا انسان به آسانی جناس میان چشم و چشمه (در عربی «عین» به هر دو معنی) را درمی‌یابد و از تصویرهای دل‌انگیزی که مضامین اصلی غزل فارسی را تسخیر کرده است لذت می‌برد. عشق رویکرت به ادبیات فارسی باعث شد که اشعار بسیاری در آن حال و هوا بسراید و اغراق نیست اگر گفته شود که وی هر آنچه را از ادبیات فارسی در نیمه قرن نوزدهم در دسترس بود به شعر آلمانی درآورد. همان گونه که گوته در دیوان غربی- شرقی به ندای حافظ پاسخ گفت، رویکرت نیز در آغاز مطالعات شرقی خود مجموعه شعری به نام گلستان شرقی (stliche Rosen) منتشر ساخت که گوته خواندن آن را به ویژه به موسیقی‌دانان سفارش می‌کرد. در حقیقت، بر روی تعدادی از قطعات زیبای این مجموعه آهنگهایی مثلا به وسیله شوربرت ساخته شد و در سالهای بعد آهنگسازان، از شومان گرفته تا مالر (بی‌آنکه نامی از آهنگسازان معاصر ببریم)، از غزلیات قابل سرایش رویکرت الهام گرفتند. اما «گلستان شرق» فقط پاره کوچکی از آثار رویکرت است، هر چند این اشعار صور خیال و بدایع سبک حافظ را بهتر از ترجمه‌های «دقیق» اشعار او منعکس می‌سازد. این مستشرق و شاعر تا آخر عمرش دلبسته شعر حافظ باقی ماند. همچنان که گلستان شرق در لطافت و زیبایی کلام با غزلیات اصلی حافظ پهلو می‌زند، رویکرت توانست راز فریبندگی و سحر بی‌پایان کلام این شاعر پارسی‌گوی را در شعری که حتی از پیچیده‌ترین جناسهای لفظی و هنرهای بدیعی دیگر شعر فارسی فراتر می‌رود و از این‌رو، قابل ترجمه به هیچ زبانی نیست، فاش سازد.
با اشاره به معنای محسوس و در عین حال غیرمحسوس شعر حافظ، رویکرت کوشید تا این موازنه را در ترجمه‌ها و اقتباسهای آزاد از مضامین شعر او حفظ کند. وی حدود هشتاد غزل از غزلیات حافظ را به شعر آلمانی ترجمه کرد، ولی، چنان‌که عادت او بود، برای چاپ آنها اقدامی نکرد. از این رو تقریبا یک قرنی از مرگش گذشت که دانشمندان و محققان آنها را در میان کارهایش یافتند و در تاریخهای مختلف منتشر ساختند، شاید هنوز دستنوشته‌هایی در میان میراث عظیم به‌جای‌مانده از او باشد که روزی کشف شود. دلبستگی او به حافظ تا واپسین سالهای زندگی با او بود و چهار سال پیش از مرگش، در ۱۸۶۲، بار دیگر به حافظ «که مست از میخانه عشق آمد» برخورد و برای مدتی جلیس و همنشین خلوت او شد. این شاعر و شرق‌شناس خستگی‌ناپذیر در مراحل اولیه کارش به فردوسی هم پرداخت. چنان که شاهنامه را در سال ۱۸۱۱ در «لومسدن» چاپ کرده بود و این چاپ الهام‌بخش یوزف فن گورس برای ترجمه آزادی از آن به زبان آلمانی در ۱۸۱۹ شد. وقتی ویرایش شاهنامه به وسیله مهل در سال ۱۸۳۸ در فرانسه انتشار یافت، رویکرت درست در آن ایام ترجمه آلمانی خود را از مشهورترین داستان شاهنامه– یعنی داستان رستم و سهراب– به شعر حماسی به وزن «الکساندریایی» منتشر می‌ساخت و این ترجمه چنان برایش دوست‌داشتنی بود که اگر گوته زنده می بود، می‌خواست آن را بدو هدیه کند، اما استقبال آلمانیها از این منظومه دلسردکننده بود. از این‌رو، رویکرت فاش نساخت که قسمت اعظم شاهنامه را به شعر آلمانی ترجمه کرده و مطابق یادداشتهایی که نوشته، در پی تهیه چاپ انتقادی متن است. باز مانند ترجمه‌هایش از شعر حافظ، متن ترجمه منظوم شاهنامه پس از مرگش یافت شد و در برلن در سه جلد از ۱۸۹۱ به بعد منتشر گشت. ناگفته نگذاریم که پیش از آن، در سال ۱۸۵۰ ترجمه منظوم دیگری از این حماسه بزرگ ایرانی به زبان آلمانی منتشر شده بود و آن تصنیف کنت شاک بود و رویکرت آن را، به خاطر آنکه مترجم متن را به درستی درنیافته و به زبانی خیلی نرم ترجمه کرده بود، مورد انتقاد قرار داد. ترجمه خود وی را تئودور گوته، بزرگترین شرق‌شناس آلمانی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، فراوان ستود و آن را «بزرگترین شاهکار هنر رویکرت به عنوان یک مترجم» شناخت و ترجمه‌های او را از جهت کمک فقه اللغوی به شرق‌شناسان همان اندازه مهم دانست.
یکی از نخستین شاعران ایرانی که در غرب شناخته شد «عبدالرحمان جامی» بود که ترجمه لاتین «بهارستان» او را آکادمی ترجمه وین، در ۱۷۷۸ در گلچینی از شعر فارسی، به چاپ رسانید. رویکرت که پاره کوچکی از «یوسف و زلیخا»ی جامی را (پس از آنکه وینچنتس فن روزنتس ویگ. شوانو آن را در ۱۸۲۴ به آلمانی ترجمه کرده بود) در ۱۸۲۸، ترجمه کرده بود، نسخه‌ای از دستنویس دیوان جامی در کتابخانه «گوتا» یافت و نتوانست از ترجمه غزلیات لطیف و زیبای جامی به شعر آلمانی خودداری کند و در شعر سرآغاز آن، آن را به رایحه‌ای از مشک آهوی ختا مانند کرد که وی از دشتهای ایران آورده و با قیود ترنم‌انگیز قافیه شعر آلمانی مقید ساخته است. به راستی، ترجمه‌های او که پاره‌ای از آنها در مجله‌ای تازه تاسیس یافته انتشار یافت هم معنا و هم قالب و صورت شعر جامی را به خوبی حفظ کرده است. سبک استادانه جامی برای رویکرت جاذبه و کشش خاصی داشت و کسی در این‌باره اظهار داشته است: «لفاظی و صنعت‌پردازی جزء سرشت رویکرت بود» که معنایش آن است که رویکرت به عنوان یک شاعر از طبقه شاعران متکلف و لفظ‌پرداز بود و از این‌رو، دلبستگی و علاقه وافری به لطایف و ظرایف بلاغی شعر قدیم فارسی داشت. این نکته نجومی از توانایی وی در ترجمه کتابی درباره بدیع و صنایع شعری فارسی به نام «هفت قلزم» هویداست. این کتاب را معلم پیشین وی، هامر، در اختیار او نهاد و وی جلد هفتم آن را ترجمه کرد. باورنکردنی است که وی توانسته است گره‌های این متن فوق‌العاده دشوار فارسی را بگشاید– مشکلاتی که حتی یک قرن بعد، وقتی که محققان همه نوع وسیله کار از دستور زبانها و فرهنگهای لغت در اختیار داشتند، هنوز حل‌نشدنی می‌نمود. کتاب «دستور و فن شاعری و معانی و بیان فارسی» که شاگرد رویکرت در ۱۸۷۲ به تجدید چاپ آن پرداخت هنوز هم تا روزگار ما برای کسی که بخواهد به مطالعه معانی و بیان و صنعت ماده تاریخ سازی و لغز و چیستان شعری در زبان فارسی بپردازد، کتابی است که از خواندنش گریزی نیست.
رویکرت به آثار نظامی هم– که داستان «توراندخت» از هفت پیکر او در اواخر قرن هجدهم تا آن حد شهرت و معروفیت داشت که «شیللر» نمایشنامه‌ای بر اساس آن نوشت و بعدها مبنای اپرای پوچینی شد– توجه کرد. وی فقط به اسکندرنامه پرداخت و بخش کوچکی از آن را به ترجمه آلمانی، در ۱۸۲۴، به چاپ رسانید. اما هر کسی می‌داند که وی از خمسه نظامی، به ویژه از دستنویس «مخزن الاسرار» او– که هنوز برخی یادداشتهای به خط او با مداد در آنجا مانده است– هنگامی که سرگرم جمع‌آوری مواد برای شعر تعلیمی طویل خود بود، استفاده کرد. این منظومه تعلیمی که Die Wiesheit des Brahmanen نام دارد، مجموعه‌ای از سخنان حکمت‌آمیز و حکایات اخلاقی است که خواننده بسیار داشت و حتی بخشهایی از آن به انگلیسی ترجمه شد و در ۱۸۸۲ در بوستن به چاپ رسید.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.