نگرش فلسفی اسلامی به مسالۀ معناداری زبان دین

گزارشگر:حمیدرضا آیت اللهی/ شنبه 20 اسد 1397 - ۱۹ اسد ۱۳۹۷

بخش سوم/

mandegar-3در داستان او دو نفر در راهی با هم مسافرت می‌کنند. یکی از آنان بر این باور است که این راه به شهر آسمانی منتهی می‌شود، دیگری اعتقاد دارد که آن راه به جایی ختم نمی‌شود. اما از آن‌جا که این راه، تنها راه موجود است، هر دو باید آن را طی کنند. هیچ کدام قبلاً این راه را نپیموده‌اند. بنابر این، هیچ یک از آن دو نمی‌تواند بگوید در طی منازل این سفر چه چیزی خواهد یافت. در طی سفر، هر دو با لحظه‌های مملو از خوشی و شادی و لحظه‌های خسته‌گی و خطر روبرو می‌شوند. در تمام اوقات یکی از آنان به این سفر هم‌چون زیارت شهر آسمانی می‌اندیشد. او لحظات مطبوع را به عنوان لحظه‌های دلگرمی و موانع راه را به عنوان آزمایش‌ها و ابتلائات مربوط به مقصد و مقصود خود و درس پایه‌داری تعبیر می‌کند که حاکم و فرمانروای آن شهر آن‌ها را سر راه او قرار داده و به این خاطر طراحی گردیده تا هنگامی که عاقبت به آن مکان وارد گردد، او را شهروندی شایستۀ آن شهر سازد. لیکن، دیگری به‌ هیچ یک از این مسائل باور ندارد، و این سفر را به عنوان راه و مقصدی بی‌هدف و اجتناب‌ناپذیر می‌پندارد. چون او هیچ نوع حقِّ انتخابی ندارد، از خوبی‌ها لذت می‌برد و بدی‌ها را تحمل می‌کند. برای او اساساً هیچ نوع شهر آسمانی وجود ندارد که به آنجا برسد، تنها خود راه وجود دارد و این که طی این طریق موافق طبع اوست یا نه.
در طی این سفر، موضوع بحث آن دو موضوعی تجربی نیست؛ یعنی اینکه آنان انتظارات مختلفی درباره‌ی جزئیات مسیر راه ندارند، بلکه تنها درباره‌ی مقصد نهایی سفر دارای انتظارات مختلف هستند. با وجود این، هنگامی که آنان آخرین منزل را طی می‌کنند آشکار خواهد گردید که یکی از آنان در تمام اوقات بر حق بوده و دیگری بر خطا. از این رو، اگر چه موضوع بحث آن دو موضوعی تجربی نبوده، با وجود این، موضوعی بسیار واقعی بوده است (Hick, 1971, pp.53-72). تعابیر مختلف آنان در باب موقعیت سفر، اقوال و گزاره‌های واقعاً متعارض و متفاوتی را به وجود آورده که شأن گزاره‌یی آن‌ها این ویژه‌گی خاص را دارد که پس از گذشت زمان در یک آیندۀ بسیار دور محقق خواهد گردید.
در تحلیل دیدگاه هیک چند نکته را متذکر می‌شویم:
۱) هیک با تفکیک بین تحقیق‌پذیری و ابطال‌پذیری، گزاره‌های دینی را ابطال‌ناپذیر ولی تحقیق‌پذیر می‌داند. اما قائل است صرف اثبات تحقیق‌پذیری گزاره‌های دینی مشکل معناداری آن‌ها را حل می‌کند.
۲) اگرچه دیدگاه هیک می‌تواند مورد نقدهای چندی قرار گیرد ولی به هر حال می‌تواند حداقل استدلال را برای معناداری گزاره‌های دینی واجد باشد. و همین مقدار برای رد دیدگاه پوزیتیویست‌ها و آیر و فلو کفایت خواهد کرد.
۳) استیور نقدی به دیدگاه هیک دارد مبنی بر این‌که حکایت هیک بیانگر آن است که تنها دو بدیل وجود دارد که یکی از اثبات باورهای مسیحی و دیگری باورهای طبیعت‌گرایانه است. کاملاً محتمل است که دیدگاه‌های دیگر در مقابل مسیحی قابلیت اثبات بیشتری داشته باشند (Stiver, 1996, p.52).
۴) مشکل دیگر در موضع هیک این است که چه‌گونه این امکان استقبالی می‌تواند اکنون به کسی کمک کند؟ هیک به ابهام نهفته در موضع دینی اشاره می‌کند و در این موضوع با فلو هم‌عقیده است که این موضع موضوع تجربی کاملاً روشنی نیست. حکایت او مبانی معرفت بخش چندانی را ارائه نمی‌دهد. حکایت او چیزی شبیه واقعیت کر و کور یا شرط‌‌‌‌بندی پاسکال است که ماهیت و محتوای باور دینی را توجیه نمی‌کند (Ibid).
۵) به رغم آن که هیک به نحوی تحقیق‌پذیری گزاره‌های دینی را نشان داد و ابطال ناپذیری آن را متذکر شد ولی اعتقاد مؤمنان در بارۀ گزاره‌های دینی‌شان به چیزهایی بیش از ادعای هیک ناظر است. آنان از لحاظ شناختاری به نحوی اعتقاد دارند که هم گزاره‌هایشان در صورت ابطال شرایط دیگری ایجاد می‌کند و هم توقع آنان از دیدگاه‌شان معرفت اینجایی و اکنونی از خداوند و رابطۀ فعلی با اوست نه فقط مواجهه‌یی در آخرت.
۶) مشکل دیگر این نظریه متحدساختن گزاره‌های دینی ناظر به وجود و صفات خداوند با فناناپذیری نفس و اعتقاد به جهانی دیگر است. اگر شخصی یکی را بدون دیگری معتقد باشد دیگر نمی‌تواند از این راه حل استفاده کند.
۷) تحقیق‌پذیری اخروی که ملاقات الهی را در رستاخیز نحوۀ تحقیق‌پذیری گزاره‌های ناظر به خداوند می‌داند با چالشی دیگر روبروست مبنی بر این‌که «آیا بنا بر نظر تمامی خداباوران اصلاً چنین رویت و ملاقاتی صورت می‌گیرد؟». چرا که برخی چون مسلمانان می‌توانند بر این عقیده باشند که روز رستاخیز صرفاً با آثار و عواقب اعمال مواجهه صورت خواهد پذیرفت. و این مساله که «اصلاً اگر مواجهه‌یی هم صورت پذیرد، این ملاقات به چه صورت و معنایی خواهد بود و تحقیق‌پذیری آن چه‌گونه است؟»، به پرسش نحوه‌ی معناشناختی ملاقات الهی بر خواهد گشت که از حوصلۀ این مقال بیرون است.

کرومبی و توجه به خلاف قاعدگی گزاره‌های دینی
راه حل پخته‌تر دیگر، از یان کرومبی است (Crombie, 1917, pp.23-53/qtd. in Hick, 1990, p.376). او با دقت نظر خود مشکلات راه حل‌های پیشین را متذکر می‌گردد و بر ضد هیر و در مقابل میچل می‌گوید: «این احکام [گزاره‌های دینی] می‌توانند ابطال شوند (و بنابر این به قول فلو معنی دارند) البته با این تفاوت که چنین ابطالی تنها در اصل و نه در عمل ممکن باشد، چرا که ما در این جهان به همۀ واقعیت‌های مربوط به این امر دسترسی نداریم» (Sell, 1988, p.152). او با تفکیک میان دو شبهۀ فلو که یکی ناظر به معناداری وجود خداوند و دیگری ناظر به معناداری صفات خداوند است (و فلو آن دو را خلط نموده بود) به ویژه‌گی خاص گزاره‌های دینی اشاره می‌کند که تفاوت ابطال‌پذیری آن را با سایر گزاره‌های تجربی نشان می‌دهد. او از «خلاف قاعدگی» گزاره‌های دینی سخن می‌گوید و این خلاف قاعده‌گی را در دو ناحیه در گزاره‌های دینی تفکیک می‌کند. یکی را خلاف قاعده‌گی در ناحیه‌ی موضوع و دیگری را خلاف قاعده‌‍گی در ناحیۀ محمول نام می‌گذارد (علی زمانی، ۱۳۸۱، ص ۱۹۷). او سپس تأکید می‌کند که ویژه‌گی گزاره‌های دینی شناختاری بودن آن‌هاست و راه حل‌های غیرشناختاری نامناسب هستند. او گزاره‌های دینی را ابطال‌پذیر می‌داند و نحوه‌ی ابطال آن‌ها را چه در ناحیۀ موضوع و چه در ناحیۀ محمول شرح می‌دهد. ولی با توجه به خلاف قاعده‌گی گزاره‌های دینی، نحوۀ ابطال آن‌ها را هم‌چون گزاره‌های علمی نمی‌داند که در این‌جا به علت پرهیز از اطناب از تفصیل آن درمی‌گذریم.
پاسخی به مسالۀ معناداری گزاره‌های دینی از منظر تفکر فلسفی – اسلامی
با ذکر شبهه بی معنایی گزاره‌های دینی و چند پاسخ به آن در دفاع از معناداری آن گزاره‌ها، سعی شد تا عناصر اصلی پرسش‌ها و پاسخ‌ها بازنموده شده و به تحلیل و ارزیابی هر یک پرداخته شود. حال درصدد هستیم تا پاسخ جدید دیگری به این شبهه ارائه کنیم که دیگر مشکلات خاص پاسخ‌های پیشین را نداشته باشد. از آنجا که این شبهه تاکنون در بستر تفکر فلسفی-اسلامی مورد تجزیه و تحلیل و پاسخ قرار نگرفته است، سعی خواهد شد از منظر این نگاه فلسفی بررسی شود.
قبل از ارائۀ پاسخ لازم است مشکلاتی را متذکر شویم که باعث گردیده است شبهه در چنان مسیری قرار گیرد:
۱) نگاه تجربه باورانۀ راسل – ویتگنشتاینی که لازم می‌بیند هرگونه گزاره‌یی را نهایتاً از دل گزاره‌های اتمی برگرفته از داده‌های حواس بیرون بکشد، مجال بسیاری از حوزه‌های اندیشه را چنان تنگ می‌کند که نهایتاً به حذف خود نیز می‌انجامد. این پیش‌فرض چنان راه را بر تکفر بسته است که در مواجهه با مسئله‌یی که خود تنظیم کنندۀ داده‌های حواس است، راهی جز بی‌معنایی آن‌ها نمی‌بیند.
۲) علم‌زده‌گی دوران پوزیتیویست‌ها چنان غلبۀ فکری داشت که حتی شخصی هم‌چون جان ویزدام نیز برای توجیه باورهای دینی، در چهارچوب علم می‌اندیشید و حجیت‌بخشی علم به آموزه‌های دینی را در قالب تنگ دو نوع برداشت فرو کاست. و همین دفاع نامناسب از دین بود که راه را بر نقدها و خرده‌گیری‌های فلو باز گذاشت. اگر وجود و صفات خداوند در قواعد بازی علم و فقط در سیطرۀ حجیت صرف علم قرار داده شود، راهی جز تن دادن به این‌گونه نقدها نخواهد بود. آسیب نوع نگاه فیدئیستی سوبژکتیویستی به گزاره‌های ناظر به خداوند چنین عواقبی خواهد داشت.
۳) اشکال گزاره‌های دینی به در ماهیت آن‌ها بلکه در نوع برداشت از آن‌ها مخصوصاً توجیه نحوۀ رابطۀ خداوند با عالم است. این رابطه در مثال فلو به بدترین وجهی یعنی رابطۀ باغ و باغبان تمثیل شد که با آموزه‌یی اسلامی فاصلۀ اساسی دارد. این رابطه از طرف دیگر در مسیحیت به رابطۀ پدر و با فرزند تعبیر می‌شود که برای حفظ این باور باید به راه حلی در رابطۀ حلولی مسیحی رفت نه رابطۀ صدوری اسلامی که فضای تفکر دینی را فراتر از این نگاه‌ها می‌نگرد. اشکال‌ها و پاسخ‌های مطرح‌شده در غرب در این مساله تماماً در فضای ارتباط مقولی (نه اشراقی) بین دو چیز (خداوند و عالم) و در عرض هم است. مثال‌های هر یک را توجه کنید: باغ و باغبان (فلو)، دیوانه و استادان دانشگاه (هیر)، پارتیزان و غریبه (میچل)، و دو مسافر و حاکم شهرِ انتهاییِ مسیر (هیک) تماماً به رابطۀ عرضی دو چیز مستقل (اگر چه فقط متفاوت از لحاظ شأن و مقام) تحلیل می‌شود؛ همان که تجربه باوری راهی جز تحلیل از این‌گونه مسیرها ندارد.
۴) تعمیم نابجای قواعد مفید در علم، هم‌چون تحقیق‌پذیری یا ابطال‌پذیری، به سایر حوزه‌ها هم‌چون دین، اخلاق و هنر از مصیبت‌های کوته‌بینی فلسفی است. معلوم نیست با چه مجوزی و به استناد چه استدلالی این تحول دین و اخلاق و هنر به علم صورت پذیرفته است تا با قواعد آن بتوان این حوزه‌های مهم بشری را از میدان به در کرد. جالب آن است که در قرن بیستم جریان فکر بشری بکارگیری همین قواعد را برای علم نیز محل بحث می‌داند. همین تحویل‌های نابجا بود که خود ویتگنشتاین را در حوزۀ متأخر خود به نظریه‌ی «بازی‌های زبانی» کشاند. کرومبی نیز به خوبی را ذکر «خلاف قاعده‌گی» توجه ما را به فضای متفاوت گزاره‌های دینی جلب کرد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.